جواز جهاد ابتدایی با اذن فقیه جامع الشرایط با رویکردی به آرای امام خمینی(س)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

مدیر گروه فقه و حقوق دانشگاه آزاد واحد بابل

چکیده

بدون تردید جهاد ابتدایی و مبارزه با کفار برای دعوت آنان به اسلام در زمان حضور امام(ع) واجب است و در زمان غیبت به نظر فقها، اعمّ از قدما و متأخّرین، بدون تردید واجب نیست تا آنجا که بسیاری از متأخّرین و حتّی آنان که رساله مستقلّی درباره ولایت فقیه دارند و از اختیارات او به صورت مفصّل بحث کرده‌اند متعرّض ولایت بر جهاد نشده و گویا  وضوح آن به حدّی است که نیاز به بحث ندارد. صاحب جواهر تنها فقیه از متأخّرین است که در کتاب «جهاد» ولایت فقیه را بر جهاد با نبود اجماع برخلاف آن و انتخاب عموم نیابت می‌پذیرد اما در کتاب «أمر به معروف» که متأخّر از کتاب «جهاد» است تردید را کنار گذاشته و همسو با دیگر فقها حضور امام معصوم(ع) را لازم می‌داند. امام خمینی در کتابالبیع می‌فرماید: در اختصاص جهاد غیردفاعی به امام(ع) جای بحث و تأمّل است و وجه تأمّل را بیان نفرموده است. نگارنده بر این باور است که جهاد ابتدایی با اذن فقیه جایز است و وجه تأمّل این است که مستند نظر فقها استظهار از روایات است و این استظهار تمام نیست چنانکه تمسّک به اجماع نیز مخدوش است. ثمرة عملی بحث در دوره معاصر این است که در کشورهای غیر اسلامی مبارزه مسلمانان با هیأت حاکمه مصداق جهاد ابتدایی است مشروط بر اینکه هدف حاکمیت دین اسلام و مبارزه با اذن فقیه باشد.

کلیدواژه‌ها


 

 

 

جواز جهاد ابتدایی با اذن فقیه جامع الشرایط

با رویکردی به آرای امام خمینی(س)

علی فقیهی[1]

 

چکیده:بدون تردید جهاد ابتدایی و مبارزه با کفار برای دعوت آنان به اسلام در زمان حضور امام(ع) واجب است و در زمان غیبت به نظر فقها، اعمّ از قدما و متأخّرین، بدون تردید واجب نیست تا آنجا که بسیاری از متأخّرین و حتّی آنان که رساله مستقلّی درباره ولایت فقیه دارند و از اختیارات او به صورت مفصّل بحث کرده‌اند متعرّض ولایت بر جهاد نشده و گویا  وضوح آن به حدّی است که نیاز به بحث ندارد. صاحب جواهر تنها فقیه از متأخّرین است که در کتاب «جهاد» ولایت فقیه را بر جهاد با نبود اجماع برخلاف آن و انتخاب عموم نیابت می‌پذیرد اما در کتاب «أمر به معروف» که متأخّر از کتاب «جهاد» است تردید را کنار گذاشته و همسو با دیگر فقها حضور امام معصوم(ع) را لازم می‌داند. امام خمینی در کتابالبیع می‌فرماید: در اختصاص جهاد غیردفاعی به امام(ع) جای بحث و تأمّل است و وجه تأمّل را بیان نفرموده است. نگارنده بر این باور است که جهاد ابتدایی با اذن فقیه جایز است و وجه تأمّل این است که مستند نظر فقها استظهار از روایات است و این استظهار تمام نیست چنانکه تمسّک به اجماع نیز مخدوش است. ثمرة عملی بحث در دوره معاصر این است که در کشورهای غیر اسلامی مبارزه مسلمانان با هیأت حاکمه مصداق جهاد ابتدایی است مشروط بر اینکه هدف حاکمیت دین اسلام و مبارزه با اذن فقیه باشد.

کلیدواژه‌ها:عصر غیبت، استظهار، جائر، امام، فقیه.

 

 

مقدمه

«جهاد» در لغت به معنی «توان و مشقّت» است و در شرع به معنی «فداکاری با جان و مال برای برتری کلمه اسلام» است. تردیدی نیست که جهاد اصلی جهاد ابتدایی است و جهاد دفاعی ملحق به اوست (نجفی 1981 ج 21: 3).

در قرآن در فضیلت جهاد آمده است «آنان که به دین اسلام گرویدند و از وطن خود هجرت کردند و در راه خدا جهاد کردند اینان امیدوار رحمت خدا باشند که خدا بر آنها بخشنده و رحیم است»[2] (بقره: 218). در نهج البلاغهنیز آمده است «جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای اولیای خاص خود گشوده است (نهج‌البلاغه: خطبه 27). در روایت هم آمده است که بهترین کارها نزد خدا ایمان به او و جنگ با دشمن است (شیخ مفید  1429: 98). بخش قابل توجّهی از آیات قرآنی و روایات اهل بیت درباره جهاد ابتدایی است. دور از ذهن است که این بخش صرفاً دوره‌ای کوتاه، یعنی دورة زندگانی پیامبر(ص) و دوره چند ساله حکومت حضرت علی(ع)، را شامل شود.

در این نوشتار هدف تبیین وجه تأمّل امام خمینی و اثبات ولایت فقیه بر جهاد ابتدایی است چنانکه معدودی از فقهای دورة حاضر نیز بدان اعتراف دارند. از آنجا که عدم مشروعیت جهاد ابتدایی در زمان غیبت نزد فقها مسلّم است جای آن دارد که قبل از اثبات مدّعی به نقل آرا و دیدگاه‌های آنان پرداخته شود.

 

آرای قدما

1ـ در کتاب الهدایة بالخیر آمده است: جهاد با مال و نفس واجبی است از سوی خدای عزّوجلّ بر بندگانش در صورت وجود امام عادل و کسی که قدرت جهاد با مال و نفس به همراه امام(ع) ندارد مالش را در اختیار کسی قرار دهد که از سوی او جهاد کند (شیخ صدوق 1410 ج 9: 9).

2ـ در المبسوط فی فقه الامامیه آمده است: اگر همه شرایط جهاد کننده که قبلاً ذکر کردیم فراهم شد جهاد واجب نمی‌شود مگر امام(ع) یا کسی که از سوی او منصوب به جهاد است وجود داشته باشد ... و اگر امام یا فرد منصوب از سوی او نباشد وجوب جهاد ساقط است... و جهاد با امامان ستمگر  یا بدون امام اشتباه و قبیح است و انجام دهنده آن مستحقّ سرزنش و عقاب است  (شیخ طوسی1422 ج 1: 541).

3ـ در المراسمالعلویة آمده است: اختیار جهاد، با سلطان یا مأمور اوست مگر اینکه دشمنان دامنگیر مؤمنین شوند و آنان از خود و اموال و خانواده خود دفاع کنند که در این صورت قاتل، مقتول، مجروح کننده، مجروح شونده همه اجر می‌برند (سلاّر1410 ج 9: 68).

4ـ در المهذّب آمده است: از پیامبر(ص)، روایت شده که فرمود: «بر شما باد به جهاد در راه خدا با هر امام عادل و جهاد با هر امام عادل دری از درهای بهشت است». همچنین می‌فرماید جهاد با امامان کفر یا با غیر امام اصلی یا منصوب از سوی او قبیح است و جهاد کننده سزاوار عقوبت است (ابن براج1410 ج 9: 77، 80).

5ـ در فقه القرآن آمده است: از شرایط وجوب جهاد وجود امام عادل است و جهاد بدون اذن او جایز نیست و دلیل آن سخن خداوند است که می‌فرماید: «در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند بجنگید و تجاوز نکنید» (راوندی 1410 ج 9: 113).

6ـ در غنیه آمده است: اما شرایط وجوب آن حریّت است و مرد بودن و بلوغ و عقل کامل و توانایی از نظر سلامتی و قدرت و نیازمندی‌های او از مرکب و مخارج و دستور امام عادل یا منصوب از سوی او (ابن زهره1410 ج 9: 151).

7ـ در وسیلهآمده است: جهاد تنها با سه شرط واجب است که یکی از آن شرایط حضور امام عادل یا منصوب از سوی او برای جهاد است. گاه جهاد بر مکلّف واجب عینی می‌شود که آن در یکی از دو صورت است: اوّل امام(ع) او را فراخواند؛ دوّم که هم در زمان حضور واجب می‌شود و هم در زمان غیبت، آن است که امری فراگیرد که ترس بر اسلام یا بر مسلمانان نسبت به مال یا جان  باشد (ابن حمزه1410 ج 9: 159).

8ـ در سرائر آمده است: جهاد با شرایطی واجب می‌شود و این شروط عبارتند از اینکه امام عادل که جهاد بدون امر او و بدون او جایز نیست حاضر باشد یا کسی که امام او را برای قیام به امور مسلمانان نصب کرده حاضر باشد و مردم را به جهاد دعوت کند. در این صورت است که باید جهاد کنند و هرگاه امام یا منصوب از سوی او حاضر نباشد مبارزه با دشمن جایز نیست و جهاد با امامان جائر یا بدون امام اشتباه و انجام دهنده آن به دلیل انجام آن گنهکار است (ابن ادریس1410 ج 9: 175).

9ـ دراشارة السبق آمده است: جهاد واجب کفایی است و شرایط وجوب آن حریّت است ... با دستور امام اصل یا منصوب از سوی او (حلبی1410 ج 9: 195).

10ـ در المختصر النافع آمده است: جهاد تنها با وجود امام عادل یا منصوب از سوی او برای جهاد و با دعوت او واجب می‌شود و جهاد همراه با جائر جایز نیست (محقق حلّی بی‌تا: 108).

11ـ در الرسالة الفخریه آمده است: جهاد با دعوت پیامبر(ص) یا امام مسلمین یا نائب او واجب است (علامه حلّی1410 ج 31: 215).

12ـ در اللمعة الدمشقیه آمده است: «جهاد برحسب نیاز واجب کفایی است و در هرسال حداقل یک بار واجب است به شرط وجود امام یا نائب او» (شهید اول 1412: 72).

 

حاصل نظر قدما

آنچه نقل شد آرای قدما درباره وجوب جهاد ابتدایی به شرط وجود امام معصوم(ع) یا نائب ایشان بود. از این نظرات نکات زیر حاصل می‌شود:

اوّل) میان آنان درباره شرط وجود امام(ع) یا نائب او در وجوب جهاد ابتدایی اختلافی دیده نمی‌شود.

دوم) مستند فقها در شرطیت وجود امام معصوم(ع) همین روایاتی است که در کتاب‌های روایی آمده است و آن به دو دلیل است:

1ـ بسیاری از آنان در بیان شرطیت وجود امام معصوم(ع) از عبارت «امام عادل» استفاده کرده‌اند (در چند روایت همین عبارت بکار رفته است).

2ـ گروهی از آنان مستند شرطیت وجود معصوم(ع) را ذکر کرده‌اند. برای مثال در فقه القرآن آمده است: از شرایط وجوب جهاد امام عادل است و جهاد بدون اذن او جایز نیست و دلیل آن سخن خداوند متعال است که می‌فرماید: در راه خدا با کسانی بجنگید که با شما می‌جنگند و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد[3] (بقره:190) و در مهذّب نیز آمده است: «از پیامبر(ص) روایت شده بر شما باد به جهاد در راه خدا با هر امام عادل. پس جهاد با هر امام عادل دری از درهای بهشت است» (ابن براج 1410).

سوم) کسانی که از سوی امام(ع) نصب می‌شوند گروهی برای خصوص جهاد است و گروهی دیگر برای هر امری نصب می‌شوند. در میان قدما، در وجوب جهاد به دعوت نماینده امام(ع) در خصوص جهاد اختلافی دیده نمی‌شود ولی در وجوب آن به دعوت نمایندة امام در همه امور اختلاف مشاهده می‌شود.

گروهی از قدما مانند شیخ طوسی در مبسوط، ابن حمزه در وسیله، ابن ادریس در سرائر محقّق در المختصر النافع بر این عقیده‌اند که جهاد تنها با دعوت نمایندة امام در خصوص جهاد واجب می‌شود. گروهی دیگر مانند ابن البرّاج در المهذّب، ابن زهره در غنیه، علامه در الرسالة الفخریه، شهید اوّل در لمعه منصوب بودن برای هر امری را کافی می‌دانند.

 

نظر امام خمینی

امام خمینی می‌فرماید: همة اختیارات حکومتی امام(ع) برای فقیه نیز هست مگر دلیل قائم شود این اختیاری که برای امام هست به دلیل ولایت و سلطنت او نیست بلکه به دلیل شخصیتی اوست یا دلیل دلالت کند که فلان چیز اگرچه از شئون سلطنت و حکومت است لیکن اختصاص به امام(ع) دارد و از او تعدّی نمی‌کند همان‌گونه که دربارة جهاد غیردفاعی شهرت یافته، اگرچه در این جای بحث و تأمّل است (امام خمینی 1384 ج 2: 664).

بنابراین از نظر ایشان در شرطیت حضور امام(ع) در وجوب جهاد ابتدایی جای بحث و تأمل است اگرچه وجه آن را بیان نفرموده است.

 

نظر صاحب جواهر و نقد آن

ایشان در جواهر «کتاب جهاد» ابتدا می‌فرماید: مقتضای روایات و فتوای صریح فقها این است که جهاد همراه با حاکم ستمگر و غیرستمگر به جز امام مشروع نیست. در کتاب مسالک و دیگر کتاب‌های فقهی آمده است که نائب دوران غیبت برای رهبری جهاد کافی نیست و نمی‌تواند آن را به عهده گیرد. طباطبایی در ریاض از صریح کتاب غنیه و ظاهر کتاب منتهی نقل کرده که آن دو خلاف در این مسأله را نفی کرده‌اند و ظاهر کلام این دو این است که مسأله اجماعی است. علاوه بر نصوص معتبره‌ای که وجود امام(ع) را شرط نموده، در پایان می‌فرماید: اگر اجماعی را که گذشت تمام باشد حرفی نیست وگرنه می‌توان در نظریه اعتبار وجود امام(ع) مناقشه کرد زیرا ولایت فقیه در زمان غیبت عامّ است و جهاد ابتدایی را شامل است و عموم ادله جهاد مؤیّد آن است (نجفی 1981 ج 21: 13).

ایراد بر صاحب جواهر این است که قول به عموم نیابت با وجود نصوص که دلالت دارد جهاد ابتدایی از مختصّات معصوم است مشکلی را حل نمی‌کند. نصوص معتبره‌ای که شرح آن خواهد آمد ظهور در اختصاص ولایت بر جهاد ابتدایی به امام معصوم(ع) دارد و نه ظهور در اثبات ولایت برای معصوم(ع) تا به عموم نیابت این ولایت برای فقیه نیز ثابت شود بلکه ثبوت اختیار جهاد برای امام(ع) بدیهی بوده و نیاز به بیان ندارد و ظاهراً ظهور نصوص در اختصاص موجب شد که صاحب جواهر در «کتاب امر به معروف» با دیگر فقها همراه شده و جهاد ابتدایی را مختصّ به معصوم(ع) بداند. ایشان در کتاب «امر به معروف» در اثبات ولایت عامّه فقیه می‌فرماید: امامان(ع)، شیعیان را از رجوع به قضات جور و علما و حکّام اهل سنّت به شدت نهی کردند؛ حال تکلیف شیعیان، که درتمام بلاد هستند و در طول زمان رو به ازدیادند، چیست؟ ضرورت حکم می‌کند که متولّی بازپس‌گیری حقوق مردم و ولایت‌ها و مانند آن فقیه است و اگر ولایت عامّه فقیه را نپذیریم امور شیعیان معطّل می‌ماند.آری، آنان اجازه جهاد دعوت به فقها نداده‌اند زیرا جهاد دعوت بدون پادشاه و ارتش و سپاه ممکن نیست که شیعه به اینها دسترسی ندارد (نجفی 1981 ج 21: 397).

 

نظر آیت الله خویی و نقد آن

در مقدّمه التنقیح فی شرح العروة الوثقی آمده است ظاهر این است که در عصر غیبت جهاد ساقط نمی‌شود و جهاد با فراهم آمدن شرایط آن در همه عصرها ثابت است... اگر گفتیم اصل جهاد در عصر غیبت مشروع است آیا اذن فقیه جامع الشرایط در مشروعیت جهاد معتبر است یا خیر. از کلام صاحب جواهر ظاهر می‌شود اذن فقیه معتبر است زیرا ولایت عامّه فقیه در زمان غیبت، جهاد ابتدایی را در بر می‌گیرد. سپس می فرماید سخن صاحب جواهر بعید نیست زیرا ولایت فقیه بر جهاد ابتدایی از باب حسبه است چرا که اگر غیر او به عهده گیرد موجب هرج و مرج است و به شکل مطلوب پیاده نمی‌شود (خویی 1428 ج 1: 15).

نقد بر ایشان آن است که فرمود جهاد در عصر غیبت مشروع است زیرا مصداق حسبه است در حالی که مصداق حسبه بودن ممنوع است.

امور حسبیه اموری است که به دین یا دنیای مردم مربوط است و باید حتماً انجام گیرد و راه گریزی از آن نیست، اما شارع هم آن را وظیفة فرد معین یا گروه معین یا هر فرد قرار نداده بلکه آنچه روشن است این است که این کار باید انجام گیرد. انجام چنین کاری وظیفة فقیه است و دلیل ولایت فقیه بر این امور این است که بدون تردید در چنین افعالی شارع مهربان باید قیّم و متولّی نصب کند و از آنجا که فرد معیّن یا گروه معیّن یا فرد غیرمعیّن نصب نشده می‌توان نتیجه گرفت که شارع فقیه را نصب کرده زیرا قدر متیقّن فقیه است و حداقل اگر فقیه قدر متیقّن نباشد فقیه نیز جزء متولیّان است (فاضل نراقی 1384: 60؛ عمید زنجانی 1366 ج 2: 375، صالحی مازندرانی 1383: 56).

حال گوییم ولایت فقیه بر امور حسبیه اگرچه واضح است ولی باید لزوم انجام آن ثابت شود. پس اولاً باید لزوم جهاد ابتدایی را اثبات کرد و چگونه می‌توان با وجود روایات متعدّدی که می‌گوید شرط وجوب جهاد ابتدایی حضور معصوم(ع) است احراز معروفیت کرد. عدم مشروعیت جهاد ابتدایی بدون حضور معصوم(ع) اگر اجماعی نباشد اختلافی بین قدما و متأخّرین دیده نمی‌شود، با این حال معروفیّت آن چه معنایی دارد.

نکتة دیگر اینکه ایشان فرمود نظر صاحب جواهر این است که فقیه بر جهاد ابتدایی ولایت دارد. جواب این است که اگرچه ایشان در کتاب جهاد نظرش همین است ولی در کتاب «امر به معروف» چنانکه بیان شد ولایت فقیه را بر جهاد ابتدایی رد می‌کند و ضرورتی برای دادن چنین اختیاری به او از سوی امامان(ع) نمی‌بیند.

 

نظر آیت الله منتظری و نقد آن

در کتاب مبانی فقهی حکومت اسلامی آمده است: جهاد ابتدایی وجوب آن بنا بر آنچه گفته‌اند مشروط به وجود امام است امّا علی الاقوی امام منحصر به امام معصوم(ع) نیست و امام عادل کافی است که طبعاً شامل فقیه جامع‌الشرایط نیز می‌شود. نه در اخبار و نه در کلمات فقهای شیعه هیچ یک لفظ امام معصوم(ع) به کار برده نشده است؛ بلکه آنچه آمده امام عادل است که در مقابل امام جائر قرار می‌گیرد. مفهوم عدالت گسترده‌تر از مفهوم عصمت است. همچنین عناوین ذکر شده در روایات مانند «امام واجب الاطاعه» و «امامی که برای حکم کردن امین قلمداد شده باشد» و «کسی که دستورات خداوند را در گردآوری امور مالی نظام و مصرف آنها مورد نظر قرار دهد» همة این عناوین مانند کلمه امام مفهوم عامی دارند و بر غیر امام معصوم(ع) نظیر مالک اشتر و دیگری که از جانب پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) به حکومت منصوب می‌شوند نیز صادق است؛ البته مصداق امام عادل در زمان ظهور امامان همانان و کسانی هستند که از جانب آنان برای این مقام منصوبند (منتظری 1379 ج 1: 225، 226).

حاصل کلام ایشان این است که اگرچه بدون تردید وجود «امام» شرط مشروعیت جهاد ابتدایی است؛ ولی در روایات موضوع حکم «امام عادل» است و نه امام معصوم(ع) و این تعبیر فقیه را شامل است. بنابراین او در دوران غیبت به مقتضای روایات بر جهاد ابتدایی ولایت دارد.

در نقد این نظر می‌توان گفت راهی که ایشان برای اثبات مشروعیت جهاد ابتدایی در زمان غیبت انتخاب کرده بستگی به معنی «امام» در روایات دارد و باید معنی آن را قبل از هر چیز در لغت، عرف مسلمانان، اصطلاح فقها و روایات معلوم کرد. تردیدی نیست که «امام» در لغت اختصاص به امام معصوم ندارد. از این رو در لسان العرب آمده است «امام هر کسی است که گروهی از او پیروی کنند خواه در راه راست باشد یا در مسیر گمراهی» (ابن منظور 1408 ج 1: 213). در مفردات هم آمده است «امام کسی یا چیزی است که از او پیروی شود، انسان باشد که از سخن یا عمل او پیروی کنند یا کتاب باشد، حق باشد یا باطل» (راغب اصفهانی 1404: 24).

همچنان تردیدی نیست که در قرآن کریم «امام» در معنی لغوی به کار رفته است مانند «ما آنان را رهبرانی قرار داده ایم که به دوزخ دعوت می کنند»[4]. و مانند «به یاد آور هنگامی را که خداوند ابراهیم را به اموری چند امتحان فرمود و او همه را به جای آورد. خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزیده‌ام. ابراهیم عرض کرد: این پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا می‌کنی؟ فرمود: عهد من به ستمکاران نخواهد رسید»[5].

اما «امام» در عرف مسلمانان، این لفظ در عرف اسلامی در مورد عالمان دینی برجسته به کار برده می‌شود و در میان شیعه نیز اختصاص به امام معصوم ندارد. مانند امام فخر رازی، امام خمینی، امام کاشف الغطاء.

«امام» در اصطلاح فقها، اعّم از قدما و متأخرین، «امام» معصوم است. آنان گاه در ابتدای بحث قرینه بر مراد خود می‌آورند و هدفشان دور ساختن ذهن خواننده از معنی لغوی و عرفی آن است و سپس این لفظ را بدون قرینه به کار می برند. اینک دو نمونه:

در نهایه آمده است «امّا اقامه حدود برای هیچ کس جایز نیست جز سلطان زمان که منصوب از سوی خداوند است یا کسی که از سوی امام نصب شده» (شیخ طوسی 1410 ج 9: 56).

در عبارت ذکر شده مقصود از «امام»، امام معصوم است و قرینة آن، عبارت قبل از آن است که از امام تعبیر به سلطان زمان منصوب از سوی خدا شده است.

در الانتصار آمده است: امامیه به تنهایی بر این عقیده است که جنگ با امام عادل و سرپیچی از فرمان او در حکم جنگ با پیامبر(ص) و سرپیچی از فرمان اوست و چنین کسی کافر است ... و دلیل ما اجماع شیعه است و دلیل دیگر این است که همان طور که معرفت پیامبر(ص) واجب است اطاعت و معرفت امام(ع) نیز واجب است (سید مرتضی علم الهدی1410 ج 9: 19). مقصود از «امام» دوّم «امام معصوم» است که معرفت و اطاعت او واجب است و قرینه آن «امام عادل» است که به معنی «امام معصوم» است که جنگ با او همچون جنگ با پیامبر(ص) است.

«امام» در روایات اهل بیت، همچون اصطلاح فقها، «امام معصوم» است و نه معنی لغوی آن و البته مقصود روایاتی است که از زمان امام باقر(ع) و امام صادق‌(ع) و پس از آن به دست ما رسیده است که مستند عمدة ما در این بحث و در ابواب مختلف فقه است. روایاتی که مربوط به دوره‌ای است که فرهنگ شیعه شکل گرفته و دارای هویت فرهنگی مستقل در برابر اهل سنّت شده است و مصطلحات و افکارش توسط «امام»(ع) بیان می‌شود. این لفظ در این دوره در سه معنی بکار رفته است: «معنی لغوی»، «مطلق حجّت خداوند» و «امام معصوم»؛ ولی با ملاحظة روایات فراوانی که درکتب مختلف حدیثی آمده می‌توان دریافت این لفظ به تدریج «معنی لغوی» خود را از دست داده و به ندرت آن هم با قرینة صارفه در این معنی به کار رفته است و حقیقت در دو معنی دیگر، یعنی «مطلق حجّت خداوند» و «امام معصوم»، شده است و هر یک از این دو با قرینة معیّنه مشخص می‌شود و قرینة معیّنه بر ارادة امام معصوم(ع) غالباً ترتّب حکم شرعی است که از قرائن عامّه به شمار می‌رود. مانند اینکه راوی از جهاد بدون حضور امام(ع) سؤال کند و حضرت بفرماید جهاد باید همراه امام(ع) باشد و قرینة معیّنه بر ارادة مطلق پیشوای منصوب از سوی خدا قرینة خاصه است. مانند «لوبقیت الارض بغیر امام لساخت» (کلینی 1428 ج1: 20) که «ارض» قرینه است برای اینکه مراد از «امام» مطلق پیشوای منصوب است یا  بلکه این لفظ به دلیل انحصار امام در دورة آنان به ایشان حقیقت در امام معصوم(ع) شده است و دلیل آن فهم فقهای شیعه به ویژه فقهای اقدمین است، آنان که به عصر امامان(ع) نزدیک بوده و با قرائن روایات آشنا بودند. آنان به اتّفاق ــ چنان که دو نمونه آن گذشت ــ از این لفظ «امام معصوم» فهمیده و در تمام فقه بدون قرینه در همین معنی بکار می‌برند.

حاصل کلام اینکه بدون تردید «امام» در روایات به معنی «امام معصوم» است و از این راه نمی‌توان ولایت فقیه بر جهاد ابتدایی را ثابت کرد.

 

روایات جهاد ابتدایی و مشروعیّت آن در فقدان معصوم(ع)

اکنون بحث دربارة روایات و دلالت آن است، یعنی دلالت بر مشروعیّت یا عدم مشروعیّت جهاد ابتدایی با نبود امام معصوم(ع). ذکر این نکته ضروری است که روایاتی منقول در اینجا، بخشی از یک مجموعه است که در منابع مختلف حدیثی ما وارد شده است. از این رو، در تواتر اجمالی آن تردیدی نیست و ضعف سند بعضی از روایات با علم به وجود روایت صادر از معصوم(ع) در میان آنها منافات ندارد. چنانکه نظر فقها ــ که شرطیت حضور معصوم(ع) را به استناد روایات مسلّم گرفته و در عین حال بحث سندی نداشته‌اند ــ حاکی از اعتقاد آنان به  تواتر است. افزون بر این، اصحاب به این روایات عمل‌ کردند و بخشی از آن در کتاب تهذیب و کافی آمده است. از آنجا که در مقام استظهار از روایات هستیم متن روایت نقل می‌شود.

1ـ عن عبدالله بن مغیره قال محمد بن عبدالله للرضا(ع) و انا اسمع حدّثنی ابی عن اهل بیته عن آبائه انّه قال له بعضهم ان فی بلادنا موضع رباط یقال له قزوین و عدّواً یقال له الدیلم فهل من جهاد او هل من رباط فقال علیکم بهذا البیت أما یرضی احدکم ان یکون فی بیته ینفق علی عیاله عن طوله ینتظر امرنا فإن ادرکه کان کمن شهد مع رسول الله بدراً فإن مات ینتظر امرنا کان کمن شهد مع قائمنا صلوات الله علیه هکذا فی فسطاطه و جمع بین السیّابتین و لا اقول هکذا و جمع بین السیّابه و الوسطی فإنّ هذا أطول من هذه فقال أبوالحسن صدق (حرعاملی بی‌تا ج 6: 33).

سند: شیخ طوسی دو بار در اصحاب امام کاظم(ع) از عبدالله بن مغیره نام برده است (شیخ طوسی 1428: 341 ـ 340) و یکبار هم در اصحاب امام رضا(ع) (شیخ طوسی 1428: 359) و در معرّفی او می‌فرماید: «مولی بنی نوفل». در حالی که نجاشی در معرّفی او می‌فرماید: «مولی جندب» اما ظاهر یکی بودن عبدالله بن مغیره است (تستری 1430 ج6: 623). و ایشان ثقه است و همین طور سایر راویان سلسله سند.

ترجمه: عبدالله بن مغیره می‌گوید محمد بن عبدالله به امام رضا(ع) عرض کرد و من می‌شنیدم پدرم از اهل بیتش از پدرانش نقل می‌کرد شخصی به ایشان می‌فرماید در بلاد ما لشکرگاهی است که به آن قزوین، و دشمنی که به آن دیلم گویند، آیا می‌توانم جهاد کنم یا به لشکر گاه بروم. ایشان فرمود بر شما باد به زیارت خانه خدا. آیا خشنود نیست یکی از شما که در خانه مانده و مخارج عیال را تأمین کرده و منتظر امر ما باشد و اگر امر ما را درک کرد مانند کسی است که در جنگ بدر با پیامبر(ص) بوده و اگر منتظر امر ما بوده و بمیرد همچون کسی است که قائم ما را در خیمه‌اش اینگونه دیده (دو سبّابه را کنار هم قرار داد) و نه اینگونه (سبابه و انگشت میانه را کنار هم قرار داد) امام رضا فرمود راست گفت (حرّ عاملی بی‌تا ج 6: 33).

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود سؤال از حضور در لشکرگاه و جهاد همراه با فرمانروای جائر یا غیر جائری است که مستقلاً و بدون اذن امام تصمیم به جهاد گرفته است و امام سؤال او را جواب داده است. از این روایت حکم جهاد همراه با فقیه که نائب امام(ع) در همه امور در دوران غیبت کبری است استفاده نمی‌شود مگر آنکه گفته شود اگرچه سؤال از حکم جهاد با آنان بوده ولی امام حکم فقیه را نیز بیان کرده است.

2ـ عن أبی عبدالله قال لقی عباد البصری علی بن الحسین فی طریق مکه فقال له یا علی بن الحسین ترکت الجهاد و صعوبته و أقبلت علی الحج و لینه إنّ الله عزّوجلّ یقول «اِنَّ اللهَ اشتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنیِنَ اَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بَأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلوُنَ فِی سَبیِلَ اللهِ» الآیه. فقال علی بن الحسین أتمّ الآیه فقال «التَّائِبوُنَ العَابِدوُنَ» الآیه. فقال علّی بن الحسین اذا رأینا هؤلاء الذین هذه صفتهم فالجهاد معهم افضل من الحج (حرّ عاملی بی‌تا ج 6: 32). در تهذیب آمده است «اذا ظهر هؤلاء لم نؤثر علی الجهاد شیئاً» (شیخ طوسی 1386 ج 6: 146).

سند: این موثّقه سماعه است. در رجال ابن غضائری آمده است: «سماعه در زمان امام صادق(ع) از دنیا رفت» و سخن از عقیده ایشان به میان نیاورده است (ابن غضائری 1428: 123). حرّ عاملی می‌فرماید: «ثقه و کان واقفیاً قاله العلّامه و النجاشی» (بی‌تا ج 20: 212). و امّا عثمان بن عیسی واقفی است در رجال آمده است: «و کان شیخ الواقفه و وجهاً» (نجاشی 1429: 300).

ترجمه: سماعه از امام صادق(ع) نقل می‌کند که حضرت فرمود عباد بصری با امام سجاد(ع) در مسیر مکّه برخورد می‌کند و به امام(ع) می‌گوید جهاد و سختی‌های آن را رها کردی و به حج که آسان است روی آوردی. در حالی که خداوند می‌فرماید خداوند جان و مال مؤمنین را به بهای بهشت خریداری کرد تا در راه خدا جهاد کنند. حضرت فرمود آیه را تمام کن. پس گفت «توبه کنندگان، عابدان» حضرت فرمود اگر کسانی را یافتیم که این خصوصیات را دارند، جهاد با آنان بهتر از حج است.

سؤال عباد بصری این است که چرا حضرت با خلیفه یا منصوب از سوی او به جهاد نرفته و به حج روی آورده است و امام در جواب می‌فرماید آنان شرایط رهبری جهاد را که در قرآن آمده ندارند و اگر کسی را ببینم که شرایطی که در قرآن آمده در او جمع است جهاد را بر حجّ ترجیح می‌دهم.

3ـ عن ابی بصیر عن ابی‌عبدالله عن آبائه قال، قال: امیرالمؤمنین لایخرج المسلم فی الجهاد مع من لایؤمن علی الحکم و لاینفذ فی الفیء امرالله عزوجل فإنّه إن مات فی ذلک المکان کان معیناً لعدوّنا فی حبس حقّنا و الاشاطة بدمائنا و میتته میتة جاهلیّه (حرّ عاملی بی‌تا ج 6: 34؛ شیخ صدوق 1426: 684).

سند: در سلسله سند «قاسم بن یحیی» است ابن غضائری او را تضعیف کرده است (شیخ طوسی 1428: 86) و توثیق صریحی از بزرگان رجال دیده نمی‌شود.

ترجمه: ابوبصیر از امام صادق(ع) از پدرانش نقل می‌کند که حضرت می‌فرماید امیرالمؤمنین فرمود مسلمان به همراه کسی که امین در حکم نیست و دستور خدا را درباره فیء اجرا نمی‌کند به جهاد نمی‌رود و اگر در میدان جنگ بمیرد در خودداری از حق ما و ریختن خون ما یار دشمنان است و مرگ او مرگ جاهلیت است.

حضرت فرد مسلمان را از شرکت در جهاد در معیت کسی که امین حکم خدا نیست و دستور خدا را در مورد فیء اجرا نمی‌کند منع کرده است و روایت متعرض حکم خروج برای جهاد به همراهی جائر است و نه خروج در معیّت فقیه عادل مجری دستور خدا و امین در حکم و نائب ایشان در مطلق امور.

4ـ عن بشیر عن ابی عبدالله قال قلت له إنّی رایت فی المنام أنّی قلت لک انّ القتال مع غیرالامام المفروض طاعته حرام مثل المیته و لحم الخنزیر فقلت لی نعم هو کذلک فقال ابو عبدالله هو کذلک (حرّ عاملی بی‌تا ج 6: 36؛ شیخ طوسی 1386 ج 6: 147).

سند: بشیر، بشیر دهّان کوفی است که در رجال از اصحاب امام صادق(ع) دانسته شده است (شیخ طوسی 1428: 169). وی در تهذیب شیخ صدوق در الفقیه و کلینی در کافی از ایشان نقل روایت کرده‌اند (تستری 1430 ج 2: 343) امّا توثیقی از ایشان در کتاب‌های رجال دیده نمی‌شود.

ترجمه: بشیر می‌گوید به امام صادق(ع) عرض کردم خواب دیدم که به شما گفتم جنگ به همراهی غیر امام واجب‌الاطاعه همچون مردار و خون و گوشت خوک حرام است و شما فرمودید آری همین است. حضرت فرمود همین است.

مقصود بشیر از غیر امام، هر غیر امام واجب الاطاعه نیست بلکه فرمانروایان جائر زمان اوست. امام(ع) نیز سخن او را جواب می‌دهد و حکم جهاد با حاکمان زمانش را تأیید می‌کند.

5ـ عن عبدالملک بن عمرو قال قال لی ابوعبدالله مالی لا أراک تخرج الی هذه المواضع التی یخرج الیها اهل بلادک؟ قال قلت و این قال جدّه و عبّادان و المصیصه و قزوین فقلت انتظاراً لامرکم والإقتداء بکم فقال ایّ و الله لوکان خیراً ماسبقونا الیه قال قلت له فان الزیدیّه یقولون لیس بیننا و بین جعفر خلاف إلّا انّه لایری الجهاد فقال أنا لا أراه؟ بلی والله انّی لأراه ولکنّی اکره أن أدع علمی الی جهلهم (حرّ عاملی بی‌تا ج 6: 32؛ شیخ طوسی 1386 ج 6: 139).

سند: در رجال آمده است: «عبدالملک بن عمرو الأحول» عرب و أهل کوفه است و از هر دو امام (امام باقر(ع) و امام صادق(ع)) روایت کرده است» (شیخ 1428: 265). شیح حرّ می‌فرماید: «ابن داود توثیق او را از رجال کشی نقل کرده است و من در آن ندیدم» (حر عاملی بی‌تا ج 20: 249).

ترجمه: عبدالملک بن عمرو می‌گوید امام صادق(ع) فرمود ای عبدالملک چرا تو به بیرون از شهر به لشکرگاه‌هایی که همشهری‌های تو می‌روند نمی‌روی. به امام(ع) عرض کردم کجا؟ امام(ع) فرمود: جده، عبّادان مصیصه، قزوین. عرض کردم منتظر امر شما و پیروی از شما هستم. حضرت فرمود بله والله اگر کار آنان خوب بود از ما سبقت نمی‌گرفتند. می‌گوید به امام عرض کردم زیدیه می‌گویند اختلافی میان ما و جعفر(ع) نیست جز اینکه او به جهاد رأی نمی‌دهد. حضرت فرمود من جهاد را قبول ندارم؟! بله به خدا قسم قبول دارم ولی نمی‌خواهم علم خود را به جهل آنان واگذارم.

در این روایت امام(ع) حرکت عبدالملک را تأیید می‌کند. او که در جهادی که همشهری‌های او شرکت کرده‌اند حاضر نشده است و منتظر قیام امام معصوم است.

6ـ عن حسن بن عباس بن الحریش عن ابی جعفر الثانی فی حدیث طویل فی شأن «إنّا انزلناه» قال و لا أعلم فی هذا الزمان جهاداً الا الحجّ و العمره و الجوار (حرّ عاملی بی‌تا ج 6: 33).

سند: در رجال آمده است او خیلی ضعیف است (نجاشی 1429 :60) و در رجال آمده است: «حسن بن عباس حریش رازی ابومحمد ضعیف است» (ابن غضائری 1428: 51).

ترجمه: حسن بن عباس بن جریش از ابوجعفر دوم نقل می‌کند که حضرت در یک حدیث طولانی در شأن نزول «إنا انزلناه» فرمود در این زمان جهادی جز حج و عمره و مجاورت نمی‌بینم.

در این روایت امام(ع) شرکت در جهاد را در دورانش که رهبری آن در دست جائران است تأیید نمی‌کند و اعمال ذکر شده را جهاد می‌داند.

7ـ عن الأعمش عن جعفر بن محمد فی حدیث شرایع الدین قال والجهاد واجب مع امام عادل و من قتل دون ماله فهو شهید (حرّ عاملی بی‌تا ج 6: 35؛ شیخ صدوق 1389 ج 2: 666).

سند: روایت از نظر سند ضعیف است.

ترجمه: اعمش از جعفر بن محمد(ع) در توضیح شرایع دین نقل می‌کند که حضرت فرمود جهاد به همراه امام عادل واجب است و کسی که برای مالش کشته شود شهید است.

8ـ عن فضل بن شاذان قال سأل المأمون علی بن موسی الرضا ان یکتب له محض الاسلام علی سبیل الایجاز فکتب(ع) ... و الجهاد واجب مع الامام العدل...» (شیخ صدوق 1387 ج 2: 269؛ حرّ عاملی بی‌تا ج 6: 34).

سند: در سلسله سند عیون «عبدالواحد بن محمّد بن عبدوس نیشابوری» است که توثیق نشده است.

ترجمه: فضل بن شاذان می‌گوید مأمون از امام علی بن موسی الرضا(ع) خواست که اسلام ناب را به شکل موجز برای او بنویسد حضرت نوشت ... جهاد با امام عدل واجب است.

9ـ محمّد بن عبدالله السمندری قال قلت لأبی عبدالله(ع) انّی أکون بالباب یعنی باب الأبواب فینادون السلاح فأخرج معهم؟ قال فقال لی أرأیتک ان خرجت فأسّرت رجلاً فأعطیته الأمان و جعلت له من العقد ما جعله رسول الله للمشرکین اکانوا یفون لک به؟ قال قلت لا والله جعلت فداک ما کانوا یفون لی به قال فلاتخرج ثم قال لی أما انّ هناک السیف (شیخ طوسی 1386 ج6: 146؛ حرّ عاملی بی‌تا ج 6: 34).

سند: محمّد بن عبدالله سمندری در بیشتر کتاب‌های رجالی عنوان نشده است.

ترجمه: محمّد بن عبدالله سمندری می‌گوید من در شهر باب الابواب هستم دعوت به جنگ می‌کنند می‌توانم با آنان به جهاد بروم؟ حضرت فرمود: به نظر تو اگر با آنان به جنگ رفتی و کسی را اسیر کردی و به او امان دادی و همان عقدی را صورت دادی که پیامبر(ص) با مشرکان صورت داد آیا آنان به عقدی که انجام دادی وفا می‌کنند. گفتم فدایت شوم به خدا قسم نه. حضرت فرمود: با آنان به جهاد مرو و با ما باید به جهاد روی.

 

حد دلالت روایات

روایات فوق حکم شرکت در جهاد همراه با خلیفه یا منصوب از سوی او و آنان را که مستقلّاً تصمیم به جهاد می‌گرفتند، بیان می‌کند. امام(ع) شرکت در چنین جهادی را نامشروع می‌دانند. در همه این روایات سخن یا دربارة حاکمان جائر است یا کسانی همچون زیدیه که اعتنایی به امام معصوم(ع) ندارند.

در روایت حسن بن عباس، حضرت تصریح می‌کند که در این زمان (که زمان آن حضرت است) جهادی جز حج و عمره و جوار نمی‌شناسم. معنی این سخن این است که نفی جهاد، اختصاص به زمان ایشان دارد. در روایت عبدالملک، حضرت، زیدیه را که مستقلاً تصمیم به جهاد می‌گیرند افرادی جاهل معرفی می‌کند. در موثّقه سماعه، حضرت با دستور اتمام آیه شریفه علّت عدم شرکت در جهاد را فقدان صلاحیت رهبران جهادی ذکر می‌کند. در روایت ابی بصیر، حضرت، مسلمانان را از شرکت در جهاد به رهبری کسانی که حکم خدا را زیر پا می‌گذارند منع می‌کند.

کدام یک از این روایات دربارة شرکت در جهاد به رهبری فقیه عادل است او که مجری حکم خدا و جانشین آن حضرت در مطلق امور است. همه این روایات ناظر به خارج است و هیچ کدام متعرّض حکم زمان غیبت کبری نمی‌باشد.

ممکن است گفته شود در روایت اعمش و روایت فضل بن شاذان سخن از شرکت در جهاد همراه خلیفه یا منصوب از سوی او یا کسی که مستقلاً تصمیم به جهاد گرفته، نیست بلکه امام(ع) بدون مقدّمه می‌فرماید جهاد همراه با امام عادل واجب است و مقتضای اطلاق آن، این است که جهاد مطلقاً باید به رهبری امام عادل باشد.

جواب در این دو روایت نیز نهی از جهاد در معیت جائر و منصوب از سوی او یا افراد مستقل شده است و قرینه آن سایر روایات است.

حاصل اینکه در این روایات، دلالتی بر نفی ولایت فقیه بر جهاد ابتدایی ندارد بلکه احتمال عدم دلالت کافی برای ثبوت ولایت است زیرا با فرض احتمال اختصاص جهاد به امام ثابت نیست قهراً حاکم ادلّه عموم ولایت است.

 

تأکید بر جهاد، دلیل مشروعیت آن در زمان غیبت

دلیل دیگر ولایت فقیه بر جهاد ابتدایی، تأکید امامان معصوم(ع) بر آن و بیان احکام و اهمیّت و فضایل آن است. توضیح اینکه روایات فراوانی در کتب معتبره درباره اهمیت، فضیلت، احکام و تأکید بر جهاد از سوی امام باقر(ع) و دیگر امامانی که زمینة جهاد برای آنان فراهم نبود، به ما رسیده است و موضوع این روایات جهاد ابتدایی است نه جهاد دفاعی، بلکه ظاهر اصحاب این است جهاد دفاعی دفاع است نه جهاد (نجفی 1981 ج 21: 15).

سؤالی که به ذهن خواننده این روایات می‌آید این است که بدون تردید زمینه‌ای برای جهاد ابتدایی به دلیل حکومت ستمگران برای آن حضرات وجود نداشته است و در زمان غیبت هم آنان به فقیه عادل اذن جهاد نداده‌اند پس این همه روایات برای چیست مگر فقها که بحث جهاد را از کتاب‌های فقهی خود حذف کردند برای این نبوده که بحث از آن ثمره ندارد. برای نمونه چند روایت درباره تأکید و اهمیت جهاد نقل می‌شود.

1ـ حیدره از امام صادق(ع) نقل می‌کند که حضرت فرمود بعد از فرایض، جهاد از همه چیز افضل است (شیخ طوسی 1386 ج 6: 133).

2ـ ابی بصیر می‌گوید به امام صادق(ع) عرض کردم کدام جهاد برتر است. حضرت فرمود کسی که اسبش پی شده و خونش در راه خدا بریزد (حرّ عاملی بی‌تا ج 6: 6؛ شیخ صدوق 1426 ج 2: 573).

3ـ زراره می‌گوید امام باقر(ع) فرمود که پیامبر(ص) فرمود اسلام بر ده پایه استوار است: شهادت به یکانگی خدا، نماز، روزه، زکات، حج، جهاد که جنگ در راه خداست (شیخ صدوق 1426 ج2: 488).

4ـ عبدالعزیز بن مسلم از امام رضا(ع) نقل می‌کند که حضرت فرمود با امام نماز، زکات، روزه، حج، جهاد تمام می‌شود (شیخ صدوق 1389: 6031).

 

اجماع و عدم مشروعیت جهاد

دلیل دیگر فقها بر عدم مشروعیت جهاد با اذن ولی فقیه اجماع است. حق این است که اجماع به دلایل زیر ناتمام است.

اول) اصل وجود اجماع ثابت نیست زیرا اقدم  فقها که به عصر امامان(ع) نزدیک بودند و در اواخر غیبت صغری یا نزدیک به این دوره زندگی می‌کردند ادعای اجماع یا نفی خلاف نکرده‌اند، بلکه نسبت به قدما نیز چنین است و حتی شیخ طوسی و ابن زهره که در مسائل زیادی ادعای اجماع کرده‌اند از آنان نیز دیده نشده است. آری، ابن زهره در کتاب غنیه ادّعای نفی خلاف کرده است و می‌فرماید: اما شرایط وجوب آن حریّت و مرد بودن و بلوغ و عقل کامل و توانایی از نظر سلامت جسم و دارا بودن مرکب و نفقه و دستور امام عادل یا منصوب  از سوی او یا ترس بر اسلام یا نفوس یا اموال است و هرگاه یکی از این شروط مختلّ شد وجوب جهاد ساقط است و مخالفی نمی‌شناسم (ابن زهره 1410 ج9: 15).

روشن است ادعای نبود مخالف مساوی با وجود اجماع نیست. به علاوه سخن ایشان «بلاخلاف اعلمه» است که به معنی عدم علم به مخالف است.

دوم) وجود اجماع را می‌پذیریم ولی مدرک اجماع کنندگان همین روایاتی است که سابقاً شرح آن گذشت و در کتاب‌های حدیثی معتبر آمده است. این روایات چنانکه گذشت شامل حکم ولایت فقیه بر جهاد ابتدایی نیست و فقهای متقدم اگرچه شمول را استظهار کرده‌اند ولی استظهار آنان برای ما حجّت نیست به ویژه که مستند به فهم اصحاب امامان(ع) نیست و از این بیان وجه تأمّل در کلام امام خمینی ظاهر می‌شود که می‌فرماید استظهار آنان ملازم با استظهار ما می‌باشد در کتاب انوارالهدایه آمده است: اگر بگویید ادّعای کاشفیت اجماع از وجود دلیل معتبر نزد اجماع کنندگان اگرچه به ذهن نزدیک است لیکن ممکن است آن دلیل به نظر آنان دلالت بر مطلوب دارد چرا که انسان‌ها در فهم ظهورات متفاوتند.

جواب این است اجماع کاشف از دلیل معتبری است که اگر ما به آن دست می‌یافتیم همان معنایی را می‌فهمیدیم که آنان فهمیده بودند (امام خمینی 1385 ج1: 258).

سوم) می‌پذیریم که دلیل اجماع کنندگان روایات گذشته نیست. پس مدرک آنان مانند دیگر مواردی که ادّعای اجماع می‌شود خبری است که به دست ما نرسیده است و نه اجماع یا عقل یا قرآن.

توضیح اینکه اجماع مدرک نیست زیرا اجماع نمی‌تواند کاشف از اجماع باشد و قرآن مدرک نیست چون اگر مستند قرآن است وجه آن منحصر در استظهار است و استظهار آنان برای ما حجت نیست و امّا عقل چون نمی‌توان تصور کرد که مستند عقلی فقها برای ما پنهان شود (غروی اصفهانی بی‌تا ج2: 67) پس مدرک اجماع کنندگان سنّت است و روشن است سنّتی که مدرک اجماع است شنیدن از معصوم نیست زیرا شنیدن درباره فقهایی محتمل است که در اواخر غیبت صغری و اوّل غیبت کبری زندگی می‌کردند مانند اجماعاتی که در کلام کلینی، صدوقین، شیخ مفید، سیّد رضی و سید مرتضی است (عراقی بی‌تا ج3: 97). در حالی که قبلاً ثابت شد اجماع اقدمین وجود ندارد و به نظر مرحوم نائینی مسلک دخول معصوم(ع) در اجماع کنندگان منحصر به زمان حضور است که امام با مردم نشست داشت و در زمان غیبت شنیدن از معصوم(ع) حاصل نمی‌شود (نائینی 1404 ج3: 150). چنانکه به نظر مرحوم آخوند دخول شخص امام در اجماع کنندگان نادر است (آخوند خراسانی بی‌تا ج2: 74).

نتیجه اینکه مدرک اجماع کنندگان منحصر در خبر است اما سؤال این است که چگونه می‌توان مطمئن شد که اگر خبر به دست ما می‌رسید سند و دلالت آن را می‌پذیرفتیم. امّا نسبت به سند ممکن است نظر ما با آنان در اینکه چه خبری حجت است متفاوت باشد و امّا نسبت به ظهور، ظهور برای آنان ملازم با ظهور برای ما نمی‌باشد. برای مثال قدما آب چاه را نجس می‌دانستند و دلیل آنان استظهار از روایات بود، در حالی که متأخّرین عکس آن را استظهار کرده‌اند (غروی اصفهانی بی‌تا ج 2: 68).

حقیقت جهاد ابتدایی

فقه: حقیقت جهاد نزد فقها «دادن جان برای دعوت به اسلام» است. از این رو صاحب جواهر می‌فرماید: جهاد در شرع، بذل نفس است در جنگ با مشرکین و باغیان یا بذل نفس و مال و وسع است برای برتری کلمه اسلام و شعارهای ایمان (نجفی 1981 ج21: 3). در حاشیه شرح لمعهآمده است جهاد شرعاً بذل توان است با نفس و مال در جنگ با مشرکان و باغیان (شهید ثانی بی‌تا ج1: 255). در فقه القرآن آمده است جهاد و مجاهده بکارگیری توان است در دفع دشمن و در شرع لفظ جهاد به قتال در راه خدا و عزّت دادن به دین و خوار کردن مشرکان اختصاص یافته است (راوندی 1410 ج9: 11).

ظاهراً هیچ اختلافی میان فقها در معنی شرعی «جهاد» وجود ندارد که نمونه‌هایی از تعریف‌های آنان نقل شد چنانکه از روایات اهل بیت(ع) نیز همین معنی استفاده می‌شود. نمونه آن روایت زیر است: اصبغ بن نباته می‌گوید امیرالمؤمنین(ع) فرمود خداوند جهاد را بر مردان و زنان واجب کرد و جهاد مرد بذل مال و جان است تا که در راه خدا کشته شود (حر عاملی بی‌تا ج6: 15؛ شیخ طوسی 1386 ج 6: 139).

حق این است که جهاد شرعاً بذل وسع است برای دعوت به اسلام و بذل وسع اعم از بذل جان است و دلیل مدّعای ما لغت و استعمالات این لفظ در قرآن است.

لغت: چنانکه گذشت جهاد از ریشه «جَهد» یا «جُهد» به معنی کوشیدن به اندازه طاقت است. جهاد و مجاهده بکارگیری تمام توان برای دفع دشمن است (راغب اصفهانی 1404: 101؛ عمید 1364 ج 1: 715؛ معلوف 1362: 105). فقها نیز در بحث جهاد و بحث اجتهاد و تقلید معنی لغوی آن را همین معنایی که از کتب لغت آوردیم ذکر کرده‌اند.

قرآن: در قرآن نیز جهاد در خصوص بذل نفس بکار نرفته است نمونه آن دو مورد زیر است.

1ـ «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنوُا بِاللهِ وَ رَسوُلِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابوُا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِم وَ أَنْفُسِهِمْ ...» (حجرات:15): مؤمنین تنها کسانی هستند که به خدا و پیامبرش(ص) ایمان آورده و تردیدی به دل راه نداده و با مال و جانشان جهاد کردند.

2ـ «فَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی القَاعِدِیْنَ دَرَجَةً ...» (نساء:95): خداوند مجاهدان با مال و نفس را بر نشستگان از جهاد در منزلت برتری داد.

در این دو آیه مال و نفس متعلق برای فعل و برای مفعول است و دلالت دارد این دو داخل در حقیقت جهاد نیست، چنانکه تنویع جهاد به جهاد با مال و جهاد با نفس دلالت دارد که این دو داخل در حقیقت جهاد نیستند.

روایات: تعریف جهاد به بذل نفس و مانند آن در روایات، دلالت بر انحصار آن به مبارزه نظامی ندارد و آوردن بذل نفس به دلیل انحصار جهاد در دوران امامان معصوم(ع) به مبارزه نظامی است، چنانکه جهاد ابتدایی و دعوت به اسلام در دورة معاصر منحصر به مبارزة سیاسی و انتخاباتی است. حقیقت جهاد بذل وسع و دعوت به اسلام است. قتال و بذل نفس موضوعیتی ندارد و ذکر این امور به دلیل انحصار مبارزه در دوران معصومین(ع) به این نوع است. چنانکه روایات متعددی که در فضیلت شمشیر و شمشیر زدن در راه خدا آمده به دلیل انحصار جنگ به جنگ با شمشیر است.

دلیل دیگر مدعای ما، علت تشریع جهاد است که در روایات آمده است.  «امام باقر(ع) در نامه‌اش به بعضی از خلفای بنی امیه می‌نویسد از جمله آن تضییع جهاد است که خداوند آن را بر همه اعمال فضیلت داد.... زیرا دین با آن ظاهر می‌شود و با آن می‌توان از دین دفاع کرد (حرّ عاملی بی‌تا ج6: 6). «امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید به خدا قسم نه دین و نه دنیا بدون جهاد درست نمی‌شود» (حر عاملی بی‌تا ج6: 9).

راویان در سلسله سند موثق هستند و «حسن بن محبوب» اولی را از بعض اصحاب و دوّمی را به صورت رفع نقل کرده است.

از این دو روایت و دیگر روایات استفاده می‌شود هدف از تشریع جهاد حاکمیت دین، دفاع از آن و رسیدن به صلاح دین و دنیای مسلمانان است و از آنجا که حکم شرعی از نظر محدودیت و وسعت تابع علت آن است جهاد ابتدایی محدود به قتال که در دوره معاصر مصداقی ندارد، نیست.

نتیجه: مدّعای ما این است فرقی میان مبارزان نظامی و سیاسی در فضیلت و احکام جهاد ابتدایی وجود ندارد. مبارزان سیاسی که در کشورهای کفر با اذن ولی فقیه برای حاکمیت دین در میدان مبارزه متحمّل شکنجه و تبعید و زندان و شهادت می‌شوند. چرا که حقیقت جهاد بذل وسع برای دعوت به اسلام است و به تعبیر دیگر مجاهدت فی سبیل الله است خواه با مال باشد یا با نفس یا راه‌های متداول دورة معاصر.

 

نتیجه‌گیری

مطالب زیر، نتایج مطالبی است که تاکنون گفته شد:

1ـ جهاد ابتدایی در زمان غیبت مشروع است و ولی فقیه ولایت بر جهاد ابتدایی دارد و روایات نظر به خارج دارد یعنی متعرّض حکم جهاد در معیت جائران یا منصوب از سوی آنان یا افرادی است که مستقلاً تصمیم به جهاد می‌گرفتند و نسبت به حکم زمان غیبت و در معیّت ولی فقیه که جانشین آن حضرت در همه امور است ساکت است، قهراً مقتضای عموم نیابت ولایت بر جهاد است زیرا اختصاص به معصوم(ع) ثابت نیست. بلکه اگر در دلالت روایات بر مدّعی تردید شود که جای تردید نیست باز مرجع اصل عدم ولایت نیست بلکه عموم نیابت است.

2ـ وجود اجماع بر عدم مشروعیت جهاد در زمان غیبت ثابت نیست و در کلمات اقدمین و بلکه قدما دیده نمی‌شود اگرچه عدم خلاف قطعی است و بر فرض وجود چنین اجماعی که مستند آن روایات است ارزشی ندارد و بر فرض مدرک آنان خبری باشد که به دست ما نرسیده است نمی‌توان مطمئن بود که آن خبر به نظر ما در سند و دلالت تمام بوده است. بنابراین اختصاص وجوب جهاد ابتدایی به اذن امام(ع) مسلّم نیست و دست کم جای تأمّل است، همچنان که در بیان امام خمینی آمده است.

3ـ حقیقت جهاد بذل وسع است در دعوت به اسلام و مستند لغت و استعمالات قرآن بلکه عموم علّت است و مبارزه نظامی خصوصیتّی ندارد و روایاتی که از قتال و بذل نفس سخن می‌گوید مانند روایاتی است که از فضایل شمشیر و شمشیر زدن در راه خدا سخن گفته‌اند که دلیل آن انحصار جهاد در دوران گذشته به مبارزه نظامی است و نتیجه این است که کسانی که در دورة معاصر برای سرنگونی کفر و حاکمیت اسلام به اذن ولی فقیه مبارزه می‌کنند و متحمل تبعید و حبس و شکنجه و احیاناً کشته می‌شوند احکام و فضایل جهاد ابتدایی نسبت به آنان جاری است.

 

 

 

 

 

 

منابع

-          قرآن کریم

-          نهج‌البلاغه

-          آخوند خراسانی، محمد کاظم. (بی‌تا) کفایةالاصول، تهران: کتابفروشی اسلامیه.

-          ابن ادریس، محمّد. (1410) السرائر، درسلسلة الینابیع الفقهیّه، علی اصغر مروارید، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، الدار الإسلامیّه، چاپ اول.

-          ابن برّاج، عبدالعزیز الطرابلسی. (1410) المهذّب، در سلسلة الینابیع الفقهیّه ، علی اصغر مروارید، بیروت: دارالثراث، چاپ اول.

-          ابن غضائری، احمد. (1428) الرجال، قم: دارالحدیث، چاپ دوّم.

-          ابن حمزه، محمد بن علی. (1410) الوسیله الی نیل الفضیله، در سلسلة الینابیع الفقهیّه، علی اصغر مروارید، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، الدار الإسلامیّه، چاپ اول.

-          ابن زهره، حمزه بن علی الحلبی. (1410) غنیة النزوع، در سلسلة الینابیع الفقهیّه، علی اصغر مروارید، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، الدار الإسلامیّه، چاپ اول.

-          ابن منظور، محمد بن مکرّم. (1408ق) لسان العرب، بیروت: دار احیاء الثراث العربی، چاپ اول.

-          امام خمینی، سید روح‌الله. (1384) کتاب البیع، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار الامام الخمینی، چاپ دوم.

-          ــــــــــــــ . (1385) انوار الهدایه، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار الامام الخمینی، چاپ سوم.

-          تستری، محمّد تقی. (1430ق) قاموس الرجال، قم: مؤسسّه النشر الإسلامی، چاپ چهارم.

-          حرّ عاملی، محمد. (بی‌تا) وسائل الشیعه، بیروت: دار احیاء الثراث العربی، چاپ دوم.

-          حلبی، علی بن ابی الفضل. (1410ق) اشاره السبق، در سلسلة الینابیع الفقهیّه، علی اصغر مروارید، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، الدار الإسلامیّه، چاپ اول.

-          خویی، ابوالقاسم. (1428) التنقیح فی شرح العروة الوثقی، قم: مؤسسه إحیاء آثار الامام الخویی، چاپ سوم.

-          راغب اصفهانی، حسین بن محمد. (1404ق) المفردات فی غریب القرآن، بی‌جا: دفتر نشر کتاب، چاپ دوم.

-          راوندی، سعید بن عبدالله. (1410ق) فقه القرآن، در سلسلة الینابیع الفقهیّه، علی اصغر مروارید. بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، الدار الإسلامیّه، چاپ اول.

-          سلّار، حمزه دیلمی. (1410ق) المراسم العلویه، در سلسلة الینابیع الفقهیّه، علی اصغر مروارید، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، الدار الإسلامیّه، چاپ اول.

-          سیّد مرتضی علم الهدی، علی بن الحسین. (1410ق) الانتصار، در سلسلة الینابیع الفقهیّه، علی اصغر مروارید، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، الدار الإسلامیّه، چاپ اول.

-          شهید اول، محمد بن جمال‌الدین مکی (1412ق) اللمعةالدمشقیه، قم: دارالفکر، چاپ دوم.

-          شهید ثانی، زین الدین بن علی (بی‌تا) الروضة البهیّه فی شرح اللمعة الدمشقیه، تهران: المکتبة الإسلامیّه.

-          شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی. (1410) الهدایة بالخیر، در سلسلة الینابیع الفقهیّه علی اصغر مروارید، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، الدار الإسلامیّه، چاپ اول.

-          ــــــــــــــ . (1426 ق) کتاب الخصال، قم، مؤسّسه النشر الاسلامی، چاپ هفتم.

-          ــــــــــــــ . (1378ق)  عیون اخبار الرضا، تهران: دارالکتب الإسلامیّه، چاپ چهارم.

-          ــــــــــــــ . (1389ق)  امالی الصدوق، نجف: منشورات المطبعة الحیدریه.

-          شیخ طوسی، محمد بن حسن. (1410ق) النهایه، در سلسلة الینابیع الفقهیّه، علی اصغر مروارید، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، الدار الإسلامیّه، چاپ اول.

-          ــــــــــــــ . (1422 ق) المبسوط فی فقه الامامیه، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول.

-          ــــــــــــــ . (1428 ق) رجال الطوسی، قم: مؤسسه النشر الأسلامی، چاپ چهارم.

-          ـــــــــــــــ . (1386ق)  تهذیب الاحکام، تهران: دارالکتب الإسلامیّه، چاپ اول.

-          شیخ مفید، محمد بن محمد النعمان. (1429ق)  الامالی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ ششم.

-          صالحی مازندرانی، اسماعیل. (1383) مبانی ولایت فقیه، تقریر سید کمال الدین عمادی، بی‌جا، مرکز نشر پاشا، چاپ اول.

-          عراقی، آقا ضیاء. (بی‌تا) نهایة الافکار، تقریر محمد تقی بروجردی، قم: انتشارات اسلامی.

-          علامه حلّی، حسن بن یوسف. (1410ق) الرساله الفخریه، در سلسلة الینابیع الفقهیّه، علی اصغر مروارید. بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، الدار الإسلامیّه، چاپ اول.

-          عمید زنجانی، عباسعلی. (1366) فقه سیاسی، تهران: چاپخانه سپهر، چاپ اول.

-          عمید، حسن. (1364) فرهنگ عمید، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم.

-          غروی اصفهانی، محمد حسین. (بی‌تا) نهایه الدرایه، اصفهان: انتشارات مهدوی.

-          فاضل نراقی، احمد (مولی). (1384)  عوائد الایام، در رسائل فی ولایه الفقیه، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

-          کلینی، محمد بن یعقوب. (1428ق) اصول الکافی، بی‌جا، دارالاسوه، چاپ ششم.

-          محقّق حلّی، جعفر. (بی‌تا) المختصر النافع، قم: مؤسسه مطبوعات دینی.

-          معلوف، لویس. (1362) المنجد، قم: انتشارات اسماعیلیان، چاپ اول.

-          منتظری، حسینعلی. (1379) مبانی فقهی حکومت اسلامی، ترجمه و تقریر محمود صلوتی، تهران: نشر سرایی، چاپ دوم.

-          نائینی، محمد حسین. (1404ق) فوائد الاصول، تقریر محمد علی کاظمی خراسانی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.

-          نجاشی، احمد. (1429ق) رجال النجاشی، قم: مؤسسه النشر الإسلامی، چاپ نهم.

-          نجفی، محمد حسن. (1981 م) جواهر الکلام، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم.



[1] . مدیر گروه فقه و حقوق دانشگاه آزاد واحد بابل                                      e-mail: ali.faghihi@ymail.com

این مقاله در تاریخ 15/1/1390دریافت گردید و در تاریخ 3/2/1390 مورد تأیید قرار گرفت.

[2] . «إنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ الَّذِینَ هَاجَروُا وَ جَاهَدُوا فِی سَبِیل اللهِ اُولَئِکَ یَرْجوُنَ رَحْمَتَ اللهِ و اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ».

[3] . وَ قَاتَلُوا فی سَبیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدوُا إنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (بقره: 190)

[4] . «و جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ (قصص: 41).

[5] . «وَ إِذِ ابتَلَی إِبراهیمَ‌ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَاتَمَهُّنَّ قَالَ إِنّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إماماً قَالَ ‌و مَنْ ذُرّیَّتی قَالَ لایَنَالُ عَهْدِی الظَالِمیِنَ» (بقره: 124).