نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار دانشگاه قم
2 دانشجوی دکترای تفسیر تطبیقی دانشگاه قم
چکیده
کلیدواژهها
با تأکید ولایت تکوینی انسان سالک در قرآن
بر آرای امام خمینی(س)
سعیده غروی[1]
طاهره محسنی[2]
چکیده: نظام ولایت تکوینی نظامی است متشکل از نظام های جزئی که ولایت مطلقه الهی را در تمام شئون و ابعاد آن به نمایش می گذارد. بر مبنای آیات قرآن عالم هستی بر اساس تجلی ذات الهی در مقام اسماء و صفات به ظهور رسیده است. کثرت اسماء حق به گونهای است که هر آنچه در جهان خلقت رخ میدهد بر پایة اسمی از اسماء الهی است و هر اسمی بنابر اقتضایی که دارد آثاری را در عالم هستی در پی خواهد داشت. بر این اساس ولایت مطلقة خداوند در تمام عالم هستی بیانقطاع و به گونهای بسیط و یکپارچه جاری خواهد بود. از منظر امام خمینی ولایت خداوند با اسم شریف الله که اسم اعظم است بر انسان کامل بدون واسطه اسمی از اسماء، و بر دیگر موجودات به واسطه اسماء دیگر تجلی کرده است. ایشان معتقدند انسان کامل منحصر در حقیقت محمدیه و اولیاء ایشان است اما سایر انسانها به عنوان انسان سالک میتوانند با خرق حجب انیت و انانیت و رسیدن به مقام ذل عبودیت و تمکن در این مقام به مرتبه قرب نوافل رسیده، صاحب تصرف در عالم شوند. ایشان قرب نوافل را مرتبة اول ولایت و نهایت آن را قرب فرائض معرفی میکنند که در پرتو آن بنده گوش و چشم حق میشود.
کلیدواژهها : انسان سالک، نظام، ولایت تکوینی، ولایت مطلقه، صفات، ذات
مقدمه
در جهانبینی اسلامی، آفرینندۀ هستی و هستی بخش، ذات اقدس پروردگار است و هستی در وجود و بقای هر لحظه، محتاج فیض بخشی اوست. پدیدههای هستی اعم از انسان و غیر انسان حول محور ولایت خدای واحد، به سوی فرجام شکوهمندی که لقای اوست در حرکت است. اما مسألة مهم این است که انسان چگونه با هوشیاری در پرتو عقل و وحی عمل کند تا در ولای دو جانبه(ارتباط خدا با خلق و خلق با خدا) یا در ولای یک جانبه (ارتباط خدا با خلق) قرار گیرد. وَلایت و وِلایت هر دو باید از طریق عبد آغاز شود. مقصود از ولایت در این مقام، قرب و اتصال و لقای الهی است که در اثر معرفت، محبت و عبودیت حاصل میشود و سالک را به مقام فنای ذاتی، اسمایی و صفاتی میرساند و انسان سالک به مرتبهای میرسد که عالم و آدم را تحت تدبیر و ولایت مطلقة الهیه مشاهده میکند و به مقام توحید ناب که توحید معرفتی و صمدی است راه مییابد.
در این مقاله با توجه به طرح نظریة نظاممند بودن ولایت تکوینی و جایگاه انسان سالک در آن با تکیه بر آرای امام خمینی به اثبات امکان وصول و دستیابی انسان به چنین مقامی پرداخته شده و اینکه انسان سالک غیر از ولایت بر خویشتن بر نظام تکوین و خارج از نفس خویش نیز ولایت دارد و از جمله مقاماتی که برای انسان سالک در نظام ولایت تکوینی قابل اثبات است، مقام واسطة فیض شدن و رسیدن به مقام «کن» میباشد.
واژه «سالک» از ریشه سلک به معنای کسی است که بر خط معین و با برنامه دقیق حرکت میکند (مصطفوی1360ج223:5) و در اصطلاح عرفانی سالک به انسانی گفته میشود که با رفع تعینات قلبی، نفسی و روحی به سوی پروردگار در حرکت است(عجم476:2004) از آنجا که سلوک، حرکت در خط معین با برنامه دقیق است پس سالک بدون رعایت دستورات شرع به هدف نمیرسد و ناگزیر است در اولین مرتبه از مراتب سلوک تمام توان خود را در انجام اوامر الهی بهکار گیرد. مراتب سلوک بر اساس علم ومعرفت انسان به خداوند متفاوت است:
سالک بنفسه: با انجام اوامر الهی به قرب فرائض و نوافل نائل میگردد(حکیم 1401: 586).
سالک بربه: در اثر قرب نوافل و فرائض، حق گوش و چشم سالک میشود(حکیم 1401: 586).
سالک بالمجموع: بعد از آنکه حق گوش و چشم او شد در مییابد که سمع غیر از سامع است.
سالک لا سالک: در این مرحله سالک خود را در سلوک مستقل نمیبیند و به حقیقت «ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» میرسد(حکیم 1401: 587).
لازم به ذکر است که مراد از انسان سالک در نظام ولایت تکوینی، هر یک از مراتب سلوک میباشد.
واژة «نظام» از ریشه نظم به معنای هر چیزی است که بتوان آن را به نظم درآورد (ابن منظور1414ج 12 : 578 ؛ فراهیدی۱۴۱۰ ج165:8 ؛ ابن فارس 1404 ج 5 : 443) . بنابراین بر نظامی واحد بودن به معنای بر عادتی معین بودن (مرتضی زبیدی 1414 ج 17 :689) و بر یک راه واحد و بدون اختلاف بودن آمده است (طریحی1375ج6 :176 ؛ ابن منظور1414ج 12 : 578 ؛ فیومی 1414 ج 2 : 612).
این واژه در اصطلاح به معنای مجموعه متناسق و متناسب از گزارههاست که در تعامل با یکدیگر هستند و در پیوند متقابل و متوازن به تفسیر هماهنگ مجموعهای از اشیاء یا پدیدهها میپردازند و آدمی را به موضعگیری هدفمند دعوت میکنند (سبحانی1382: 56) پس هر نظام:
واژه «ولایت» از ریشه ولی، اصل این کلمه عبارت است از واقع شدن شیئی ورای شیء دیگر با وجود رابطه بین آن دو، مراد از وراء میتواند به اعتبار مکان باشد یا رتبة وجودی و رابطة بین آن دو اعم از حسنه و یا سیئه است. از آثار این رابطه قرب، حب، نصر و متابعت است. بنابراین وَلایت به معنی تدبیر امور دیگری و قیام به آن است( مصطفوی1360 ج13 :226).
در اصطلاح ولایت به معنای آمدن چیزی در پی چیز دیگر است، بدون آنکه فاصلهای در میان آنها باشد که لازمة چنین توالی و ترتبی، قرب و نزدیکی آن دو به یکدیگر است و قرب معنوی و حب و دوستی، نصرت و یاری، متابعت و پیروی و تدبیر و سرپرستی به عنوان سایر معانی ولایت معرفیشده است (شیرازی1382 : 487 ؛ جوادی آملی1389 :122).
اما معنای این واژه از دیدگاه عرفانی دقیقتر است. امام خمینی ولایت را به عنوان شاخهای از توحید، از امور فطری میدانند (امام خمینی1382: 100) که باطن نبوت (امام خمینی الف 1381: 68) و بالاتر و برتر از آن به شمار میرود. (امام خمینی ب1381: 53) و در بیان جامعی حقیقت ولایت را فیض منبسط مطلق دانسته که خارج از همة مراتب حدود و تعینات (امام خمینی 1382: 100-99) و رسوم عبودیت می باشد (امام خمینی 1406: 178) ایشان عقاید و عبادات را به منزلة ظاهر و ولایت را باطن آنها معرفی میکنند که سبب کمال دین و اتمام نعمت میباشد(امام خمینی1423: 67).
منظور از ولایت در نظام ولایت تکوینی، همین معنای اخیر است. چنین ولایتی از آن خداوند متعال است که برخی از شئون آن را ابتدا به انسان کامل و بعد با حصول شرایط به انسان سالک تفویض میکند.
واژة «تکوین» به معنای به وجود آوردن است (طریحی1375ج 6 : 303) و به هر چیز دیگری که گفته شده از جهت حدوث نهفته در معنای این واژه است. پس عبارت «وکَوَّنَه فتَکََوَّن» به معنای آن را به وجود آورد پس به وجود آمد و خلق شد میباشد (ابن منظور 1414ج 13 : 364 ؛ مرتضی زبیدی1414 ج 18 :487). هر گاه این کلمه با واژه نظام استعمال شود به معنای تمام عالم هستی و عوالم وجود است.
نظام ولایت تکوینی
ولایت تکوینی به معنای سرپرستی در ایجاد و خالقیت و ربوبیت است، که در مرتبة اول خداوند است، با این صفت به ایجاد و تصرف در تمام موجودات و امور تکوینی می پردازد. در این نوع ولایت موجودات هیچ گونه اختیاری در مقابل خداوند ندارند و مجبور به ایجاد میباشند. چنانچه در ارتباط ولایی یکی از طرفین، تسلیم محض دیگری است. از منظر امام خمینی خداوند تبارک و تعالی به واسطة احاطة قدرتش در جمیع موجودات و کائنات، تمام قلوب بندگان در تحت تصرف او بوده (امام خمینی ج1381: 40–39) و تحول در قلوب از ناحیة خداوند و از مصادیق تصرف تکوینی الله است(امام خمینی 1385ج9: 31) اما خداوند به برخی از بندگان خاصّ خود، مرتبهای از این ولایت را افاضه میکند (ر.ک طباطبایی1417 ج6: 13 ؛ حسینی تهرانی1426ج 5 :114 ؛ صافی گلپایگانی بی تا: 104). شاهد این مطلب آیة 55 سورة مائده است که علاوه بر بیان موضوع ولایت به طور مطلق، نظامند بودن آن را نیز ثابت میکند«ِانَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون»«جز این نیست که سرپرست و ولىّ امر شما خدا و فرستاده اوست و کسانى که ایمان آوردهاند، آنها که نماز را برپا مىدارند و در حالى که در رکوعند زکات مىدهند».
مفسران اهل سنت در تفسیر این آیه به نظامند بودن ولایت اشاره کرده و بر این باورند که علت عدم ذکر کلمه«اولیائکم» به جای «ولیکم» در این آیه بیان اصالت ولایت برای خداوند و بالتبع بودن آن برای رسول و مؤمنان حقیقی است (بیضاوی1418ج2: 132؛ آلوسی1415ج3: 333؛ زمخشری1407ج1: 648؛ ابوحیان 1420 ج4: 300؛ طنطاوی بی تا ج4: 201؛ ابن عربی1422 ج1: 179). توضیح بیشتر اینکه اگر کلمه ولیکم جمع استعمال شده بود، مراد آیه فقط این بود که خدا، رسول و والذین آمنوا همه ولایت دارند و ترتبی برای آن متصور نیست. اما در آیه با وجود افراد متعدد در مسئله ولایت کلمه ولیکم را ذکر نمود تا نظامند بودن آن را بیان نماید. اهل تسنن گرچه به نظامند بودن ولایت اشاره کردهاند اما به دلیل عدم اعتقاد به امامت در تفسیر ولایت «والذین آمنوا» نتوانستهاند بین ولایت انسان کامل و انسان سالک تفاوتی قائل باشند. بدیهی است در این موضوع اعتقادات و نظرات تشیع از اتقان و دقت بیشتری برخوردار است. امام خمینی دربارة نحوه و کیفیت انجام ولایت الهی موضوع تجلی الهی را مطرح میکنند (امام خمینی1423: 123) به این معنا که خداوند با اسم شریف «الله» که اسم اعظم است بر انسان کامل بدون واسطة اسمی از اسماء تجلی نموده و بر دیگر موجودات به واسطه اسماء دیگر تجلی فرموده است (امام خمینی1423: 74 -73) از سوی دیگر ایشان استعداد و توان قلبی انبیا و اولیا را در دریافت تجلیات الهی متفاوت دانسته و معتقدند حقیقت اسم اعظم به طور کامل و بیواسطه تنها برای بندهای که مورد رضایت خداوند باشد تجلی میکند که در میان اولاد آدم جز حقیقت محمدیه و اولیای ایشان مصداقی برای این موضوع وجود ندارد( امام خمینی1423: 77).
بنابراین تفاوت بهرة انسان کامل از ولایت الهی با دیگر انسانها و ظرفیت و استعداد متفاوت انبیا و اولیا در دریافت ولایت دال بر نظامند بودن ولایت تکوینی است.
امکان وصول به مقام ولایت تکوینی برای انسان سالک
حال سؤال اساسی که در اینجا مطرح میگردد این است که آیا حقیقتاً امکان حرکت در راستای رسیدن به مقام ولایت تکوینی برای انسان سالک وجود دارد یا خیر؟
خداوند متعال در قرآن کریم انسان را با ذکر آیاتی چون «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» (اسراء:110) و همچنین « وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها...» (اعراف: 180) متوجه اسماء و صفات خود نموده و او را به تمسک به این اسماء دعوت نموده است. جهت درک امکان وصول به مقام ولایت برای انسان سالک، ابتدا باید علت توجه به اسماء حسنی روشن شود.
نکتة اول: هر آنچه از افعال الهی که در عالم رخ میدهد بر پایة اسم یا اسمایی از خداوند است که به ظهور رسیده وکثرت این اسمای حق به حدّی است که هر حقیقتی کلی و جزئی، تحت تربیت اسمی از اسماء واقع شده است؛ بنابراین همة عالم هستی در سلسلة طولی و عرضی آن، جلوههای ذات حق است، و مظاهر تعینات او و هر یک از موجودات مظهر اسمی از اسماء الهیاند (جوادی آملی 1372: 25). هر موجودی در نظام طولی که بیانگر دو سیر«من الحق الی الخلق» در قوس نزول و «من الخلق الی الحق» در قوس صعود است، (سیر تجلی ذات حق در مراتب و ترقی عبد به سوی پروردگار خود) جایگاهی خاص دارد.
بنابراین در قوس نزول عالم هستی، انتشای اسماء الهی به گونهای است که هر اسمی موطنی دارد که در آن ظهور میکند و به اعتبار همین ظهور در موطن خاص است که به خدا اسناد داده میشود. در واقع، اسمایی که در سلسلة طولی موجودات ظهور مییابند، هر یک از کلیات و جزئیات اسماء جایگاه خاصی دارند که قابل تبدیل یا تخلف نیست (جوادی آملی 1372: 179؛ طباطبایی1417ج 19: 169 ؛ جوادی آملی 1383: 229) .
این نظم دقیق که در قوس نزول و صعود، انتشای خلق از حق و بازگشت خلق به حق وجود دارد و امکان تبدیل و تخلف در آن نیست، حاکی از تأثیر و کارکرد ویژهای برای اسمای الهی در نظام حاکم بر جهان هستی است. به این معنا که در این نظام، ولایت الله در شئون تکوینی عالم از طریق حاکمیت اسماء خاص در مواطن خاص به ظهور میرسد.
بنابراین در نظام عالم هستی، هر فعلی بر مدار ولایت تکوینی الله و تحت تأثیر اسمی از اسمای خداوند اتفاق میافتد و زمان و مکان وقوع هر فعل، شرایط ایجاد رخدادها و... سبب و نتیجة امورات، همگی در علم الهی موجود و بر اساس ولایت تکوینی بر مدار خاص و نظمی ویژه حرکت مینماید. به عنوان مثال بازگشت سلامتی و بهبود بیماری بر مدار ولایت تکوینی و از طریق مجرای اسماء و صفات ایجاد میشود. در این مثال دریافت سلامتی تحت تدبیر اسم شافی است و شافی که از اسمای الهی است خود تحت تدبیر اسم رازق است. از طرفی رازق بودن خدا به این است که کمالی از کمالات را بیافریند، در نتیجه اسم رازق تحت تدبیر اسم خالق است. پس اسم خالق اعم و بالاتر از رازق است، چون خالقیت بدون قدرت ممکن نیست، خالق بودن خدا زیر مجموعة قدرت اوست و قدرت از صفات ذات خداست و صفات ذات خدا عین ذات اوست.
بنابراین خداى تعالى هیچ مریضى را بدون اسباب ظاهرى، و مصلحت مقتضى، شفا نمیدهد، و نیز براى اینکه خدایى است ممیت و منتقم و شدید البطش، او را شفا نمىبخشد، بلکه از این جهت که خدایى است رئوف و رحیم و منعم و شافى و معافى او را شفا میدهد. و همچنین هر کارى که مىکند به مقتضاى یکى از اسماء و صفات مناسب آن مىکند( طباطبایی 1417ج 1: 164).
نکتة دوم: از دیدگاه عرفان اسلامی، انسان تنها موجودی است که در این عالم استعداد ظهور و تجلی تام و تمام اسماء و صفات الهی را دارد و آیینة تمام نمای آن است؛ (امامخمینی ج1381: 635 ؛ جوادی آملی1389ج 9: 413؛ حسینی تهرانی1426ج 5 :94 ؛ مایل هروی 1380: 379) لیکن آن کس که این مقام در او به فعلیت رسیده و به کلی اسمای الهی در وجود او متجلی است، انسان کامل است. از منظر امام خمینی انسان کامل:
امام خمینی، اگرچه مصداق انسان کامل را منحصر در رسول الله (ص) و اولیای ایشان میدانند (امامخمینی1423: 28) لکن معتقدند انسان موجودی است که دارای حرکت نامتناهی بوده و از جهت سعادت و فضیلت نامحدود است(امام خمینی 1385 ج5: 368). در واقع از منظر ایشان هر موجودی جهت ربوبیتی دارد که همان ظهور حضرت ربوبی در آن است (امامخمینی1406: 38). و جهت ربوبیت در کلام امام ولایتی است که از اسمای الهی موجود در اشیاء ناشی میگردد.
با توجه به اینکه نظام ولایت تکوینی از طریق اسماء و صفات الهی تحقق مییابد و از طرفی خداوند انسانها را متوجه اسماء و صفات خود نموده و در این بیان قیدی را ذکر نکرده میتوان دریافت از طریق اسماء و صفات الهی و تخلق به آنها امکان وصول انسان سالک به مقام ولایت تکوینی وجود دارد.
شروط دستیابی به مقام ولایت تکوینی
همانطور که ذکر شد سلوک به معنای حرکت و عمل بر خط معین با برنامة دقیق است، پس بدیهی است که انسان سالک برای رسیدن به مقام ولایت ابتدا لازم است خود را با متابعت از شریعت حقه و سنت رسول الله پاکیزه گرداند. امامخمینی بعد از این شرط، شروط دیگری را برای رسیدن به مقام ولایت بیان کردهاند، از جمله:
1. خرق حجب انیت و انانیت و هجرت به سوی خدا و رسول (ص)
از منظر امامخمینی اول شرط پا نهادن در مسیر سلوک الهی، کنار زدن حجابها و زدودن خودخواهی و جایگزین نمودن خدا خواهی است؛ زیرا این حجاب از جمیع حجب ظلمانىتر است. با استناد به آیة شریفة «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ...» (نساء: 100) انسان سالک برای رفع حجب، ناگزیر است از هجرت و خروج از بیت مظلم نفس و منزل دنیا الى اللَّه و رسوله؛ و زمانی این هجرت محقق میشود که نفس دیگر تعلّقی به خویش و توجّهى به انّیّت(خودبینی) وانانیت (خودپرستی) نداشته باشد (امامخمینی1380: 8 ؛ ابن عربی 1422 ج1: 153).
2. طی طریق از آگاهی نظری تا عبودیت عملی
انسان سالک در مسیر وصول به ولایت نیازمند به کسب علم است. امامخمینی علمی را که ایمان به همراه نداشته باشد حجاب اکبر دانسته و البته معتقدند تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود چرا که علوم بذر مشاهدات است (امامخمینی ج1381: 457). ایشان شرط دستیابی به مقام ولایت تکوینی را پس از علم، تسلیم حق بودن( امامخمینی1380: 9) تسلط بر نفس و رهایی از اسارت آن معرفی میکنند (امام خمینی ج1381: 258). چرا که راه رسیدن به اقتدار ولایی و شکوفایی در تأثیر و تصرف، قرب به خدای تعالی از طریق عبودیت و تهذیب اخلاقی معرفی شده است. در حقیقت ذات باری تعالی است که صاحب حکومت و ولایت بر جهان هستی است و به واسطة اسماء و صفات کمالیهاش بر عالم تصرفات ولاییمینماید و انسان به عنوان مظهر خدای تعالی اگر بخواهد از این نیرو برخوردار باشد، راه منطقیاش آن است که با خودسازی و عبودیت، ظرفیت و صلاحیت تجلی حق تعالی را به لحاظ اسماء و صفات و کمالات وجودی، در خود ایجاد کند و مظهریت کاملی از این جهت پیدا نماید.
3. ظلومیت و جهولیت
با استناد به این آیه، دو شرط ظلومیت و جهولیت را برای رسیدن به مقام ولایت لازم است. « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» (احزاب : 72) ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، و آنها [تکویناً] از پذیرفتن آن سرباز زدند و از آن هراسیدند، ولى انسان آن را بر دوش گرفت به راستى او ستمگرى نادان است.
امامخمینی در اکتساب مقام ولایت، ظلومیت و جهولیت را لازم دانسته و میفرمایند که مقام ظلومیت عبارت است از تجاوز از همة مقامات و شکستن بتهای انانیت؛ و صاحب مقام جهولیت شدن به معنای فنای در فنا و مرتبة جهل مطلق و عدم محض است (امامخمینی1423: 150) البته ایشان در ادامه، تنها معصومین (ع) را حائز این مرتبه دانسته اما حرکت در مسیر کسب آن را برای سالک خالی از فایده ندانسته و بیان آن را به عنوان چراغی برای راه سالک دارای جهات تربیتی خاصی میداند.
4.ذلّ عبودیت و عزّ ربوبیت
انسان سالک با گذر از مراحل فوق برای درک حقیقت عبودیت مهیا میشود و بعد از دستیابی به حقیقت ذلّ عبودیت، بر اثر عبادت وجودی به مقام و موقعیتی نایل میگردد که فعالیتهای او، ربوبی و الهی میشود و میتواند در نظام تکوین، سیطرهای اذنی پیدا کند.
در حدیثی که به قرب نوافل معروف است پیامبر گرامی به مقامات بلند سالکان، اینگونه اشاره مینماید: «ما تقرب الیّ عبدٌ بشیءٍ احبّ الیّ مما افترضت علیه و انه لیقترب الیّ بالنافلة حتی اُحبّه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سألنی اعطیته» (کلینی1407ج 2: 263- 262). «هیچ بندهای به وسیلة کاری، نسبت به من تقرب نجسته که محبوبتر از انجام فرایض بوده باشد؛ بندة من با گزاردن نمازهای نافله آنچنان به من نزدیک میشود که او را دوست میدارم وقتی او محبوب من شد، من گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او میشوم که با آن میبیند و زبان او میشوم که با آن سخن میگوید و دست او میشوم که با آن کار صورت میدهد، هرگاه مرا بخواند اجابت میکنم اگر چیزی از من بخواهد میبخشم».
همچنین در حدیث قدسی میفرماید: «یابن آدم، خلقتک للبقاء وانا حی لا اموت، اطعنی فیما امرتک وانته عما نهیتک اجعلک مثلی حیاً لا تموت»( نوری1408 ج 11: 258 – 259)؛ یعنی خدای عزّوجل فرمود ای فرزند آدم تو را برای بقا خلق کردم و من زندهای هستم که نمیمیرم ، مرا در آنچه فرمان دادم فرمان بر، و از آنچه تو را نهی کردم منتهی شو تا تو را همانند خویش زندهای قرار دهم که نمیمیرد.
اینکه خداوند به انسان سالک وعده میدهد «کنت سمعه...بصره...یده» و «اجعلک مثلی» بدین معناست که صاحب ارادة قوی و نفوذ ناپذیر میشود که به هر چه گوید باش پس میشود و میتواند در طبیعت تصرف کند.
از منظر امام خمینی مقام ذلّ عبودیت دارای چهار مرتبه است. بندهای که با قدم عبودیت سلوک الی الله میکند پس از آنکه از بیت طبیعت به حال هجرت به سوی خداوند خارج شد و جذبات اسمای الهی سرّی و حبی ازلی جذبش نمود، در مییابد که:
1.جمیع دار تحقّق و تمام دایرة وجود صرف ربط و تعلّق و محض فقر و فاقه است و عزّت و ملک و سلطنت مختص به ذات مقدّس کبریاست.
2.در مرتبه بعد آنچه عقل با قوّت برهان و سلوک علمی ادراک کرده به صفحة قلب مینگارد و حقیقت ذلّ عبودیّت و عزّ ربوبیّت را به قلب میرساند.
3.سالک الی الله بعد از مرتبة ایمان به حقایق به مقام اطمینان و طمأنینة نفس میرسد که در حقیقت مرتبة کاملة ایمان است.
4.مرتبة چهارم مقام مشاهده است و آن نوری است الهی و تجلیای است رحمانی که تبع تجلیات اسمائیه و صفاتیه در سرّ سالک ظهور کرده و در این مقام، نمونهای از قرب نوافل بروز میکند (امام خمینی1380 :12-11).
از دیدگاه ایشان چنین بندهای به مقام قرب نوافل نائل گشته که اولین منزل از منازل ولایت است و در کلام عرفا از آن تعبیر به مقام «کن» میشود(امامخمینی 1406: 112) و آخرین منزل ولایت مقام «قرب فرائض» است که نابودی کلی ذاتی و صفاتی بوده و بنده گوش و چشم حق می شود. این مقام نهایت معراج صعودی پیامبر (ص) است(امامخمینی 1406: 114).
ویژگیهای انسان سالک
انسان سالکی که از طریق عبودیت و تخلق به اسمای الهی به مقام «کن» میرسد دارای ویژگیهایی است:
1. بینش خاص یا بصیرت
صاحب مقام ولایت در سایة صفا و روشنایی باطن، بینش خاصی پیدا کرده که در پرتو آن حق و باطل را به روشنی تشخیص میدهد:
الف) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر از خدا پروا دارید برای شما نیروی تشخیص حق از باطل را قرار میدهد» (انفال: 29).
منظور از فرقان، همان بینش خاصی است که سبب میشود که انسان حق و باطل را خوب بشناسد.
ب) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ ...»؛«ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا پروا دارید و به پیامبر او ایمان بیاورید، (خداوند) دو سهم از رحمت خویش به شما میدهد و برای شما نوری قرار میدهد که با آن طی طریق کنید» (حدید: 28) مفاد این آیه حاکی از آن است که تقوا و ایمان در همین جهان نورآفرین است و به کمک این نور میتوان حق را از باطل تشخیص داد. از این نور تعبیر به نور ولایت شده و کسی که آن را داراست بر اساس آن، به هدایت مردمان، و به تصرفات و امورات الهیمیپردازد (جرجانی1377ج9 :392؛ طبرسی1372ج9: 367) و فاقد آن شایستگی بهرهمندی از مقام ولایت را ندارد چرا که یقیناً در شناسایی جایگاه استفاده از آن، به خطا خواهد رفت.
2. تصرف در عالم هستی
تصرف در قلوب: انسان سالک که در پی خرق حجب انیت و انانیت و عبودیت عملی به مقام ولایت نایل شده در واقع حقیقت وجود انسانی خود را احیا کرده است و به سبب این احیا در قلوب مردم تأثیرمیگذارد. «... وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً ...» (مائده: 32) سیده نصرت امین ذیل این آیه بیان میدارد اگر دل یک نفر از افراد بشر زنده شود ممکن است در اثر آن دلهایی زنده گردد (امین 1361 ج4: 303).
تصرف در طبیعت: یکی دیگر از نمودهای ولایت تکوینی اولیای الهی این است که نفوس آنها به مرحلهای از قوت و خلاقیت میرسد که میتواند بر بدن و طبیعت تسلط و سیطره داشته باشد. البته تصرف آنها در نظام تکوین به اذن و فرمان خدا صورت میگیرد. چنانکه از بسیاری از اولیای الهی گذشته و معاصر نقل شده که چنین تصرفاتی داشتهاند (حسینی بی تا:423- 330).
یکی از نمونههای تصرف در طبیعت که در قرآن کریم ذکر شده، داستان حضرت سلیمان و آصف بن برخیا است که در بحث مصادیق ولایت تکوینی اولیا در قرآن ذکر خواهد شد.
3. دعای مستجاب
فرد سالکی که به مقام ولایت رسیده، از آنجا که قدرت تصرف در جهان را داراست خواستهها و دعاهایش حتی اگر به زبان و گفتار هم نباشد مستجاب میشود.
ولی توجهش به حق تعالی تابع تجلی ذاتی است که برای او حاصل میشود و رسیدن به مقام کمال برای او بدون آن میسّر نیست. در نتیجة این تجلی، معرفتی تمام و جامعِ همه حیثیاتِ اسماء و صفات برای او حاصل میشود که حق را از حیث تجلی ذاتی با شهود اتمی که برای او حاصل شده به طور صحیح تصور میکند پس از این روست که اجابت در دعایش به تأخیر نمیافتد (قونوی1362 :53) میبدی ذیل آیة «قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونی مُسْلِمین» (نمل:38) بیان میکند علت حاضر شدن تخت بالقیس به چشم بر هم زدنی، استجابت دعای ولی(آصف بن برخیا) است (میبدی1371ج7: 232).
امامخمینی معتقدند دعای ولی الله مستجاب بوده؛ زیرا او به عوالم غیب و شهود آگاهی دارد و جز آنچه مقدر است درخواست نمیکند(امامخمینی1423: 131).
مصادیق ولایت تکوینی اولیا در قرآن
در قرآن کریم به تناسب طرح داستانهای مختلف آیاتی ذکر شده است که دلالت بر مقام ولایت برخی از انسانهای سالک دارد. قبل از ذکر برخی نمونههای ولایت تکوینی اولیا در قرآن باید به این نکته توجه داشت که بارزترین نمود ولایت تکوینی، وجود تصرفاتی در عالم خلقت است که از آن تعبیر به معجزه و کرامت میشود. دلیل بر این مطلب این است که ولایت تکوینی مقدم بر ولایت تشریعی است و همانطور که رسول صاحب معجزه است نبی نیز که فقط ولی تکوین است صاحب معجزه است. شاهد این مطلب روایتی است که در کافى از حضرت صادق علیه السّلام وارد است:« انّ اللّه عزّ و جلّ اتّخذ ابراهیم عبداً قبل ان یتّخذه نبیّاً و إنّ اللّه اتّخذه نبیّاً قبل ان یتّخذه رسولاً، و إنّ اللّه اتّخذه رسولاً قبل ان یتّخذه خلیلاً، و انّ الله اتّخذه خلیلاً قبل إن یتّخذه اماماً…» (کلینی1407ج1: 175).
ثبوت ولایت ولی در تفاسیر شیعه واهل سنت به خوبی مشهود است که در ادامه در ذیل آیات مورد اشاره قرار خواهد گرفت. در تفسیر بیان المعانی در خصوص اجتماع مفسران بر این مسئله آمده است: اثبات وقوع کرامت برای اولیای خداوند و وجود آن مورد اجماع اهل سنت و جماعت است همانطور که صاحب مبدأ الامالی به آن اشاره کرده است و صاحب الجوهره که از اشعریون است نیز مانند او این مقام را پذیرفته و سایر مسلمین نیز تابع عقیدة آنها هستند که میگویند زمانی که معجزه برای نبی جایز باشد، کرامت نیز برای ولی ثابت و جایز است. و مانعی نیست از اینکه خداوند به آنها وقایع آینده را خبر دهد ( ملاحویش آل غازى1382ج2: 120).
ولایت تکوینی حضرت مریم (س)
در سورة آل عمران آمده است: « فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِساب» (آلعمران: 37).
در این داستان خداوند ابتدا به نذر مادر حضرت مریم (س) اشاره نموده و سپس در آیات بعدی، از قبول حضرت مریم به نیکوترین وجه و پرورش دادن او به طرز نیکو خبر میدهد. با توجه به این آیة شریفه، حضرت مریم تحت تکفل زکریا رشد و تربیت معنوی مییابد. این تربیت معنوی به گونهای است که نام و نشان او از ابتدا رنگ خدایی دارد بدین صورت که وی را از ابتدا مریم به معنای زن عابد و خادمه کنیسه نامیده (طباطبایی 1417ج 3 : 271) و محل زندگی او را محل محراب قرار میدهند. بنابراین مریم (س) تحت کفالت زکریا - که قرآن او را عبد خدا مینامد – رشد یافته و سراسر زندگی خود را به عبادت و اطاعت پروردگار میپردازد تا آنجا که در زمرة قانتین قرآن نامگذاری میشود و دربارة او گفته میشود که همواره کثرت عبادت او به حدی بوده است که پاهای او از شدت عبادت ورم میکرده است (ابن عطیه 1422ج 1: 431؛ سیوطی1404ج 2 : 24؛ فخررازی1420ج 8 : 219؛ طبری 1412ج 3 : 182).
وجود موارد ذکر شده از اختصاصات مریم (س) در طهارت باطنی، حین تولد و عبادات، محل زندگی و... وی را به مقام والای ولایت رسانده تا جایی که در باب پیامبریوی اختلاف شده و جمعی از مسلمانان او را از پیامبران دانستهاند (ابن خلدون1363: 161).
برخی از علائم ولایت مریم (س) در مقام انسان سالک به اختصار بیان میگردد:
الف) اصطفاء و تطهیر ویژة مریم (س):
حضرت مریم(س) در آیات شریفة قرآن مورد اصطفای خداوند و تطهیر او نامیده شده است :
« وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمینَ» ( آل عمران:42) دربارة کلمات «اصْطَفا» وتکرار آن و« طَهَّرَکِ » وجوهی ذکر شده است:
- اصطفای اول، گزینش برای تطهیر و رسالتی الهی و اصطفای دوم که همراه با حرف علی آمده گزینش برای برتری دادن بر زنان است ( طباطبایی 1417ج 3 : 188).
- اصطفا و تطهیر در این آیه، به معنای انتخاب شدن از اول امر و لطف ویژة پروردگار به او و امتیاز او بر دیگران و مخصوص گرداندن او به کرامات آمده است ( آلوسی 1415ج 2 : 149).
- مراد از «طهرک» تطهیر دین وی از دنس و ریب است و به سبب ایمان طیب از کراماتی برخوردار است (طبری1412 ج 3 : 181).
- اصطفاء دوم تکرار و تأکید اولی نیست؛ زیرا اصطفاء اول اصطفاء الولایة است و اصطفاء دوم جهت ولادت عیسی(ع) (ابوحیان 1420ج 3 : 147).
بنابراین قدر متیقن از کلمه «اصطفا» ثبوت ولایت مریم (س) و کرامات ایشان است.
ب) تکلم با ملائکة الله
قرآن کریم درباره مریم(س) در سه مورد از محدثه بودن او و سخن گفتن وی با ملائکه سخن گفته است آنجا که میفرماید : « قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا » (مریم: 19) همچنین: «وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمین» (آل عمران: 42) و آمده است: «إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ » (آل عمران: 45).
بسیاری از تفاسیر تکلم مریم(س) با ملائکه را از باب کراماتی گرفتهاند که خداوند بر برخی از خواص عبادش منت گذاشته و به آنها اعطا کرده است.آلوسی در تفسیر خود سخن کسانی که تکلم مریم با ملائکه را از ارهاص حضرت عیسی(ص) در زمان تولد وی دانسته و یا آن را معجزة زکریا دانستهاند (زمخشری 1407 ج 1: 362) رد نموده و آن را از باب کرامت مریم(س) شمرده است. (آلوسی1415ج 2 : 149).
در تفاسیر بسیاری ملک مورد تکلم با مریم(س)جبرئیل نامیده شده است که از اعتقاد مفسران به جایگاه والای مریم در ارتباط با عوالم غیبی خبر میدهد (ثعلبی نیشابوری1422 ج 3 : 67؛ ابوحیان 1420 ج 3 : 146).
ج) کرامات و تصرفات تکوینی مریم (س)
در تفاسیر ثمر دادن درخت خشک به برکت تکان دادن مریم و دیدن اینکه چگونه درخت خشکیده به عنایت الهی قادر به دادن خرمای تازه است را کرامتی برای وی دانستهاند که به دلیل قوّت یقین و مرتبت ایشان میباشد (ابن عاشور1376 ج 16: 28؛ طبرسی1372ج 7 : 790؛ فضل الله 1419ج 15 : 37).
د) دریافت غذای بهشتی
در سورة آل عمران آمده است :
« فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِساب» (آلعمران: 37).
در این آیة شریفه طعام به صورت نکره ذکر شده و بدین معناست که طعام معهود در بین مردم نبوده به عنوان مثال زکریا میوة زمستانی را در تابستان و میوة تابستانی را در زمستان نزد او میدید و این مسئله دلیلی بر کرامت الهی مریم (س) است (طباطبایی1417 ج 3 : 173؛ فخر رازی1420ج 8 : 208).
نوع استدلال مفسران در تفسیر این آیه حاکی از اعتقاد ایشان به وجود مقامی ویژه برای حضرت مریم (س)است. مقامی که دریافت آن، با طهارت پیش از ورود به دنیا آغاز شده و با زندگی و عبادت مستمر در محراب و عبادتگاه، ادامه مییابد، تا جایی که خداوند او را بر دیگران بر میگزیند، او را از قانتین، صدیقه و تصدیق کننده کلمات رب (مائده: 75) معرفی مینماید و از کرامات صادر شده از وی سخن به میان میآورد. بنابراین توجه به سیر زندگی مریم (س) این حقیقت را به خوبی روشن میسازد که قرار گرفتن یک سری مبادی و علل در کنار یکدیگر ممکن است انسان را تا مقام وارد شدن در دایرة ولایت الهی عروج داده، او را برخوردار از ولایت تکوینی و قدرت تصرف در دایرة تکوین بنماید، چنانکه مریم (س) با ملائکه الهی تکلم مینمود، به درخت خشکیده حیات دوباره میداد و از طعام الهی تناول میکرد.
ولایت تکوینی آصف بن برخیا
از آنجا که کرامات و تصرفات در عالم هستی از آثار ولایت تکوینی است پس وجود کرامت برای انسان دلیل بر ولایت اوستاز دیگر نمونههای کرامات اولیا در قرآن کریم، تصرف تکوینی آصف بن برخیا است.
در سورة نمل آمده است :« قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریم» (نمل: 40).
در این جمله با توجه به این مسئله که مقابلهای با آیة قبل صورت گرفته است صاحب علم کتاب از جن نبوده و بلکه از انس بوده است. روایاتی هم که از ائمه اهل بیت(ع) رسیده، نام او را آصف بن برخیا وزیر سلیمان و وصی او معرفی نموده است (کلینی 1407ج 1: 229؛ ابن شعبه 1404: 478؛ طباطبایی 1417ج 15 : 363؛ قمی1367ج 1: 55) فخر رازی این کلام را نطق خود سلیمان(ع) دانسته و گفته است خطاب این عالم به عفریت از جن است و این عالم خود سلیمان(ع)است.که البته این تفسیر، نه با سیاق آیات سازگار بوده و نه مورد پذیرش مفسران دیگر قرار گرفته است (فخر رازی1420ج 24: 197) مسئلة مهم در این آیه، اشاره به بهرهمندی از علم کتاب توسط انسانی است که نه پیغمبر است و نه امام. مفسرین در توضیح اینکه این علم چه بوده است اختلاف نمودهاند. برخی آن را برخورداری از اسم اعظم دانستهاند (طنطاوی بی تا ج10: 326) برخی دیگر آن را علم وحی و شرایع دانسته (زمخشری1407ج 3 : 368) و دیگران آن را علم به تورات خواندهاند (قطب1412ج 5: 2141).
تفاسیر فریقین، این آیه را دال بر اثبات کرامات اولیا دانستهاند و «الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَاب» را انسان صالحی میدانند که دارای مقام اسم الله الاعظم و ولایت است (میبدی1371 ج7: 222؛ زمخشری 1407 ج3: 367؛ ابوحیان 1420 ج8: 240؛ طنطاوی بیتا ج10: 326؛ حقى بروسوى بی تا ج6: 352) که به جهت برخورداری از حکمت بر قوای طبیعت غلبه میکند و کاری که جن بر آن قادر نیست را انجام میدهد (قطب 1412 ج5: 2641؛ ابن عاشور 1376 ج4: 265 ؛ ابن کثیر دمشقی 1419ج 6 : 174؛ ثعلبی نیشابوری1422ج 7 : 210؛ ابوالفتوح رازی 1408ج 15 : 45).
نتیجهگیری:
منابع
- آلوسى سید محمود.( 1415ق) روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دار الکتب العلمیه.
- ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد. (1363) تاریخ ابن خلدون، مترجم عبد المحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی.
- ابن شعبه، حسن بن علی. (1404ق) تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، تهران: امیر کبیر.
- ابن عاشور، محمدطاهر بن محمد شاذلی. (۱۳۷۶) تفسیر التحریر و التنویر، تونس :کتابخانه مرکزی دانشگاه قم دارسحنون.
- ابن عربی، محی الدین. (1422ق) تفسیر ابن عربی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- ابن فارس، أحمد بن فارس. (1404ق) معجم مقاییس اللغة، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول.
- ابن کثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو. (1419ق) تفسیر القرآن العظیم، بیروت:دار الکتب العلمیه، منشورات محمدعلى بیضون.
- ابن عطیه، عبدالحق بن غالب. (1422ق) المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت: دارالکتب العلمیه.
- ابن منظور، محمدبن مکرم. (1414ق) لسان العرب، بیروت: دارصادر.
- ابوحیان، محمد بن یوسف. (1420ق) البحر المحیط فی التفسیر، بیروت: دار الفکر.
- ابوالفتوح رازی، حسین بن علی. (1408ق) روض الجنان، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی.
- امامخمینی، سید روح الله.(1385) صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی(س)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ چهارم.
- ــــــــــــــــــــ . (1380)آداب الصلوة، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ دهم.
- ــــــــــــــــــــ . (1423ق) شرح دعای سحر، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ دوم.
- ــــــــــــــــــــ . (الف1381) سرّ الصلوة (معراج الساکین و صلوة العارفین)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ هفتم.
- ــــــــــــــــــــ . (ب1381) ولایت فقیه(حکومت اسلامی)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره).
- ــــــــــــــــــــ . (ج1381) شرح چهل حدیث، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ بیست و پنجم.
- ــــــــــــــــــــ . (1406ق)تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، مؤسسه پاسدار اسلام.
- ــــــــــــــــــــ . (1382) شرح حدیث «جنود عقل و جهل»، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ هشتم.
- امین، سیده نصرت.( 1361) مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران: نهضت زنان مسلمان.
- بیضاوی، عبد الله بن عمر. (1418ق) انوار التنزیل و اسرار التأویل،بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم. (1422ق) الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت: دار إحیاءالتراث العربی، چاپ اول.
- جرجانی، حسین بن حسن. (1377) جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، تهران: دانشگاه تهران.
- جوادی آملی، عبد الله. (1389) تسنیم، قم: مؤسسه اسراء.
- ــــــــــــــــــــ . (1383) توحید در قرآن، قم: مؤسسه اسراء.
- ــــــــــــــــــــ . (1372) تحریر تمهید القواعد ترکه اصفهانی، تهران: الزهراء.
- حسینى تهرانى، سید محمد حسین. (1426ق) امام شناسى، مشهد: بی نا، چاپ سوم.
- حسینی، سید نعمت الله. (بی تا) مردان علم در میدان عمل، تهران: دفتر انتشارات اسلامی.
- حقی بروسوی، اسماعیل بن مصطفی.(بی تا) تفسیر روح البیان، بیروت: دارالفکر.
- حکیم، سعاد. (1401 ق) المعجم الصوفی، بیروت: دندرة للطباعة و النشر، چاپ اول.
- زمخشری، محمود بن عمر. (1407ق) الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، عبدالرزاق المهدی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
- سبحانی، جعفر.( 1382) ولایت تکوینی و تشریعی در قرآن مجید، قم: مؤسسة امام صادق(ع) ، چاپ اول.
- سیوطی، جلال الدین.(1404ق) درالمنثور فی تفسیر المأثور، قم:کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
- شیرازى، سید حسن. (1382) کلمة الله، تهران : جلال الدین.
- صافی گلپایگانی، لطف اللّه. (بیتا) ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع)
- طباطبایی، محمد حسین.(1417ق) المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
- طبرسی، فضل بن حسن. (1372) مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
- طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر.(1412ق) جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفه ، چاپ اول.
- طریحی، فخر الدین. (1375) مجمع البحرین، محقق سید احمد حسینی، تهران:کتابفروشی مرتضوی.
- طنطاوی، محمد سید. (بیتا) التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، قاهره: دار نهضة مصر للطباعة و النشر و التوزیع.
- عجم، رفیق.(2004) موسوعة مصطلحات ابن خلدون و الشریف علی محمد الجرجانی، بیروت: مکتبة لبنان ناشرون.
- فخر رازی، محمد بن عمر. (1420ق) التفسیر الکبیر، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
- فراهیدی، خلیل بن احمد.(۱۴۱۰ق) العین، بیروت: انتشارات هجرت.
- فضل الله، محمد حسین.(1419ق) من وحی القرآن، بیروت: دار الملاک لطباعة و النشر.
- فیومی، أحمد بن محمد.( 1414ق) المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم: مؤسسة دارالهجرة.
- قطب، سید.( 1412ق) فى ظلال القرآن، بیروت: دارالشروق للنشر و التوزیع.
- قمى على بن ابراهیم.(1367)تفسیر قمى، تحقیق سید طیب موسوى جزایرى، قم: دار الکتاب، چاپ چهارم.
- قونوی، صدرالدین.( ۱۳۶۲) رسالة النصوص، تصحیح جلال الدین آشتیانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
- کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق.(1407ق) الکافی، مصحح على اکبر غفارى و محمدآخوندى، تهران: دار الکتب الإسلامیه.
- مایل هروی، نجیب. (1380) تاریخ نسخه پردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- مرتضی زبیدی، محمدبن محمد. (1414ق) تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت: دارالفکر، چاپ اول .
- مصطفوی، حسن. (1360) التحقیق فی کلمات القرآن، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- ملاحویش آل غازى، عبدالقادر.( 1382ق) بیان المعانی، دمشق: مطبعة الترقى.
- میبدى، رشیدالدین احمد بن ابى سعد. (1371) کشف الأسرار و عدة الأبرار، تهران: انتشارات امیرکبیر.
- نورى، حسین بن محمد تقى.( 1408ق) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم : مؤسسة آل البیت علیهم السلام.
[1]. استادیار دانشگاه قم saeedehgharavi@yahoo.com E-mail:
.[2] دانشجوی دکترای تفسیر تطبیقی دانشگاه قم E-mail: tmohseny@gmail.com
تاریخ دریافت:15/12/1393 تاریخ پذیرش: 23/1/1394
پژوهشنامه متین/سال هفدهم/شماره شصت و شش/ بهار 1394/صص 132-113