نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 عضو هیأت علمی و دانشیار دانشگاه الزهرا(س)
2 فارغ التحصیل کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی از دانشگاه الزهرا(س)
چکیده
کلیدواژهها
بررسی رابطه قضا و قدر
با اختیار از دیدگاه ملاصدرا و امام خمینی(س)
اعلی تورانی[1]
لاله شعبانی [2]
چکیده : قضا و قدر از مسائل مهم در حوزه فلسفه و کلام به شمار میآید که در مواجهه با شبهات بسیاری، علیالخصوص در مسأله رابطه آن با اختیار انسان، قرار گرفته است امام خمینی و ملاصدرا دو تن از صاحبنظران این حوزه هستند که پژوهش حاضر به تبیین و مقایسه آرای ایشان میپردازد. و ضمن مقایسه به نتایج قابل توجهی در مسأله غامض قضا و قدر، دست پیدا کرده است و نشان خواهد داد که هر دو فیلسوف قضا و قدر الهی را موجب سلب اختیار انسانی ندانسته، بلکه برآنند که اختیار، خود به موجب قضا و قدر الهی معین گردیده است.
کلیدواژهها : قضا، قدر، اختیار، ملاصدرا، امام خمینی.
قضا و قدر و ارتباط افعال و رویدادهای زندگی انسان با این موضوع و اینکه تا چه اندازه اختیار انسان در وقوع این امر دخیل است و آیا قضا و قدر منافات با اختیار انسان دارد؟ آیا دائم الفضل بودن خداوند منافی با اختیار و اراده الهی نیست؟ فاعلیت الهی نسبت به جهان چگونه است؟ آیا از نظر ملاصدرا اراده و اختیار انسان بیقید و شرط است؟ مکاتب فلسفی پاسخهای متفاوتی را در خصوص چنین پرسشهایی ارائه کرده و به پژوهش در این مورد پرداختهاند. که از جمله آنها دو حکیم و فیلسوف ملاصدرا و امام خمینی تقریراتی داشتهاند. این مقاله به بیان تقریرات و نظرات ایشان میپردازد تا بلکه بتواند در پاسخ دادن و روشن نمودن برخی از شبهات رهگشا و رهنما باشد. لذا پرداختن به تقریرات جدید ملاصدرا و امام خمینی و مقایسه این دو منوط به بیان آنها از این مسأله است. بنابراین ابتدا نظرات دو فیلسوف راجع به مفهوم قضا و قدر و اختیار بیان میشود تا از این رهگذر بتوان به تعریف روشنی از مفهوم قضا و قدر دست یافت.
روش نگارش مقاله عقلی و برهانی است و محور اصلی آن بررسی قضا و قدر و ارتباط آن با اختیار خدا و انسان در آثار ملاصدرا و امام خمینی است.
قضا عبارت از حکم کلی الهی است که آن را قضای الهی نیز مینامند. ملاصدرا مفهوم قضا را در ذیل بحثی که در مراتب علم حق تعالی به اشیاء دارد میآورد، که این علم هم به صورت اجمالی و هم به صورت تفصیلی است و قضا علم اجمالی خداوند است. همچنین وی میگوید:
قضا عبارت است از وجود تمام موجودات، از جهت حقیقت کلی و صورتهای عقلی که در آنجا جمع شده و به صورت اجمالی و خلاصه (یکجا) از طریق ابداع موجودند و آن (صورتهای عقلی) با حقتعالی ارتباط دارند و در صقع (اطراف بیکران) علم الهی موجودند و آنها را از جمله عالم به معنی آنچه غیر از خداست شمردن جایز نیست بلکه آنها را باید از لوازم ذات حق که غیرمجعولند شمرد. چون آن صورتهای عقلی موجودات، صورتهای علم تفصیلی حق به موجوداتند و منابع الهی از جمله مصنوعات و مخلوقات و افاعیل او نیستند، بلکه سراسر پردهای نورانی و انواری جلالی و جمالیاند (ملاصدرا 1380: 84).
قدر در لغت به معنای اندازه، تدبیر، حکم، قسمت، اقتدار، مقدار، مماثلت، طاقت، قوت، حرمت و وقار و بینیازی آمده است. و در اصطلاح فلسفی عبارت از تعلق اراده ذاتی احدیت به اشیای خاص است و به عبارت دیگر هر حالی از احوال اعیان و موجودات به زمان و سبب معین عبارت از قدر آنهاست. از نگاه ملاصدرا قدر عبارت است از:
ثبوت صور علمی جزیی موجودات در عالم نفسی سماوی مطابق با مواد خارجی شخصی آنها که مستند است به اسباب و علل که به واسطه آنها واجب میشوند و لازمه اوقات معین و مکانهای خاص آنهاست و به عبارت دیگر براساس نظام حوادث جزئی عالم کون و فساد است (ملاصدرا الف 1383 ج 6: 292).
اقسام قدر: ملاصدرا قدر را علم تفصیلی خدا به اشیاء دانسته و به دو مرتبه قدر علمی و عینی قائل است و بیان میکند در سلسله مراتب علم الهی، قضا، قدر را در بر میگیرد، همان طور که عنایت، قضا را. قدر علمی عبارت است از وجود آن اشیایی که در عالم اندازه و در جهان مقدار آمده و به صورت اشخاص جزیی در قوه ادراک و نفس نقشپذیر (نفوس منطبع فلکی و اشباح مثالی) مصور نقش گردیده و قدر عینی عبارت است از وجود آن صورتها و مواد خارجی خود به طور تفصیل و گسترده، یکی بعد از دیگری و در گرو وقت و زمان مخصوص خود اوست که به مواد و استعدادات آن موجود بستگی دارد به طور مسلسل و پی در پی بدون درنگ ادامه مییابد چنانچه خداوند میفرماید: «اگر بخواهید نعمت الهی را بشمارید شمار کردن را نتوانید» (ابراهیم: 34) (ملاصدرا 1380: 85).
در برابر اجبار است و عبارت از اراده خاصه است. ملاصدرا در بیان مفهوم اراده میگوید: اراده در انسان عبارت است از شوق مؤکد و عزم راسخ، انگیزهای برای انجام یا ترک کار (ملاصدرا ب 1383: 51) و همچنین میگوید: صدور فعل از فاعل مختار مانند صدور فعل از فاعل طبیعی نیست و اراده در موجودات مختلف تابع نوع وجود آنهاست.
جبر در لغت به معنی شکسته بستن و نیکو کردن است «جَبَر و إبْجَبَرَ و تَجَبَر و اجتَبَر» یعنی از درهم ریختن و شکسته شدن اصلاح و ترمیم گردید. مفهوم فلسفی آن به معنی مُلجا و مجبور بودن انسان در افعال خود است (سجادی 1386: 175) ملاصدرا در این خصوص میگوید: تمام موجودات پرتویی از حقیقت الهیهاند و هیچ شأنی در وجود نیست مگر آنکه فعل اوست «لاحول و لا قوه الا بالله» مثلاً فعل زید با آنکه فعل زید است بالحقیقه دون المجاز مع ذلک فعل حق است. در حقیقت نسبت فعل و ایجاد آن، به عبد درست است. چنانکه نسبت سمع و بصر و ... به عبد درست است. و از همان وجه و جهت که نسبت به عبد داده میشود، نسبت به حق داده میشود (ملاصدرا الف 1383 ج1: 332).
در باب مسأله جبر و اختیار عقاید و نظرات گوناگونی وجود دارد. عدهای از معتزله قائل به اختیار محض و گروه دیگری که عموماً از اشاعره هستند قائل به جبر محض بوده و ... عدهای دیگر هم که ملاصدرا نظر آنها را تأیید کرده است قائلند که نه جبر است و نه تفویض، بلکه امری بین دو امر است (سجادی 1386: 176) از نگاه ملاصدرا صدور فعل از فاعل مختار، مانند صدور فعل از فاعل طبیعی نیست و اراده در موجودات مختلف، تابع نوع وجود آنهاست. پارهای از مراتب وجود، خیر محض است و پارهای، خیری است که آمیخته به شر است و اعیان ممکنات مراتبی دارند و وجود دو طرف دارد. یک طرف آن وجود محض است و طرف دیگر وجود مشوب به اعدام و استعدادها و قوتها و فعلیات، تا مرتبهای که قوة محض است که هیولی باشد. حکم اراده همین حال را دارد. مرتبه اکمل آن مرید لذاته و بذاته است که اراده حق است که عین ذات او عین انگیزه خدای تعالی است و مراتب دیگر هم دارای مراتبی است و مرتبه صفت، زاید بر ذات است و اراده در آن مراتب وجود غیر از انگیزه و غیر از قصد است (سجادی 1386: 391-390).
ملاصدرا قائل است که فعل ارادی به طور مطلق ویژة ذات حق است و غیر از ذات حق که مختار مینماید در واقع، مضطر در صورت مختار است (سجادی 1386: 388)
ملاصدرا خاطر نشان میکند این اراده که در خداوند عین ذات اوست و ویژة ذات حق است خدای متعال را از فاعل بالقصد بودن مبرا میکند چون اراده در خداوند قصد ایجاد تکوین نیست؛ زیرا قصد به فعل بعد از صدور فعل باطل میشود و اراده در ذات واجبالوجود است و قابل تغییر نیست (سجادی 1386: 389) ملاصدرا در الهیات به معنای أخص به سلب فعل غیرارادی و غیراختیاری از مبدأ جهان میپردازد و بدین ترتیب فاعلیت بالطبع و بالقسر و بالجبر را از مبدأ جهان آفرینش نفی میکند و ذات خداوند را نیز برتر از آن میداند که به زعم مشهور متکلمین فاعل بالقصد باشد. او بیان میدارد که فاعلیت بالقصد چند محذور دارد:
الف- فاعل بالقصد در اختیار خود مضطر است و اختیار او مستند به ذات او نیست بنابراین فاعل بالقصد واجب بالذات نخواهد بود بلکه واجب بالغیر است.
ب- حیثیت فاعلی فاعل بالقصد غیر از حیثیت ذات آن است این نحو از تکثر نسبت به ذات واجب روا نیست.
ج- فاعل بالقصد محل ارادههای حادث و در نتیجه محل حوادث است و شیء قابل حوادث مادی است و شیء مادی بدون صورت جسمیه یافت نمیشود. پس اگر واجب تعالی فاعل بالقصد باشد باید دارای جسم باشد (جوادی آملی 1386: 85-84) شارح حکمت متعالیه در شرح خود بر اسفار در ارتباط با مختار بودن خداوند مینویسد:
ملاصدرا مبدأ جهان آفرینش را مختار در صورت مضطر نمیداند و بیان میکند که در اختیار او هیچ عامل بیرونی دخالت ندارد. ولی چون خداوند را دائمالفضل میشمارد این را دلیلی برای این مطلب میداند که او وجود ممکنات را همیشه میخواهد یعنی: دائمالفضل بودن خداوند برموجودات و ممکنات و ایجاد دائمی آنها و تداوم فیض و استمرار آن منافی با اختیار و اراده الهی نیست چرا که خداوند اگر بخواهد کاری را انجام میدهد و اگر نخواهد انجام نمیدهد (جوادی آملی 1386: 86) و اختیار او عین ذات اوست و زائد بر ذات او نیست، همانند ذات او ازلی و قدیم است. بنابراین در اختیار و آزادی خداوند سبحان هیچ عامل خارجی دخالت ندارد. و اشیاء را به ذات خود، که عین اختیار است بدون داعی زائد و قصدی جدید یا غرضی عارض ایجاد میکند (جوادی آملی 1386: 76) ملاصدرا برای بیان چگونگی فاعلیت الهی، فاعلیت الهی را دارای چند قسم میداند و آن را از نوع فاعل بالتجلی میشمارد، فاعل بالتجلی آن فاعلی است که پیش از ایجاد فعل، علم تفصیلی به فعل خود دارد، علمی که عین علم اجمالی او به ذات خویش است. مقصود از اجمال در اینجا همان وحدت و بساطت است که عین علم تفصیلی است به نحوی که موجب کثرت در علم و در نتیجه کثرت در ذات عالم نگردد (جوادی آملی 1386: 75-70) پس از نظر ملاصدرا فاعل مختار کسی است که اگر فعلی را انجام میدهد میتوانست آن را انجام ندهد. و بالعکس و فقط با اراده خود و نه اراده ضروری و موجَب آن فعل را انجام داده است (ملاصدرا الف 1383 ج 4: 114) در نظر او خداوند واجبالوجود بالذات است و ما سوای آن، از افعال و آثار آن وجود محض است که هیچ قوامی جز از ناحیه آن ندارند و عین معنای تعلق و ارتباط هستند (ملاصدرا الف 1383 ج 6: 15) از طرفی واجبالوجود من جمیع جهات است یعنی نه تنها در ذات واجب است بلکه مثلاً در فعل نیز واجب است و به صرف اقتضای ذاتش موجود و به صرف اقتضای آن فاعل است و به این ترتیب مختار است اما ماسوای واجبالوجود و از جمله انسانها نمیتوانند مختار نامیده شوند (ملاصدرا الف 1383 ج 6: 312، ج 3: 14).
ملاصدرا فعل انسان را از فعلهای حق تعالی میشمارد، وی در رساله خلقالاعمال اینگونه میآورد: فعل زید (انسان) یکی از فعلهای حق اول است بدون اینکه هیچ نقص و کاستی پیش بیاید، خداوند واحد قیوم از نسبت نقص و کاستی، برتر و متعالی است، تنزیه و تقدیس در شأن اوست (ملاصدرا 1386: 22) ملاصدرا در مورد اینکه فعل آدمی از یک طرف بر اساس اختیار وی شکل میگیرد ولی در عین حال منسوب به خدا میشود، مینویسد: نسبت فعل و ایجاد به بنده صحیح است چنان که نسبت وجود و سمع و بصر و سایر حواس و صفات و افعال و انفعالات به او صحیح است پس همانگونه که وجود زید امری متحقق در واقع است و حقیقت منسوب به اوست و در عین حال شأنی از شئون حق اول تعالی است. همین طور هم علم و اراده و حرکت و سکون و تمام آنچه که از او صادر میشود در حقیقت منسوب به اوست و در عین حال فعل او یکی از افعال حق متعال است البته بر وجهی اعلی و اشرف که لایق حضرت حق باشد بدون آنکه انفعال و نقص و تشبیه و مخالطت با اجسام و پلیدیها در آن مقام باشد «تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً» (ملاصدرا الف 1383 ج 1: 322).
ملاصدرا در مورد انجام فعل از جانب فاعل مختار (انسان) قائل به علل و عواملی است که فراهم آمدن آن علل و عوامل را شرط وقوع آن فعل بیان کرده است. وی در کتاب قضا و قدر خاطر نشان میکند که: انجام کارها از جانب انسان به علل و اسبابی متکی است از جمله ادراکات، اراده انسانی، حرکات و سکنات حیوانی و سایر علل و اسباب عالیهای که مافوق علم و اندیشه و تدبیر ماست و از قدرت و اراده ما خارج است. فراهم آمدن علل و اسباب و شرایط نبودن موانع مجموعاً علت تامه افعال انسانی است و هر گاه آن علل و اسباب و شرایط فراهم شد صدور فعل مورد قضا و قدر خداوند از انسان به حالت حقیقت و ضرورت میرسد (الشیء مالم یجب لم یوجد) (ملاصدرا ب 1383 : 157) و اگر یکی از علل و اسباب وجود نداشته باشد یا مانعی پیش آید صدور آن امر و انجام آن کار در حد امتناع باقی خواهد ماند. و به عبارت دیگر انجام آن کار نسبت به تکتک آن عوامل حالت امکان خواهد داشت. ولی هرگاه یکی از آن علل (مخصوصاً قویترین آن) خود انسان، ادراک، علم، اراده تفکر و تخیل او باشد به وسیله آنها، یکی از دو طرف انجام یا ترک آن کار را انتخاب میکند در این شرایط حالت اختیار خواهد بود نه اجبار (ملاصدرا ب 1383 : 158-157) نتیجهای که ملاصدرا از این مطلب میگیرد این است که اراده و خواست انسان به طور مستقل ناشی از ذات او نیست بلکه در سایه اختیار و قدرت خداوند است.
«قضا صور تجردی عقلانی قائم به عقل یا مُثُل افلاطونی [است]» (اردبیلی 1385 ج 2: 285) همچنین ایشان قضا و قدر را اشرف علوم الهیه و از اسرار شریعت میشمارد و معتقد است از بحث دقیق در مورد آنها باید خودداری شود و مینویسد: قضا و قدر در مراتب مختلفی ظهور میکنند که براساس آن مراتب، احکام آنها تفاوت میکند و قضا را مرتبة اول در علم حضرت حق میداند (امام خمینی 1370: 326).
قدر صور مثالی و مثل معلقه که در تجرد خالص نیستند یا صور مرتسمة در نفوس منطبعة جزئیة فلکیه میباشد و این قدر علمی است و قدر عینی هم، کل ما فیالعین کل ما فی مادته و زمانه و مکانه است و الحاصل قدر طبیعی، قدر عینی است (اردبیلی 1385 ج 2: 285)
همانطور که ذکر شد ایشان نیز قدر را به دو نوع قدر علمی و قدر عینی تقسیم مینماید. و میگوید در مراتب علم الهی قضا (حکم پیشین) و قدر (حکم پسین) است.
اختیار عبارت از ترجیح یکی از دو طرف فعل و ترک، پس از شناخت مصالح و مفاسد دنیایی و آخرتی کار است. انسان پس از اشتراکش با حیوان در این که کارهای او به اراده و علم است از حیوان به نیروی تمیز خوب و بد و درک مصالح دنیوی و اخروی و ترجیح بین این دو ممتاز است. و ادراک خوبی و بدی به نیروی عقلی تمیز دهنده است و این قوه ملاک تکلیف و استحقاق پاداش و مجازات است نه صرف این که کار ارادی باشد... پس پاداش و مجازات به دلیل عقل و ترجیح مصالح و مفاسد و خوبی و بدی است (امام خمینی 1378: 57).
پس امام خمینی قائل میشود، در اینکه فعل را باید اختیاری نامید تا پاداش و کیفر معنا یابد، و این به نیروی عقل تمیز دهنده انجام مییابد.
امام خمینی در این مورد قائل است نه جبر است و نه تفویض بلکه امر بین دو امر است. و دلایلی برای ابطال جبر و تفویض آورده است. و از یک قاعده محکم در ابطال مذهب جبر سخن گفته که آن قاعده متقن «الواحد لایصدر منه الا الواحد» است (اردبیلی 1385 ج 2: 312ـ311).
در توضیح اراده در حق تعالی و مختار بودن خداوند، امام خمینی اراده را دارای دو مرتبه بیان میکند:
یکی اراده در مقام فعل است که روایات به آن اشاره کرده است. در این مقام اراده حضرت حق عین فعل او و فعل او همان ارادة او است. چنانچه در روایات آمده است و ارادته فعله. و مرتبة دیگر از اراده، عبارت است از معنای لطیفی که آن عین ذات است و آن واقعیت اراده است که ملازم با اختیار است که اگر ما بگوییم خدای تعالی دارای اراده نیست و اراده صفت ذات نیست معنایش آن خواهد بود که خدای تعالی در افعالش مانند فواعل طبیعی باشد و بدون اختیار باشد و همچون آتش در سوزاندن باشد که مجبور است و نمیتواند نسوزاند... حضرت حق تعالی اجل از آن است که صفتی از صفات کمال وجود را فاقد باشد و اراده یکی از صفات کمال وجود است (امام خمینی 1362: 28)
از این مطلب میتوان نتیجه گرفت خداوند در خلقت تمامی موجودات مختار است و همچنین ایشان میفرمایند:
افاضه فیض بر واجب الوجود لازم و واجب است منافاتی با مرید و مختار و قادر بودن حق تعالی ندارد و همانگونه که کار قبیح از آن حضرت با اراده و اختیار صادر نمیشود و صدور ظلم از آن حضرت به اراده و اختیارش محال است افاضة فیض نیز با اراده و اختیارش واجب است و هنگامی که استعدادها در پذیراها به سر حدّ کمال رسید فیضها و وجودها از مبادی عالیه بر آنها افاضه میشود(امام خمینی 1362: 144-143)
و در بحثی درباره این مطلب عدم منافات قاعده (الشیء مالم یجب لم یوجد) را با اختیار بیان میکند. از نظر وی:
... فاعل مختار بنابر اراده و اختیار و فعالیّت خود، فعل را واجب نموده و ایجادش میکند و این (خود) مؤکد مختار بودن فاعل است. و به عبارت دیگر علّت همان چیزی است که شیء را واجب میکند؛ و اگر ایجاد کننده مختار باشد شیء را به اختیار خود واجب مینماید. و... معقول نیست که ایجاب اختیاری، علّت و منشأ اضطرار (فاعل) شود؛ و محال است که وجوب ایجاد شده از طرف خود علّت، مؤثر در اضطرار آن باشد (امام خمینی 1378: 50).
در نتیجه مشیت ممکن، ظهور مشیت خداوند است، با بحث درباره امر بین الامرین و نفی استقلال بندگان به فاعلیت علیالاطلاق خداوند میرسیم که:
ناصیة بندگان به دست حق تعالی است، و قدرت بر تنفس و نگاه کردن ندارند مگر با قدرت و مشیّت حق تعالی، و آنها عاجزند از تصرّف در مملکت حق به جمیع انحای تصرّفات گر چه تصرّف ناچیزی باشد مگر با اذن و ارادة آن ذات مقدّس... زیرا که حق جلّ و علا خالق است و مؤثری جز او نیست، و تمام ارادهها و مشیّتها ظلّ اراده و مشیّت ازلی سابق اوست(امام خمینی 1378: 65).
امام خمینی قائل است که نه جبر است و نه تفویض بلکه امری بین دو امر است. طبق دیدگاه ایشان تفویض باطل است به دلایلی از جمله:
1- معلولاتی که فاعلشان مخلوقات و موجودات ممکنه باشد. با معلولاتی که فاعل الهی دارند یکسان نیستند به این معنی که معلولاتی که فاعلشان غیرالهی است، آن معلول در بعضی از شؤون وجودش به علت استناد پیدا میکند. اما در فاعل الهی معلول به تمام هویتش، در ذاتش نیازمند به فاعل است و تعلق و فقرش به حسب ذاتش است و این طور نیست که موصوف به فقر و احتیاج شود و فقر و نیاز زائد بر ذات او باشد. زیرا اگر فقر و نیاز عارض بر اصل هویت و ذات آنان شود لازمهاش آن است که در اصل وجود و جوهر ذاتشان واجب باشند و معلولیت عارض بر آن باشد در حالی که چنین چیزی محال است.
2- اگر چیزی بخواهد در ایجاد مستقل باشد اول باید در وجود خویش مستقل باشد تا بتواند به طور مستقل ایجاد کند؛ زیرا ایجاد فرع وجود است و امکان ندارد که ایجاد از وجود، اشرف باشد (امام خمینی 1362: 66-62). وی جبر را نیز باطل میداند و در این مورد به ذکر مقدماتی میپردازد از جمله اینکه:
1- خدای تعالی از آنجایی که در ــ نهایت بساطت بسیط است و همه صفات و شؤون ذاتی او به وجود صرف بسیط برمیگردد بنابراین هیچ گونه تجدّد و گذرائی تغیّر در ذات و صفات حق تعالی تصوّرپذیر نیست، که اگر چنین نباشد بسیط به مرکب و فعلیّتِ صِرف به قوه و وجوب به امکان منقلب خواهد شد (امام خمینی 1362: 70).
2- صادر شدن چیزی که وحدت ندارد و کثرت دارد، از چیزی که واحد من جمیع الجهات و بسیط است، لازمهاش آن است که آن واحد بسیط نیز ترکیب و کثرت یابد و این خلاف فرض وحدت و بساطت است.
راه میانه آن است که بگوییم موجودات امکانی نیز دارای تأثیر هستند نه بطور استقلال و بلکه آنان دارای فاعلیت و تأثیر هستند نه بهگونهای که مستقل و مجبور در فاعلیت و تأثیر باشند. در تمام جهان هستی فاعل مستقلی بهجز خداوند نیست و دیگر موجودات نیز ربط محضند و وجودشان عین فقر و تعلق است، و فعل ممکن با آنکه فعل اوست در عین حال فعل خدا نیز هست. پس جهان از آن جهت که ربط صرف و تعلق محض است، ظهور قدرت خدا و اراده و علم و فعل اوست و این همان امر بین الامرین است (امام خمینی 1362: 74-73) ایشان در ادامه مینویسند: پس اگر کسی کیفیت ربط موجودات را به همان ترتیب سببی و مسببی آنها به خدای تعالی درک کند متوجه میشود که آنها با آنکه ظهور خدای تعالی میباشند دارای آثار و خاصیتهایی نیز هستند. پس انسان با آنکه فاعل مختار است ولی خودش نیز سایه فاعل مختار است و فاعلیتش سایه فاعلیت خدای تعالی است. چنانچه میفرماید: «شما نخواهید خواست مگر آنکه خدا بخواهد» (امام خمینی 1362: 74).
به نظر میرسد تعریفی که امام خمینی از قضا دارد برگرفته از اعتقاد اشراقیین است که مراد از صور قضائیه به عقیده اشراقیین، مُثُل افلاطونی و به عقیده مشائین صور کلیهای است که به نحو ارتسام به عقل قائم است، اشیاء در مُثُل افلاطونی یک نحوه تفصیل دارند. لذا مُثُل افلاطونی قضای تفصیلی حق است به خلاف عقل اول و سایر عقول که بسیط الحقیقه بوده و قضای اجمالی حق هستند. بنابراین تعریف امام از جهتی متفاوت از تعریف ملاصدرا است و از جهت دیگر مانند ملاصدرا قضا را در صور کلیهای که به عقل قائم است و با نفس کلی فلک لوح محفوظ است عنوان میکنند (البته این استنباط نگارنده است). لازم به ذکر است همانگونه که گفته شد ملاصدرا قائل به دو نوع قضای علمی و عینی است که این تقسیمبندی در تعریف امام خمینی به چشم نمیخورد.
به نظر میرسد امام در تعریف قدر نیز متأثر از دیدگاه اشراقیین و مشائین است چرا که صور قدریه نزد اشراقیین صور عالم مثال است که به آنها مُثُل معلقه نیز گویند، همچنین صور جزئیه قدر در نزد مشائین مانند صور مرتسمهای است که در خیال ما مرتسم میشوند. همانطور که در تعریف قدر از نظر امام خمینی بیان شد ایشان صور طبیعیه را قدر عینی میدانند در نتیجه:
1) از نظر ملاصدرا، عالم قدر، عالم مثال است از دیدگاه امام نیز قدر صور مثالی است.
2) هم ملاصدرا و هم امام قدر را به دو نوع قدر علمی و عینی تقسیم کردهاند لکن امام خمینی صور طبیعیه را قدر عینی میداند. و مشابه نظر ملاصدرا قدر را در جهان خارجی و در گرو زمان و مکانش میداند.
3) هر دو به مسأله سرالقدر و دشواری قدر معترفند.
4) ملاصدرا و امام معتقدند قضا و قدر از اشرف علوم الهیه و از اسرار شریعت است و تدبر و تأمل در ارتباط با آن موجب حیرت و ضلالت.
5) مورد دیگر که در بررسی دیدگاههای هر دو حکیم دیده میشود «رضا به قضا و قدر الهی است» (رجوع کنید به ملاصدرا الف 1383 ج 1: 334 ؛ امام خمینی 1380: 169ـ168).
6) نکته آخر تشابه نظرات در این اعتقاد که «هیچ پدیدهای قبل از علم از قضا و قدر الهی صادر نمیشود.»
ملاصدرا به دلیل اینکه فقط فاعلیت خداوند به صرف ذاتش میباشد و فاعلیت سایر موجودات به جهت ضرورتی است که از خود آنها نیست، بلکه از خارج به آنها وارد شده است، تنها خدا را فاعل مختار میداند و میگوید: دائم الفضل بودن خداوند بر موجودات و ممکنات و ایجاد دائمی آنها و تداوم فیض و استمرار آن منافی با اختیار و اراده الهی نیست و اراده او عین ذات اوست. و همانند او ازلی و قدیم است. بنابراین در اختیار و آزادی خداوند سبحان هیچ عامل خارجی دخالت ندارد.
امام خمینی نیز همچون ملاصدرا خداوند را به علت صرف ذات و صرف الکمال بودن، و اینکه فاعلیت سایر موجودات از خارج بر آنها وارد شده و عین معنای تعلق و ارتباط است، خداوند را فاعل مختار میداند و افاضه فیض را بر واجبالوجود در منافات با مرید و مختار و قادر بودن خداوند نمیداند.
ملاصدرا بر آن است، موجودات به دلیل اینکه ملازم با امکان هستند و بالامکان مرید و قادر میتوانند باشند، بنابراین همواره نیازمند آن هستند که چیزی آنها را از امکان به وجوب برساند و مخرجی برای گذر از قوه به فعلیت نیاز دارند، از این رو ما سوی الله را مضطر در صورت مختار میداند. امام خمینی نیز انجام فعل از جانب انسان را منوط به علم و اراده و اختیار او میداند. لکن معتقد است که نفس انسان با اینکه کارها را با علم و اراده و اختیار انجام میدهد و فاعل آنهاست ولی این مبادی، یعنی علم و اراده و اختیار به طور تفصیل در نفس نیست، پس اختیار از نظر امام برای انسان به منزله فعل طبیعی است. ملاصدرا و امام خمینی اختیار انسان را منوط به مبادی، علم و اراده و تفکر و تخیل میدانند که در نفس نیست و نیازمند به واجبالوجود است. پس انسان را مضطر در صورت مختار میدانند. و دیگر اینکه اختیار را برای انسان به منزله فعل طبیعی میشمارند.
منابع
- اردبیلی، عبدالغنی. (1385) تقریرات فلسفه امام خمینی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ دوم.
- امام خمینی، سید روح الله. (1370) آداب الصلوة (آداب نماز)، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول.
- ــــــــــــــــ. . (1378) عدل الهی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول.
- ــــــــــــــــ. . (1380) شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم.
- ــــــــــــــــ. . (1362) طلب و اراده، ترجمه و شرح سیداحمد فهری، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- جوادی آملی، حسن. (1386) رحیق مختوم (شرح حکمت متعالیه)، قم: انتشارات اسراء، چاپ سوم.
- سجادی، جعفر. (1386) فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم.
- ملاصدرا، محمدبن ابراهیم. (1380) اسرار الآیات، ترجمه محمد خواجوی، تهران: انتشارات مولی.
- ــــــــــــــــ. . (الف 1383) اسفار اربعه، ترجمه محمد خواجوی، تهران: انتشارات مولی، چاپ دوم.
- ــــــــــــــــ. . (ب1383) رساله قضا و قدر، ترجمه حسن اسلامی، قم: انتشارات شاکر.
- ــــــــــــــــ. . (1386) رساله خلق اعمال، ترجمه علی بابایی، تهران: انتشارات مولی.