نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلّم تهران (خوارزمی)
2 دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی دانشگاه تربیت معلّم تهران (خوارزمی)
چکیده
کلیدواژهها
فؤاد پورآرین[1]
ارسطو خداپرست[2]
چکیده: در مرداد سال 1356 شمسی، رژیم پهلوی دست به ترفند جدیدی زد. شاه برای ساکت کردن مخالفان رژیم و تحت فشارهای بین المللی، امیر عباس هویدا را پس از 13 سال نخست وزیری کنار گذاشت و جمشید آموزگار را جایگزین وی نمود. اگرچه دولت آموزگار برای تحکیم پایههای قدرت شاه و استمرار حاکمیت رژیم بر سر کار آمد، اما در زمان نخست وزیری آموزگار، حوادث بیسابقهای در کشور رخ داد که در تسریع پیروزی انقلاب اسلامی ایران بسیار مؤثّر بود. از طرف دیگر، رهبری قاطع و مدبّرانۀ امام خمینی تدابیر و برنامههای دولت آموزگار را ناکام گذاشت. اینکه چرا آموزگار بر سر کار آمد، در زمان نخستوزیری وی چه حوادثی رخ داد و دولت آموزگار برای مهار انقلاب اسلامی چه کرد مسألههای اصلی این پژوهش است که با تکیه بر روش کتابخانهای-اسنادی با رویکرد تحلیلی-توصیفی مورد بررسی قرار گرفته است.
کلیدواژهها: انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی، رژیم پهلوی، جمشید آموزگار، دولت اتحاد ملّی.
مقدمه
در سال 1356 مجموعهای از بحرانها نظیر رکود اقتصادی، افزایش بیش از حّد جمعیّت شهری، سیاستهای شکنندۀ دولت هویدا، اختلاف چشمگیر سطح درآمد، وابستگی گسترده به بلوک غرب، گسترش فساد اداری و مالی در دستگاههای دولتی و بیتوجهی به شعائر دینی موجبات اعتراض گروهها، احزاب سیاسی، روحانیون و سایر اقشار مردم را فراهم آورد. تیر حملات مخالفان ابتدا به سوی دولت هویدا نشانه رفت، لذا با تشدید مشکلات همه جانبۀ سیاسی ــ اجتماعی زمزمۀ تغییر دولت نیز مطرح شد. از سوی دیگر، سرکوب نیروهای اپوزیسیون، شکست در برنامهها و اقدامات حزب رستاخیز که برای کشاندن مردم به صحنۀ سیاست و جلب مشارکت عمومی صورت گرفت و عدم موفقیّت رژیم شاه در برگزاری سالم انتخابات مجلسین شورا و سنا، بیش از پیش، مردم را نسبت به رژیم و وعدههای آن ناامید ساخت. در کنار آن، ترفند جدید «فضای باز سیاسی» تلاش فریبندۀ دیگری بود که برای مقابله با بحران سیاسی عنوان گردید چرا که تصمیمگیری در همۀ امور کشور همچنان در انحصار شاه باقی ماند (نجاتی 1371 ج 2: 40). از اوایل سال 1356 بسیاری از دستگاههای رژیم شاه به دلیل عدم کارایی در حلّ بحرانهای سیاسی و اقتصادی دچار تزلزل گردیدند. علی رغم ادعاهای شاه مبنی بر اعطای آزادی و حکومت مبتنی بر دموکراسی باید به این نکته اذعان کرد که بحران سیاسی ایران، ریشۀ عمیقی داشت و از اواسط سال 1356 شکل تازهای به خود گرفت. وعدۀ بیاساس و دروغین شاه برای استقرار دموکراسی، نه تنها بحران را کاهش نداد بلکه موجب گسترش اعتراضات و نا آرامیها گردید. شاه بر آن شد با پس و پیش کردن مقامات و ایجاد تغییر در دولت، نظر مخالفان رژیم و نیز توجه دولت دمکرات آمریکا را که با روی کارآمدن کارتر تأکید خاصی بر شعار تبلیغاتی و توخالی «حقوق بشر» داشت، جلب کند (نجاتی 1371 ج 2: 34؛ بهنود 715:1374؛ فردوست 1374 ج 1: 573- 572 و نیز ر.ک. به: ونس و برژینسکی 1362: 14) و شعار دروغین فضای باز سیاسی را جلوه گر سازد. وی در همین راستا در مرداد 1356 هویدا را از نخست وزیری کنار گذاشت و آموزگار را به این مقام برگزید و این تغییر را سکّوی پرش به دورۀ «آزادی، پیشرفت و دموکراسی» اعلام نمود (وزارت اطلاعات 1382: 25).
اقدامات جمشید آموزگار ( دولت اتحاد ملّی)
جمشید آموزگار در سال 1302 و در خانوادهای نسبتاً معروف و متنفّذ در تهران به دنیا آمد. پدرش حبیبالله آموزگار از اهالی اصطهبانات فارس بود که به مدارج عالی علمی و سیاسی از جمله سمت وزارت فرهنگ در کابینۀ مستعجل حسین علاء (اسفند 1329- اردیبهشت 1330) دست یافته بود (سازمان تبلیغات اسلامی 1381: 340 -339؛ رکنزاده 1337: 43-44). جمشید آموزگار تحصیلات ابتدایی و متوسطۀ خود را در تهران گذراند. آغاز تحصیلات دانشگاهی آموزگار با جنگ جهانی دوم مصادف شد. وی پس از دو سال تحصیل همزمان در دانشکدههای فنّی و حقوق دانشگاه تهران تحصیلات خود را در ایران ناتمام رها کرد و در سال 1322 از راه هند و استرالیا برای ادامۀ تحصیل به آمریکا رفت (وزارت اطلاعات 8:1382). آموزگار در آمریکا تحصیلات خود را ادامه داد و در سال 1329 به اخذ درجۀ دکتری در رشتۀ هیدرولیک و بهداشت از دانشگاه کرنل[3] نایل شد. آموزگار در فاصلۀ سالهای 1327 تا 1330 به مدت سه سال در همان دانشگاه تدریس کرد و در سال 1330 با یک دختر آلمانی تبعۀ آمریکا ازدواج نمود (خواندنیها 1356: 13). جمشید آموزگار ابتدا زیر نظر آمریکاییها در ادارۀ کمکهای اقتصادی که بعدها به اصل چهار ترومن معروف گردید به کار مشغول شد و سپس سمتهای اجرایی و سیاسی زیادی را عهده دار گردید (ر.ک. به: عاقلی 1374: 1093). وی تنها وزیری بود که در تمام دوران نخست وزیری هویدا در کابینهاش حضور داشت. مجموع دوران وزارت آموزگار در کابینههای مختلف بیش از 16 سال بود (وزارت اطلاعات 1382: 26؛ عاقلی 1380 ج 1: 34). آموزگار از مشاوران مورد اعتماد شاه بود و شاه خصوصاً در مسائل نفتی با او مشورت میکرد (سازمان تبلیغات اسلامی 1381: 336؛ بیل 1371: 271؛ استمپل 1377 :38). پیش از برکناری هویدا از مقام نخست وزیری، آموزگار دبیر کل حزب رستاخیز و وزیر مشاور کابینۀ آخر هویدا بود. آموزگار کابینۀ خود را در 16 مرداد 1356 به شاه و در روز 27 مرداد به مجلس شورای ملّی معرفی کرد. وی ضمن تقدیم برنامۀ دولت خود به مجلس، وعده داد که فضای باز سیاسی و احترام به آزادی قلم و بیان در کشور برقرار شود و در یک جملۀ کلی برنامۀ دولت را «کار و کوشش بیشتر با کارایی بالاتر توأم با صداقت و صراحت در اجرای اصول انقلاب شاه و ملت» اعلام کرد (مجلس شورای ملّی 1357- 1356: جلسۀ 116). وی همچنین از اندیشمندان، روشنفکران و دست اندرکاران مسائل سیاسی و اجتماعی دعوت کرد تا پیشنهادها و انتقادهای خود را از طریق مراجع حزبی (حزب رستاخیز) به دولت ارائه نمایند و قول داد که هرگونه انتقاد سازنده را مورد توجه دقیق قرار دهد (مجلس شورای ملّی 1357ـ 1356: جلسة 116).
با اینکه 26 تن از نمایندگان به عنوان موافق با برنامۀ دولت آموزگار برای سخنرانی ثبت نام کرده بودند و حتی یک تن مخالف وجود نداشت و با اینکه همۀ آنها در تعریف و تمجید از شاه و دولت آموزگار و رژیم پهلوی صحبت کردند اما در لابه لای گفتههایشان عملکرد مدیران و دستگاههای کشور را به چالش کشاندند و بدین سان نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی جامعه برملا گشت.
حل نشدن معضل مسکن به عنوان یک درد بیدرمان و یک گرفتاری ملّی و میهنی، تشدید پدیدۀ زمینخواری و گرانی بیش از حدّ قیمت زمین، عدم برخورد با سودجویان و عاملان گرانی زمین و مسکن، وجود فشار سنگین بر طبقۀ کم درآمد، خاموشیهای مکرر و وضعیت نابسامان برق کشور و در پی آن اختلال در تولیدات کارخانهها، وجود تشریفات زاید و پیچ و خمهای اداری و مقررات دست و پاگیر، اختلال در کشاورزی و دامداری، گرانی و افزایش بیرویۀ قیمتها، ورود بیش از حد کالاها و محصولات خارجی (به میزان 16 میلیارد دلار در سال و 32 برابر صادرات غیر نفتی)، بروز وابستگی اقتصادی که مقدمۀ وابستگی سیاسی است، بیتفاوتی مردم نسبت به مسائل اساسی کشور و نبود گوش شنوا برای رسیدگی به خواستههای آنان، کمبود ایستگاههای پمپ بنزین و صف بندیهای طولانی در این باره، تبعیض حقوقی میان کارمندان دولت، دخالت بیش از حدّ حزب رستاخیز در همۀ کارها، تشدید شکاف طبقاتی، وجود اسراف و تبذیر و صرف هزینههای بیمورد در دوایر دولتی، مهاجرت بیش از اندازۀ روستاییان به شهرها، تبعیض میان فارغ التحصیلان خارج و داخل برای تصدی مشاغل دولتی، به کارگیری فراوان اتباع خارجی چون هندیها و بنگلادشیها و پاکستانیها و کرهایها و فیلیپینیها و افغانیها، طبقاتی شدن نحوۀ پذیرش دانشجو و معضل پشت کنکوریها، پایین بودن حقوق استادان، تبعیض در واگذاری اراضی ملّی جنگلها و وامهای بانکی، حاکمیت انحصاری تهران بر شهرستانهای کشور، دور کردن جامعه از دین و روحانیت، عدم توجه به مسائل دینی در برنامۀ دولت، کمی حقوق قاضیان و مأموران دادگستری، عدم اجرای قانون از کجا آوردهای، ضعف تخصصی خانههای انصاف، مجازات نکردن متجاوزین به حقوق مردم، افزایش چند برابری درآمد بخش خصوصی به قیمت بدبخت کردن مردم، عدم توجه به مبانی مذهبی و ملّی در طول سالهای اخیر در برنامههای دولتها، زنگ خطر گرایش به خارجی (غرب و شرق) در همۀ زمینهها، شکستن حرمت زن و حریم خانواده در برنامههای تلویزیونی، عدم توفیق در برنامۀ انقلاب اداری، انتظام گسیختگی ادارات دولتی به خاطر قانون استخدام کشوری، عدم توجه به حسن خدمت و درستی و دانش و سابقۀ کارمندان، تعیین کننده بودن چاپلوسی و تملق و وابستگی به مقامات در ارتقای کارمندان، جزء اموات قلمداد کردن بازنشستگان در برنامۀ دولت و مانند آن مجموع نارساییها، معضلات و گرفتاریهایی بود که نمایندگان موافق دولت در سخنانشان اظهار کردند (مجلس شورای ملی 1357ـ1356: جلسۀ 117).
با توجه به این معضلات، مبارزۀ روحانیت با رژیم پهلوی که از سال 1341 به رهبری امام خمینی به صورت جدّی آغاز شده بود، در دوران نخست وزیری آموزگار (1357-1356) وارد مرحلۀ جدّیتری گردید. در همین زمان، زمزمههای مخالفت با رژیم شاه، رفته رفته از مسائل اجتماعی و اقتصادی به مسائل سیاسی کشیده شد بهطوریکه در نماز عید فطر سال 1356 که در 23 شهریور و با حضور جمعیت انبوهی در قیطریۀ تهران به امامت آیت الله موسوی زنجانی برگزار گردید، شعارهای سیاسی زیادی داده شد. دو روز بعد در 25 شهریور نخستین اعلامیۀ شدیداللحن روحانیون مبارز بر ضد رژیم شاه انتشار یافت. در این اعلامیه آمده بود که روحانیون مبارز برای در هم شکستن پایههای رژیم دیکتاتوری و برقراری عدالت اجتماعی و آزادی تا رسیدن به جامعۀ توحیدی همگام با ملت ایران به مبارزۀ خستگی ناپذیر خود ادامه خواهند داد. روحانیون مبارز با صدور اعلامیۀ دیگری خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند و همچنین به محکومیت آیت الله طالقانی در دادگاه نظامی اعتراض کردند. از روز 31 شهریور 1356 سلسله سخنرانیهای سیاسی به دعوت شهید آیت الله مفتح در مسجد قبا برگزار شد و سخنرانان علیه فجایع شاه به افشاگری پرداختند. در این سخنرانیها علاوه بر وعاظ و ائمۀ جماعات، برخی از شخصیتهای سرشناس مخالف رژیم شاه نیز سخنرانیهای کوبنده ای ایراد کردند که در ضمن آن از شاه و خانوادۀ سلطنتی شدیداً انتقاد شد (عاقلی 1374: 1103-1102). در اواخر شهریور 1356 اعلامیهای به امضای جنبش مسلمان ایران در تهران منتشر و به شکل وسیع و سریع در تمام ایران توزیع شد. در این اعلامیه آمده بود:
تحت حمایت نوکر صفتانۀ متصدیان رژیم خائن در سالهای اخیر، همۀ اتاقها و راهروهای هتلهای تهران را لاشخورهای شرکتهای خارجی در اختیار گرفتهاند تا سهم خود را از جسد لگد مال شده و تاراج رفتۀ ثروتهای ملّی، به چنگ آورند ... آموزگار دلال شرکتهای نفتی در رأس دولت جای گرفته است تا سلطۀ غارتگرانه اربابان خود را بر منافع نفتی و غیر نفتی استحکام بخشد (عاقلی 1374: 1103ـ1102).
در پاییز سال 1356 بر دامنۀ اعتراضات مخالفان رژیم شاه به نحو چشمگیر و بیسابقهای افزوده شد. مبارزه با رژیم شاه و دولت آموزگار از ماه دوم نخست وزیری او یعنی از مهر 1356 در داخل و خارج از کشور، اوجگیری منظّم یافت. روحانیون و وعاظ مذهبی، دانشجویان، معلّمان، گروههای سیاسی، نویسندگان، حقوقدانان و دیگر روشنفکران بهصورت مداوم در حال افشاگری علیه رژیم شاه بودند. در این زمان، مجموعه حوادثی در کشور رخ داد که آتش اعتراضات را گستردهتر ساخت و به حرکت انقلابی مردم مسلمان ایران شتاب بخشید.
یکی از رخدادهایی که نقش مؤثّری در مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاه داشت، درگذشت آیت الله سیّد مصطفی خمینی، فرزند ارشد امام خمینی، در اول آبان 1356 در نجف اشرف بود. مراسم بزرگداشتی که برای ایشان برپا شد به سرعت از سطح مجالس ترحیم عادی فراتر رفت و به صورت امواج سهمگینی بر پیکرۀ رژیم شاه فرود آمد. همۀ نزدیکان حاج آقا مصطفی خمینی اعتقاد داشتند که مرگ ایشان غیر طبیعی بود و به احتمال زیاد، مأموران ساواک در عراق در این قضیه دست داشتند (فصلنامة یاد 1376: 127-126؛ راعی 1384: 141-140). درگذشت فرزند ارشد امام خمینی در شرایطی رخ داد که فضای باز سیاسی و رعایت حقوق بشر توسط دولت جدید آمریکا در سراسر دنیا طنینانداز بود و همین باعث شد تا مخالفان رژیم شاه، آن را فرصت خوبی تلقی کنند و برای گسترش اعتراضات خود از آن بهره جویند. گزارشهای ساواک نشان میدهد که خبر درگذشت سیّد مصطفی خمینی انعکاس وسیعی در ایران یافت و جوّ عمومی کشور، تحت تأثیر آن قرار گرفت (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی: سند شمارۀ 1108). به محض رسیدن این خبر به ایران، حوزۀ علمیّه و بازار قم تعطیل شد. مجلس ترحیمی از طرف آیت الله العظمی گلپایگانی و با حضور آیات عظام در مسجد اعظم قم منعقد گردید و اقشار مختلف مردم به عزاداری پرداختند (آرشیو مرکز اسناد انقلاب: سند شمارۀ 393). ادامۀ برگزاری مجالس ترحیم برای فرزند امام تبدیل به وسیلهای برای تجلیل از شخصیت امام خمینی و دعوت مردم به گسترش مبارزه علیه رژیم شد (مهدوی 1372: 201-200). دولت آموزگار که در این جریان، کاملاً غافلگیر شده و سررشتۀ کارها را از دست داده بود به فکر چاره افتاد و برای مقابله با اقدامات مخالفان رژیم شاه در چهلمین روز درگذشت حاج آقا مصطفی، یعنی 11 آذر 1356، تدابیر امنیّتی و انتظامی اتخاذ کرد امّا این قبیل برنامهها در شهرهایی مانند تهران و قم مؤثّر واقع نشد و شرکت کنندگان در مراسم چهلم در مقابل مأموران رژیم قرار گرفتند. در 11 آذر 1356 در قم مردم با مأموران امنیتی درگیر شدند و به برخی از اماکن دولتی حمله کردند. علاوه بر قم در شهرهایی مانند اراک، نجف آباد، اصفهان و تهران نیز مراسم چهلم ایشان به صحنۀ درگیری و تظاهرات تبدیل شد و مردم به ادارات دولتی حمله کردند. دولت آموزگار که از حلّ اکثر مشکلات و بحرانها چون مشکلات اقتصادی، بیکاری، گرانی و کمبود انرژی عاجز مانده بود اینک خود را با مشکلات جدیدی روبرو میدید. پس از حادثۀ درگذشت سیّد مصطفی خمینی، یکی از مهمترین رویدادهای سال 1356 که رژیم شاه و دولت آموزگار را دچار چالشهای جدّی نمود و به دنبال آن، سلسله اعتراضات و تظاهرات گستردهای سراسر ایران را فراگرفت چاپ مقالهای توهین آمیز علیه امام خمینی در روزنامۀ اطلاعات و با نام مستعار احمد رشیدی مطلق بود. نوشتن این مقاله که در شمارۀ 15506 مورخۀ 17 دی 1356 روزنامه اطّلاعات و با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» منتشر شد پیامدها و عواقب سنگینی برای رژیم شاه و دولت آموزگار داشت. پیش از این، یعنی در 9 دی 1356، که همزمان با شب ژانویۀ 1978 بود کارتر، رئیس جمهور آمریکا، به همراه خانوادهاش و گروهی از مقامات بلند پایۀ آمریکا از جمله ونس، وزیر امورخارجه، و برژینسکی، مشاور امنیت ملّی، آمریکا به ایران سفر کرد. کارتر در تهران از فرصتی که پیش آمده بود برای اطمینان بخشیدن مجدّد به شاه مبنی براینکه روابط آمریکا با ایران کاملاً محکم و پایدار است، استفاده کرد و ضمن یادآوری نقش شاه در منطقه، ایران را یک «جزیرۀ ثبات» در یکی از پرآشوب ترین نقاط دنیا خواند (سولیوان 1361: 94؛ طلوعی 1370: 281).
مهمترین نتیجۀ سفر کارتر به ایران و اعلام حمایت او از شاه، دادن اعتماد به نفس و قوّت قلب تازه به شاه برای مقابله با مخالفانش بود. شاه در میان مخالفانش از امام خمینی و طرفداران ایشان بیش از سایرین، وحشت داشت. حمایت رئیس جمهور آمریکا از شاه، او را به این فکر انداخت که میتواند سیاست سرکوب مخالفان رژیم را ادامه دهد و رهبران مخالف خصوصاً امام خمینی را به نحوی از صحنه خارج سازد. گزارشهایی که پیرامون تکثیر نوارها، اعلامیّهها و سخنرانیهای ایشان در نجف اشرف و پخش گستردۀ آن در سراسر کشور به شاه میرسید خبر از آغاز موج جدید مخالفتها علیه رژیم شاه میداد. این امر بیش از پیش موجب نگرانی شاه شده بود لذا پس از خروج کارتر از ایران، شاه تصمیم گرفت برای ارعاب مخالفانش اقدام نماید. چند روز پیش از چاپ مقاله، نصیری، رئیس ساواک، در دیدارش با شاه گزارشی دربارۀ آخرین اعلامیۀ آیت اللّه خمینی به شاه داده بود. اعلامیّه به مناسبت درگذشت سیّد مصطفی خمینی صادر شده و در آن، آیت اللّه خمینی اعلام کرده بود که غم از دست دادن فرزندش در مقابل غمی که به خاطر جنایات دودمان پهلوی در ایران احساس میکند، ناچیز است. لحن تند و قاطع این اعلامیه شاه را به خشم آورد (میلانی 1380: 381). شاه که از حمایت کارتر اطمینان داشت، دستور انتشار مقالۀ توهینآمیزی نسبت به آیتاللّه خمینی را صادر کرد که موجب پدید آمدن موجی از آشوبها، اعتراضات و تظاهرات گسترده علیه خود شاه گردید و یک سال بعد، منجر به سقوطش شد (شوکراس 1369: 157). پس از انتشار مقالۀ موهن روزنامۀ اطلاعات که در آن، نویسندۀ مقاله با بیشرمی، قیام 15 خرداد 1342 را توطئۀ بیگانگان و استعمارسرخ و سیاه دانسته و آیتاللّه خمینی را به عنوان فردی مجهولالهویه و وابسته به خارجیها و مراکز استعماری معرفی کرده بود (روزنامۀ اطلاعات 1356: 3). قیام 19 دی 1356 قم شکل گرفت. مردم قم به دلیل علاقۀ شدید به امام خمینی تحمل اهانت به ایشان را نداشتند. شهر قم از همان لحظات اولیه که محتوای مقاله آشکار شد، حالت عادی خود را از دست داد و همه چیز برای یک قیام عمومی آماده شد. روشنبینی و تصمیم به موقع آیات عظام، اساتید و مدرّسین حوزۀ علمّیۀ قم، زمینۀ بروز اعتراض مردم را آماده کرد. تصمیم گرفته شد برای ابراز مخالفت با رژیم شاه، کلّیۀ درسهای حوزۀ علمیّۀ قم در روز 18 دی به طور همزمان و هماهنگ تعطیل شود و در 19 دی، اساتید و مدرّسین حوزه در درسهای خود، اعتراض شدیدشان را به رژیم شاه ابراز نمایند. با ورود مراجع به عرصۀ اعتراض علیه رژیم، بر اهمیت موضوع افزوده شد. تعطیلی بازار قم و همراهی آحاد مردم شهر، روز 19 دی 1356 را به یک روز تاریخی و تأثیرگذار بر روند انقلاب اسلامی مبدّل نمود. تظاهرات عظیم مردم و روحانیون قم در این روز تبدیل به یک قیام خونین علیه رژیم شاه شد. نیروهای امنیتی و مأموران رژیم با تظاهرکنندگان درگیر شدند؛ عدهای از مردم را به شهادت رساندند و شمار زیادی را زخمی کردند (طالبی دارابی 1378: 86). قیام 19 دی مردم قم مخالفان رژیم شاه خصوصاً روحانیون را جدّیتر نمود و به روند انقلاب اسلامی سرعت بخشید (انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی 1372: 217). قیام 19 دی قم پیامدهای زیادی داشت که مهمترین آنها شکلگیری اربعینهای زنجیرهای برای گرامیداشت شهدا و تداوم نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی بود. حمله به ادارات و اماکن دولتی، دفاتر حزب رستاخیز و مراکز لهو و لعب و فساد با قیام 19 دی قم آغاز شد و به سایر قیامهایی که به دنبال این قیام و در قالب اربعینهای متوالی تجلّی یافت تعمیم پیدا کرد. قیام 19 دی قم، بحران مشروعیت برای رژیم شاه ایجاد نمود و نشان داد که اقدامات رژیم شاه، نیروهای امنیتی و دولت آموزگار برای برقراری آرامش و ادعای ایجاد فضای باز سیاسی بیاثر و بیاساس بود. دولت آموزگار که برای اصلاح امور و بهبود اوضاع کشور روی کار آمد عملاً نتوانست برنامههای اعلام شدۀ خود را عملی کند. اگرچه برنامههای آموزگار هنگام تشکیل کابینه و اخذ رأی اعتماد از مجلس (مجلس شورای ملّی 1357-1356: جلسۀ 118) برای رفع نابسامانیها و حلّ مشکلات جامعه خصوصاً معضلات اقتصادی ارائه گردیده بود و برنامۀ معروف «ریاضت اقتصادی» به منظور جلوگیری از اسراف و ریخت و پاشهای دورۀ نخست وزیری هویدا در رأس آن قرار داشت (مجلس شورای ملّی 1357ـ1356: جلسة 118)، امّا با گذشت چند ماه آشکار شد که دولت در اجرای برنامههای خود، توفیق نیافته است. برنامههای دولت آموزگار گرچه اکثراً اقتصادی بود اما از همان اوایل کار دولت، کاملاً معلوم و مشخص شد که دولت آموزگار با این برنامهها و تدابیر، برای فریب افکار عمومی و نجات رژیم پهلوی از ورطۀ سقوط و نابودی به عرصۀ سیاست و ادارۀ کشور وارد شده است. برنامههایی همچون مبارزه با گرانفروشی و تنظیم بازار، اصلاح بودجه و تنظیم لایحۀ بودجۀ سال 1357، اصلاح قوانین قضایی و آیین دادرسی در دادگاهها (آبراهامیان 1384: 619-618) برای ساکت کردن مخالفان رژیم شاه و مقابله با حرکت انقلابی مردم مسلمان ایران توسط آموزگار و همکارانش چیده شد. دولت آموزگار که به دنبال اجرای برنامۀ تبلیغاتی و نمایشی «ریاضت اقتصادی» بود در راستای اصلاح بودجه دست به کار شد و برای سال 1357 بودجۀ متعادلی را نسبت به آخرین بودجۀ تقدیمی دولت سابق به مجلس ارائه کرد. گرچه در لایحۀ بودجۀ سال 1357 که دولت آموزگار به مجلس ارائه داد، حدود 17 درصد از بودجۀ نظامی کشور کاسته شده بود اما این کاهش، جنبۀ ظاهری داشت چرا که آموزگار از ترغیب شاه به کاستن از بودجۀ نظامی، ناتوان بود. از این رو هزینههای غیرنظامی بهویژه بودجۀ برنامههای توسعه و اقدامات عمرانی دولت را بسیار پایین آورد.
در 16 بهمن 1356 آموزگار لایحۀ بودجۀ سال 1357 را جهت تصویب به مجلس شورای ملّی ارائه داد و اظهار داشت که دولت با ارائۀ این لایحه، درصدد مهار تورم است (مجلس شورای ملّی 1357-1356: جلسۀ 143). دولت آموزگار در نظر داشت که با کاهش نقدینگی در بودجه از میزان تورم بکاهد و با این کار، اجرای برنامۀ اصلاح بودجه را نیز عملی سازد (مجلس شورای ملّی 1357-1356: جلسۀ 143). در شرایطی که کشور از لحاظ اقتصادی نیز حال و روز خوبی نداشت حوادث تازهای در حال شکلگیری بود. پس از قیام 19 دی قم که در شمار عوامل شتابزا در روند انقلاب اسلامی ایران به حساب میآید، برگزاری مراسم اربعینهای زنجیرهای در سقوط رژیم پهلوی نقش بهسزایی داشت. فرارسیدن اربعین شهدای 19 دی قم این امکان را برای انقلابیون فراهم ساخت که بیش از پیش، چهرۀ رژیم شاه را افشا کنند. با این شیوۀ سنتی که در قالب مراسم اربعین و گرامیداشت یاد شهدا تجلی یافت، عرصۀ مبارزه با رژیم به دیگر شهرها نیز سرایت کرد. تسرّی این قبیل تجمعات اعتراض آمیز به دیگر شهرها نقش مؤثّری در ناتوان سازی رژیم برای مهار اوضاع کشور داشت. نخستین اربعین، منجر به قیام 29 بهمن 1356 تبریز شد. اگرچه دولت و نیروهای امنیتی تدابیر خاصی برای روز چهلم شهدای قیام 19 دی قم اتخاذ کرده بودند امّا در برخی از شهرها مثل تبریز، اقدامات و تدابیر دولت آموزگار ناکام ماند (آبراهامیان 1384: 624). در تبریز تدارک گستردهای از سوی چهرههای سیاسی، دانشجویان و روحانیون بالأخص آیتاللّه قاضی طباطبایی که از چهرههای برجستۀ علمی و انقلابی تبریز بود صورت گرفت تا از مراسم چهلم شهدای قیام 19 دی قم حداکثر استفاده را برای رویارویی با رژیم ببرند.
شب 29 بهمن 1356 اعلامیهای به امضای آیتاللّه قاضی در خصوص تعطیلی بازار تبریز در روز 29 بهمن تهیه و در سطح شهر توزیع شد. صبح روز 29 بهمن، مردم تبریز بازار را تعطیل کردند و به تظاهرات پرداختند (نجاتی 1371 ج2: 73-72). با گسترش تظاهرات و درگیری خونین مردم تبریز با نیروهای امنیتی و عوامل رژیم، دولت در این شهر حکومت نظامی اعلام کرد. دولت پس از اعلام حکومت نظامی در تبریز، برخی از شرکتکنندگان در تظاهرات بهویژه دانشجویان مظنون به شرکت در این قیام را دستگیر کرد. شاه دستور داد مأمورانی که در پیش بینی و جلوگیری از قیام مردم تبریز کوتاهی کردهاند، تنبیه شوند. از این رو سپهبد اسکندر آزموده، استاندار آذربایجان شرقی،که دایی جمشید آموزگار بود، و رؤسای ساواک و شهربانی آن استان از کار برکنار شدند. در مجلس شورای ملّی نیز پیرامون حوادث تبریز سخنان تندی علیه دولت از جانب نمایندگان اظهار شد (مجلس شورای ملّی 1357-1356: جلسۀ 145). در حالی که گروههای سیاسی و افکار عمومی، دولت را در کشته شدن مردم و بروز ناآرامیهای تبریز مقصر و مسئول میدانستند آموزگار به عنوان رئیس دولت در واکنش به اظهار نگرانی برخی از محافل سیاسی داخلی و دولتهای خارجی در خصوص نفوذ گستردۀ جریانهای مذهبی در میان مردم، قدرت آنها را رو به زوال اعلام کرد. وی برای مقابله با موج اعتراضات مردم خصوصاً در تبریز، میتینگی را با گردآوری عدّهای برای سرکوبی تظاهرات خیابانی مردم ترتیب داد. آموزگار خود نیز با حضور در جمع طرفداران رژیم در تبریز درصدد بود نمایشی از اقتدار پوشالی و کاذب دولت ترتیب دهد. او طی یک سخنرانی در این اجتماع، قیام مردم تبریز را برانگیختۀ بیگانگان دانست (نجاتی 1371 ج2: 73؛ عاقلی 1370 ج2: 343). انعکاس حوادث تبریز در سراسر ایران، اعتراضات گستردۀ مردم را به دنبال داشت که نمونۀ بارزآن، برگزاری مراسم اربعین شهدای قیام تبریز و تداوم اربعینهای زنجیرهای بود.
در روز 10 فروردین 1357 مراسم اربعین شهدای قیام 29 بهمن مردم تبریز در بیش از پنجاه شهر کشور برگزار شد. در شهرهایی مانند یزد، شیراز، اصفهان، کرمان، جهرم و اهواز، مردم تظاهرات کردند و با مأموران رژیم شاه درگیر شدند (آبراهامیان 1384: 626-625). برگزاری مراسم چهلمها و بزرگداشتها، سال 1357 را از همان ابتدای سال به صورت سالی متفاوت درآورد و مردم مسلمان ایران در شهرهای مختلف، انزجار خود را نسبت به رژیم شاه با صراحت و شدّت بیشتری ابراز کردند.
در 19 اردیبهشت 1357مراسم اربعین شهدای قیام یزد در شهرهای مختلف برگزار شد. در این روز، دوباره بازار شهرها تعطیل شد و مراسم چهلم شهدا در مساجد، دانشگاهها و مؤسسات آموزشی برگزار گردید. در شهرهای قم، مشهد، خمین، اصفهان، نجف آباد، میانه، رضاییه (ارومیّه فعلی)، یزد، کازرون و جهرم، مردم به تظاهرات پرداختند و نظامیان در این شهرها نتوانستند با پرهیز از تیراندازی، تظاهرات را مهار کنند. تظاهرات این شهرها به درگیری و زد و خورد میان مردم و مأموران رژیم کشیده شد (عاقلی 1370 ج 2: 346). واکنش شاه و دولت آموزگار به این ناآرامیها و اعتراضات مردم به شکلهای گوناگونی نمود یافت. مدارا با اعتراضات، سرکوب تظاهرات مردم توسط ارتش و نیروهای امنیتی، اعلام حکومت نظامی در برخی شهرها، برپا نمودن اجتماعات نمایشی برای اعلام حمایت از رژیم، منع رویارویی مستقیم نظامیان با مردم، منتسب ساختن اعتراضات مردم به بیگانگان از سوی شاه و دولت، بخشی از تدابیر ناموفق و شکست خوردۀ رژیم در برابر این ناآرامیها بود؛ دولت برای مهار حرکت انقلابی مردم، کوشید با کند کردن چرخهای اقتصاد، هزینۀ روزافزون زندگی را که بر طبقات متوسط و پایین تحمیل میشد کاهش دهد. دولت همچنین برای جلب توجه روحانیون و گروههای مذهبی نمایش فیلمهای غیر اخلاقی را ممنوع ساخت و تعداد زایران اعزامی به حج را افزایش داد. شاه به اعضای خانوادۀ سلطنتی و بستگان خود دستور داد که فعالیتهای تجاری و اقتصادی خود را رها کنند. شاه و نخست وزیر اعلام کردند که انتخابات آینده صددرصد آزاد خواهد بود و فضای باز سیاسی گسترده خواهد شد. آموزگار وعده داد که مخالفان دولت نیز میتوانند در انتخابات آینده شرکت کنند (آبراهامیان 1384: 628-627؛ میلانی 1381: 214). با این همه در اواسط خرداد 1357 حرکتهای مخالف رژیم اوج تازهای یافت و دعوت گروههای مخالف رژیم برای اعتصاب عمومی در سراسر کشور به مناسبت سالگرد قیام 15 خرداد 1342 مورد استقبال بسیاری از مردم قرار گرفت. در فاصلۀ روزهای 10 تا 15 خرداد 1357دانشگاههای کشور به شدت متشنج شدند و تظاهرات دانشجویان تا تیر ماه ادامه یافت. در همین زمان، برکناری ارتشبد نصیری از ریاست ساواک و انتصاب سپهبد ناصر مقدّم به جای وی در 17 خرداد 1357 عقب نشینی جدیدی از سوی شاه در برابر مخالفان رژیم تلقی گردید (میلانی 1381: 214-217).
با شروع مرداد ماه 1357 که اواسط آن با حلول ماه مبارک رمضان مقارن بود شمارش معکوس برای سقوط دولت جمشید آموزگار آغاز شد. در ماه رمضان نیز که از 14 مرداد 1357 شروع میشد خشونتهای شدیدتری در شهرهایی مانند اصفهان بروز کرد. پس از ناآرامیهای اصفهان، دولت دریافته بود که از نشان دادن شدّت عمل در برابر مخالفان رژیم عملاً مستأصل و عاجز مانده است. دولت آموزگار که با برپایی اربعینهای متوالی و مراسم گرامیداشت شهدا در بسیاری از شهرها مواجه بود و تظاهرات و ناآرامیهای گستردهای را پیش رو داشت نتوانست راهکاری مناسب برای مهار حرکت انقلابی مردم بیابد. برخی از تصمیم گیریهای دولت نظیر اعلام حکومت نظامی در برخی شهرها نیز کمکی به آرام ساختن اوضاع و مدیریت بیشتر رژیم بر بحران ننمود (سولیوان 1361: 101-100).
پس از ناآرامیهای اصفهان، دولت آموزگار خود را برای مقابله با دور دیگری از اربعینهای زنجیرهای آماده میکرد (آبراهامیان، 1384: 633). در همین زمان، وقوع یک حادثۀ دلخراش و غیر انسانی در آبادان، موجب تسریع روند سقوط دولت آموزگار و گسترش هرچه بیشتر شعلههای انقلاب اسلامی شد. این حادثه به اندازهای تکان دهنده و خبرساز بود که یک هفته بعد از آن، دولت آموزگار سقوط کرد.
در 28 مرداد 1357 هنگامی که صدها نفر از مردم آبادان در سینما رکس این شهر، مشغول تماشای فیلم گوزنها بودند ناگهان سینما طعمۀ حریق شد. وقتی مردم برای فرار از آتش به طرف دربهای خروجی سینما هجوم بردند با دربهای بسته و قفل شده روبرو شدند و بدین سان 377 مرد و زن و کودک به طرز فجیعی در شعلههای آتش سوختند (عاقلی 1370 ج 2: 354). در شرایطی که همۀ شواهد و قرائن این حادثه و نیز مستندات کافی بر دخالت دولت و دست داشتن ساواک و شهربانی آبادان در آتش سوزی سینما رکس دلالت داشت، دولت آموزگار بلافاصله پس از حادثه، اعلامیهای صادر کرد و با یادآوری حملات تظاهرکنندگان به سینماها در چندماه گذشته، مخالفان رژیم را به عنوان مسبّب و عامل این فاجعه معرفی کرد (آبراهامیان 1384: 633؛ میلانی 1381: 217). امّا رسوایی دولت در این حادثۀ فجیع، آنچنان گسترده، بارز و غیر قابل انکار مینمود که مردم هیچگونه توضیحی را نمیپذیرفتند. فردای آتش سوزی سینما، بیش از ده هزار نفر از مردم آبادان که در مراسم تشییع قربانیان این حادثه شرکت کرده بودند علی رغم ادعاهای دولت، ساواک را مسئول آتش سوزی سینما رکس دانستند. در 29 مرداد 1357 و در جلسۀ فوقالعادۀ مجلس شورای ملّی، لایحۀ دولت مبنی بر برقراری حکومت نظامی در اصفهان به مدت یک ماه تصویب شد (مجلس شورای ملّی 1357-1356: جلسۀ 178). در این جلسۀ فوق العاده که سناتورها نیز در آن حضور داشتند، جعفر شریف امامی، رئیس مجلس سنا، با اظهار تأسّف از حادثۀ سینما رکس آبادان از دولت خواست عاملان این حادثه را شناسایی و مجازات نماید (مجلس شورای ملّی 1357-1356: جلسۀ 178). در این جلسه، جلالی نائینی از حادثۀ سینما رکس آبادان و اعلام حکومت نظامی در اصفهان ابراز تأسّف نمود و ضمن اشاره به حوادث فوق از عملکرد دولت آموزگار به شدّت انتقاد کرد (مجلس شورای ملّی 1357-1356: جلسۀ 178). گرچه این جلسۀ فوقالعاده بیشتر به منظور رسیدگی به لایحۀ پیشنهادی دولت در مورد برقراری حکومت نظامی در اصفهان، تشکیل شده بود امّا فضای جلسه رنگ دیگری به خود گرفت و نمایندگان در ادامه، ضمن انتقاد شدید از دولت، خواستار رسیدگی فوری به حادثۀ آتشسوزی سینما رکس آبادان شدند. در پایان این جلسۀ فوق العاده و علنی، هفت تن از نمایندگان، دولت آموزگار را به دلیل عملکرد ضعیف در مهار اوضاع کشور خصوصاً در قبال حوادث اخیر و ناتوانی در اجرای برنامههای ارائه شده، مورد استیضاح قرار دادند (مجلس شورای ملّی 1357-1356: جلسۀ 143).
در اول شهریور 1357 مردم آبادان، پس از برگزاری مجلس ترحیم قربانیان حادثۀ سینما رکس تظاهرات کردند. همچنین در اکثر شهرهای کشور به همین مناسبت، تظاهرات صورت گرفت (کرباسچی 1371 ج 2: 887؛ عاقلی 1370 ج2: 355). در چهار شهریور 1357 نیزکه مصادف با بیست و یکم رمضان و سالروز شهادت امام علی(ع) بود تظاهرات وسیعی در سراسر کشور برپا شد و در اکثر شهرها، مردم و مأموران رژیم درگیر شدند. با توجه به استیضاح دولت در مجلس توسط نمایندگان مخالف و ادامۀ گستردۀ تظاهرات ضدّ رژیم در سراسر کشور زمینۀ سقوط دولت فراهم شد. در 5 شهریور 1357جمشید آموزگار از نخست وزیری کنار رفت و جای خود را به جعفر شریف امامی داد (عاقلی 1370ج 2: 355).
بدین ترتیب، دولت آموزگار که برای ایجاد و گسترش فضای باز سیاسی و به منظور مقابله با حرکت انقلابی مردم مسلمان ایران به اشارۀ دولت آمریکا روی کار آمده بود بدون اینکه توفیقی در اجرای برنامههایش داشته باشد سقوط کرد و باز هم تحت فشار فزایندۀ دولت آمریکا (Brzezinski 1983:355-356) یک دولت دیگر با وعدۀ پوچ و برنامۀ پوشالی «آشتی ملّی» مأمور بیرون کشیدن شاه از مرداب سیاسی و حلّ مسالمت آمیز بحران ایران (Brzezinski 1983:355-356) و درواقع، مأمور مهار انقلاب اسلامی ایران شد.
نتیجه
در سال 1356 محمّد رضا شاه پهلوی برای حلّ مشکلات کشور خصوصاً تورّم و رکود اقتصادی و نیز به منظور ساکت کردن مخالفان رژیم و تحت فشارهای بین المللی به ویژه فشار دولت دمکرات آمریکا هویدا را از نخست وزیری کنار زد و با اتخاذ ترفندهای جدیدی مانند ایجاد «فضای باز سیاسی» و «برقراری دموکراسی»، دولت تکنوکرات جمشید آموزگار را روی کار آورد تا به اعتراضات مخالفانش خاتمه دهد، اما در دورۀ نخست وزیری آموزگار که یک سال و بیست روز طول کشید حوادث بیسابقهای در کشور رخ داد که این حوادث از عوامل شتابزا در تسریع روند انقلاب اسلامی بودند. پس از شهادت حاج سیّد مصطفی خمینی در نجف اشرف و برگزاری مجالس ترحیم و یادبود متعدد برای ایشان در ایران، رژیم شاه دریافت که آیت اللّه خمینی از پایگاه مردمی و محبوبیت خاصی برخوردار است. لذا پس از مسافرت کارتر، رئیس جمهور آمریکا، به تهران و اعلام حمایت وی از شاه، دستگاه حکومت اشتباه بزرگی مرتکب شد و با چاپ مقالۀ توهین آمیز علیه مرجع عالیقدر شیعه امام خمینی در روزنامۀ اطلاعات، حوادثی در کشور به وقوع پیوست که سقوط نظام شاهنشاهی را سرعت بخشید.
قیام 19 دی 1356 قم و به دنبال آن، برگزاری اربعینهای زنجیرهای در شهرهای مختلف ایران، برگزاری مراسم سالروز قیام 15 خرداد، تظاهرات و راه پیماییهای منسجم و یکپارچۀ مردم در سراسر کشور از پیامدهای چاپ مقالۀ توهینآمیز بود. از طرف دیگر، اعمال سرکوب و کشتار مردم توسط رژیم و برقراری مقررات حکومت نظامی توسط دولت آموزگار، سودی نبخشید. ایمان به خدا و تکیه بر عنایت الهی، وحدت کلمه و رهبری هوشمندانه و خدامحور امام خمینی اقدامات دولت برای مهار انقلاب اسلامی را خنثی نمود. با وقوع حادثۀ دلخراش سینما رکس آبادان، دولت آموزگار در سراشیبی سقوط قرار گرفت و در پی اعلام استیضاح دولت در مجلس شورای ملّی توسط نمایندگان مخالف دولت، سرانجام جمشید آموزگار از نخستوزیری کنارهگیری کرد و جای خود را به جعفر شریف امامی یکی دیگر از مهرههای قدیمی رژیم پهلوی داد و اینچنین شد که دولت مستأصل، ناموفق و درماندۀ آموزگار سقوط کرد.
منابع
- آبراهامیان، یرواند. (1384) ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل محمّدی و محمّد ابراهیم فتّاحی، تهران: نشر نی.
- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند شمارۀ 393، 394 و 1108.
- استمپل، جان دی. (1377). درون انقلاب ایران، ترجمۀ منوچهر شجاعی، تهران: رسا.
- بهنود، مسعود. (1374) از سیّد ضیاء تا بختیار، تهران: جاویدان.
- بیل، جیمز (1371) عقاب و شیر، ترجمۀ مهوش غلامی، تهران: نشر کوبه.
- خواندنیها، (22 مرداد 1356)«نخست وزیر جدید را بشناسید»، ش 46.
- راعی، سجّاد. (1384)، زندگی نامه و مبارزات آیت اللّه سیّد مصطفی خمینی، تهران: چاپ و نشر عروج.
- رکن زاده، محمّد حسین. (1337) دانشمندان و سخن سرایان فارس، تهران: نشر اسلامیّه.
- روزنامۀ اطّلاعات. (17/10/1356) شمارۀ 15506.
- سازمان تبلیغات اسلامی. (1381) فرهنگ ناموران معاصر ایران، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، حوزة هنری.
- سولیوان، ویلیام. (1361) مأموریّت در ایران، ترجمۀ محمود مشرقی، تهران: انتشارات هفته.
- شوکراس، ویلیام. (1369) آخرین سفر شاه، ترجمۀ عبدالرّضا هوشنگ مهدوی، تهران: البرز.
- طالبی دارابی، ابراهیم. (1378) جایگاه قیام 19 دی 1356 در انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- طلوعی، محمود. (1370) داستان انقلاب، تهران: نشر علم.
- عاقلی، باقر. (1370) روز شمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران: نشر گفتار.
- ــــــــــــــ .(1380) شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر، تهران: نشر گفتار و نشر علم.
- ــــــــــــــ .(1374) نخست وزیران ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران: جاویدان.
- فردوست، حسین. (1374) ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: اطّلاعات.
- فصلنامۀ یاد،(پاییز 1376) «آشنایی با مهاجر شهید سیّد مصطفی خمینی»، دورۀ سوم، شمارۀ 21.
- کرباسچی، غلامرضا. (1371) هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی. قم: بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی.
- مجلس شورای ملّی. (1357ـ1356) مشروح مذاکرات مجلس شورای ملّی دورۀ 24،تهران: چاپخانۀ مجلس شورای ملّی.
- مهدوی، عبدالرضا هوشنگ. (1372) انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی، تهران: انتشارات قیام.
- میلانی، عبّاس. (1380) معمّای هویدا. تهران: نشر آتیه.
- میلانی، محسن. (1381) شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمۀ مجتبی عطّارزاده، تهران: گام نو.
- نجاتی، غلامرضا. (1371) تاریخ سیاسی بیست و پنج سالۀ ایران،تهران: رسا.
- وزارت اطلاعات. (1382) جمشید آموزگار به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطّلاعات.
- ونس، سایروس و زبیگنیو برژینسکی. (1362) توطئه در ایران، ترجمۀ محمود مشرقی، تهران: انتشارات هفته.
-Brzezinski, Zbigniew. (1983). Power and principle, New York.