زمانی ما بین زمانها: امام، شیعه و ایران(سخنرانی)

چکیده

در این سخنرانی، سخنران با طرح نظریه حادثه و تطبیق آن با حادثه عرفانی به ذکر برخی نمونه‌های تاریخی پرداخته است که از جمله آنها می‌توان به حادثه برخورد مولانا با شمس تبریزی اشاره کرد. منظور از حادثه در اینجا مقطعی است که زمان فانی و ملک با زمان باقی و ملکوت ملاقات می‌کند. این حادثه همه شؤون زندگی افرادی را که در زمان حادثه حضور دارند و حادثه را درک کرده‌اند تحت‌الشعاع قرار داده، دگرگون می‌کند. حادثه دو مرحله دارد در مرحله اول که مرحله سرگشتگی و از خود بیخود شدن است افراد عاشقانه عمل می‌کنند نه عاقلانه و قدرت تحلیل منطقی از آنها سلب می‌شود. در مرحله دوم که مرحله بیداری و به خودآمدن است می‌توان به تحلیل حادثه و وقایع پیرامون آن پرداخت. از نظر نویسنده، انقلاب ایران حادثه ــ به معنای عرفانی آن ــ می‌باشد. مرحله اول حادثه از آغاز پیروزی انقلاب تا زمان ارتحال امام امت است. و مرحله دوم آن پس از رحلت امام آغاز می‌شود، به همین دلیل است که در سالهای اخیر شاهد تحلیلهای متعدد نسبت به انقلاب ایران هستیم. این انقلاب از سوی دیگر یک حرکت وجودی است. ملتی که سالها تحت سلطه قدرتهای برتر بوده و هویتش نفی شده است، در یک حرکت وجودی و با اتکاء به رهبری شخصی به نام امام ــ که در شیعه معنای خاصی دارد ــ متولد شده و اعلام موجودیت می‌کند، به همین دلیل است که انقلاب ایران فاقد برنامه مدون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است و این نه تنها نقطه ضعفی برای انقلاب ایران نیست که دلیل روشنی بر استقلال و پابرجایی آن است. بر این اساس انتخابات دوم خرداد برخلاف تحلیل متفکران غربی نه تنها بازگشت از اهداف انقلاب نیست. بلکه تداوم بخش آن اهداف نیز است.
خلاصه ماشینی: "در یک انقلاب باید اول ملتی به وجود بیاید، در جامعه دست و پا بزند، رشد و نمو کند، با ارزشهای خودش زندگی کند، قادر شود که تحقیر را نپذیرد، قادر شود که انتقاد کند و در سرنوشت خود اظهار عقیده کند، تجربه کند، به قول امام که اصطلاحات ساده زیبایی داشت «اول کسی بشود آدم بشود»، یادم است در یکی از صحبتهایشان در رادیو می‌شنیدم: «آدم شدن آسان نیست سختی دارد، بدبختی کشیدن دارد» و بعد با توجه به موقعیت جدید با واقع‌گرایی و آنچه جامعه جدید به آن نیازمند است به برنامه‌ریزی برسد. چه شد که حادثه یا انقلاب در این مقطع خاص رخ داد و نه در مقاطع دیگر؟ سوال دیگرم این است که چه تفاوتی بین پیام امام و پیام دیگر مراجع شیعه و به طور کلی در تلقی شیعه وجود داشت؛ مخصوصا که پیام امام و تلقی او، تلقی مسلط و غالب شیعه نبود بلکه نوعی تلقی حاشیه‌ای، در اقلیت و استثنایی بود که دستگاه اصلی روحانیت، حوزه، مرجعیت و اجتهاد ما زیاد آن را قبول نداشت و طور دیگری فکر می‌کرد و برداشت متفاوتی داشت. ما بعد از انقلاب میراث خود را در دست گرفتیم و قدرش را دانستیم و این تجربه را به ملتهای دیگر نیز انتقال دادیم وقتی ملتهای دیگر قرآن را در دست گرفتند آنها هم به سراغ روحانیانشان می‌روند و بسیاری از کتابهایی که منبع دین بود و سالها خاک بر آن می‌نشست دوباره وارد میدان کار و فکر و عمل مردم می‌شود. سخن انقلاب ایران شاید این بود که آزادی و استقلال در قطع رابطه با مبدأ به دست نمی‌آید؛ چون وقتی انسان خود را به اصطلاح غربیها از بند خدا رها کرد تازه گرفتار خودش می‌شود و مشکلات تازه‌ای بروز می‌کند."

کلیدواژه‌ها


سخنران : لیلا عشقی، همکار انجمن بین المللی فلسفه در پاریس و دارای مدرک دکتری جامعه شناسی فرهنگی از دانشکده رنه دکارت دانشگاه سوربن