خلاصه ماشینی: "مثل انسان الهی، عالم ربانی و انسان آرمانی؛ اما هیچ کدام از این تعابیر در آثار ابن عربی نیست و او فقط از انسان کامل سخن میگوید و روی صفت «کامل» درنگ و تعمد دارد. در مباحث ابن عربی چه بسا به نظر برسد که شروع یک مطلب چقدر با وحدت وجود بیگانه است؛ اما او طوری در مورد آن بحث میکند که همه مباحث اصلی در مورد آن موضوع جنبه فرعی پیدا کرده و وحدت وجود اصل میشود. بنده تصور میکنم اگر در مباحثی که راجع به وحدت وجود از زمان ابن عربی تا به امروز انجام گرفته است و همچنان ادامه دارد تتبعی انجام پذیرد، اگر نگوییم این بحث گستردهترین بحث است میتوانیم بگوییم یکی از گستردهترین مباحث هم در فلسفه و هم در عرفان و هم در مبحث وحدت وجود است. آنچه میخواهم درباره عرفان ابن عربی و امام عرض کنم این است که این اندیشه با همه عظمت و جلال نظریش وقتی به عنوان میراث به دست امام میرسد، با اینکه تمام مبنای نظری، مقدمات فلسفی و مباحث عرفانی آن از دیدگاه معظمله شناخته شده است، به نظر میرسد که ایشان اصرار دارد، این نظریه را به ساحت عمل بکشد. «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن»: نه «هو الاول و هو الاخر» و «هو الظاهر و هو عقلانی است و امام با ظرافت خاصی سعی میکند آن اندیشه را در عمل و حوزه عرفان عملی پیاده کند، به این معنا که حال وحدت وجود را در دیگران زنده کند."