نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار جامعة المصطفی العالمیة
چکیده
کلیدواژهها
طریق معرفت
(دیدگاه عارفانة امام خمینی(س) دربارة معرفت صحیح و واقعی)
فاطمه شریففخر[1]
چکیده:راه معرفت چگونه راهی است؟ چه فراز و نشیبهایی دارد؟ معرفت صحیح و واقعی چیست و شرایط و راهکارهای آن کدام است؟ پرسشهایی از محضر عالم و عارف نمونه، امام خمینی است که با توجه به سیرة عملی و آثار علمی و عرفانی ایشان و با استفاده از روش توصیفی ـ تحلیلی، پاسخ داده شده است. شاید طرح پرسش نیز از توجه به همین منابع، سرچشمه گرفته و ناشی از سرگردانی در برابر گرایش فطری و احساس وظیفه نسبت به علم، نگاه قرآن و روایات، کارنامه علمی ایشان (از یک سو) و موضعگیری تند و شِکوه از علم و هر چیز منتسب بدان (از سوی دیگر) باشد. امام در برابر شیوة عزلتگزینی، هرگونه فعالیت علمی، اجتماعی، سیاسی و ... را مُجاز، بلکه لازم میداند؛ اما شرط معرفت صحیح و مصداق «نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» را تهذیب نفس و دوری از هواهای آن معرفی مینماید. این دسیسهها آنقدر زیاد، متنوع، حساس و ظریف است که در مسیر علم نیز و در هیچ لحظهای، انسان را راحت نمیگذارد و خطر آن، قابل مقایسه با شرک خفی است؛ اصلاً شاید هوای نفس در همة انواع آن، به همین خطرناکی است و شرک خفی، تنها، یک نمونه است.
کلیدواژهها: امام خمینی، معرفت، معرفت صحیح، معرفت واقعی، تهذیب نفس.
مقدمه و طرح مسئله
امام خمینی، آن که از او به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و احیاگر تفکر دینی در جهان یاد میشود؛ آن انسان زاهد، عابد، شجاع، مجاهد فی سبیلالله و دارندة صفات کمال انسانی، در کنار همة این ویژگیها، یک عالم به تمام معنا و یک مجتهد و مرجع تقلید طراز اول بود. افزون بر این، به واسطة تسلط تام و تمام بر فلسفه و عرفان نظری، عنوان «فیلسوف و عارف» نیز به ایشان تعلق میگیرد و اینها همه به دست نمیآید مگر در اثر یک عمر تلاش بیوقفه در راه کسب علم و کشف مسائل پیچیده، آشنایی با کتابها و اصطلاحات و نظرات مختلف و در محضر استاد بودن و مدرسه دیدن.
اما چگونه است که این دانشمند و حکیم فرزانه در اشعار و سخنان خود، تمامی اینها را نفی میکند و همچون عاشقی دلسوخته و به معشوقنرسیده، از موانع موجود بر سر راهش، به درگاه معشوق، شکوه میبرد؟! و چگونه است که این موانع را همانهایی میداند که یک عمر بدانها مشغول بوده و به خاطر آنها به این درجة والای علمی و فقهی رسیده است؛ یعنی استاد و مدرسه و کتاب، الفاظ و اصطلاحات، علم و عقل و استدلال، و نیز فقه و فلسفه و حکمت و عرفان تا آنجا که، در نظر ایشان، عرفان، به ورقپارهای بیخاصیت و بیحاصل میماند و تمامی یافتههایش، اباطیلی بیارزش است؟!
از ورقپارة عرفان، خبری حاصل نیست |
ـ |
از نهانخانة رندان خبری میجویم |
|
|
|
(امام خمینی الف 1381: 169) |
|
چون به عشق آمدم از حوزة عرفان دیدم |
ـ |
آنچه خواندیم و شنیدیم، همه باطل بود |
|
|
|
(امام خمینی الف 1381: 104) |
|
گویا امام، تخصص یافتن در عرفان عملی و قدم نهادن در وادی معرفت با پای برهنه را به منظور وصال یار، موفقتر و پرارجتر از همة تخصصها و عنوانهای ظاهری تلقی میکند و لذا در بیش از شصت و نه غزل و رباعی و در نامهها و نثرهای بر جای مانده، آشکارا به درد دل پرداخته، راز عدم موفقیت را سرگرم شدن به قیل و قالها و اکتفا کردن به آنها میداند.
از قیل و قال مدرسهام حاصلی نشد |
|
جز حرف دلخراش، پس از آن همه خروش |
|
|
(امام خمینی الف 1381: 131) |
در مَدرَس فقیه به جز قیل و قال نیست |
|
در دادگاه هیچ از او داستان نبود |
در محضر ادیب شدم، بلکه یابمش |
|
دیدم کلام جز ز معانیبیان نبود |
|
|
(امام خمینی الف 1381: 108) |
این نوشتار درصدد است تا راز این درد دلها و این اظهار یأس کردنها از به بطالت گذشتن عمری که صرف تعلیم و تعلّم و تألیف شده («افسوس که عمر این شکسته قلم گذشت ... و امروز از جوانی که بهارِ یافتن است خبری نیست و بافتههای سابق را جز مشتی الفاظ نمیبینم.» (امام خمینی 1373: 30) را دریابد و به این سؤال پاسخ دهد که: «واقعاً تکلیف چیست؟». از یک طرف، هر انسان مسلمانی، با وجود تشویقهای اسلام و پیامبر اکرم(ص) نسبت به کسب علم و نشر آن و نیز با ملاحظه زندگی و عمر علمی خود امام، قدم گذاشتن در مسیر علم را علاوه بر ارضای حسّ حقیقتجویی فطری، وظیفه خویش تلقی میکند؛ اما از طرف دیگر، با مشاهده سرودهها و سخنان الهامگونة این انسان الهی و مطالعة سخنان عارفانه و احیاناً خصوصی این عارف کامل، با انواع شکایتها و بدگوییها دربارة علم و کتاب و لوازم آن، آن هم با تعبیراتی تند و لحنی شدید، روبهرو میشود که از آن جمله، تعبیر به «حجاب» است.
حجاب علم و فطرت فزونخواهی انسان
بیشترین تأکید و تصریح امام در برخوردها و سخنان خود دربارة علم، روی مسئله «حجاب» صورت گرفته و در یک جا فرموده است:
در برِ دل شدگان، علم حجاب است حجاب |
|
از حجاب، آنکه برون رفت بحقّ، جاهل بود |
|
|
(امام خمینی الف 1381: 104) |
ایشان در غزلی دیگر، کار علمی و محفل علم را سراب و پوچ و هر ورقی از اوراق مکتوب را حجابی پس از حجاب میداند:
از درس و بحث و مدرسهام حاصلی نشد |
|
کی مـیتوان رسید بـدریا ازین سراب |
هـر چـه فـرا گرفـتـم و هـر چه ورق زدم |
|
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب |
|
|
(امام خمینی الف 1381 : 48) |
و خود در تفسیر آن میفرماید: حجاب دارای دو مرتبه است؛ حجاب ظلمانی و حجاب نورانی که هر دو، در بازداشتن انسان از کمال حقیقی، مشترک است. به نظر امام، علم و معرفت، از نوع اول میباشد و مفهوم آن این است که: عالِم (بیعمل) حتی شایستگی رسیدن و گرفتار آمدن به حجب نورانی را ندارد تا چه رسد به شکستن آنها. «این حجابهای ظلمانی و نورانی که ما را و همه را از صاحبدل غافل میدارد و به گمان و اشتباه خود، غیر صاحبدل را دلدار میداند، ظلمات فوق ظلمات است. ما و امثال ما به حجابها[ی] نورانی نرسیدیم و در حجابهای ظلمانی اسیر هستیم. آنکه گوید: «و اَنِر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تَخرِق ابصارُ القلوب حُجُب النور[2]»، از حجابهای ظلمانی گذشته است. شیطان که در مقابل امر خدا ایستاد ...، در حجاب ظلمانی خودبزرگبینی بود.» (امام خمینی 1371: 31ـ 30) حجب ظلمانیة عالِم در جهان دیگر، همان مفاهیم و جهالتهای مرکب و قال و قیلها است و حسرت او در روز قیامت، اعظم حسرتها است (امام خمینی ب 1381 : 393) همان حجابهایی که به قول ایشان، مانع تدبّر انسان در قرآن و سرازیر شدن چشمههای معارف به قلب میشود: «نخستین سورة قرآن را اگر با تدبّر و چشمی غیر از این چشمانداز حیوانی بنگریم و بی حجابهای ظلمانی و نورانی به او برسیم، چشمههای معارف به قلب سرازیر میشود، ولی افسوس که از افتتاح آن نیز بیخبریم (آن را که خبر شد خبرش باز نیامد)[3].» (امام خمینی 1373 : 27) این «حجابهای ظلمانی و نورانی ...، انسان را به اشتباه میاندازد» (امام خمینی 1373: 24)؛ یعنی نمیداند که به دنبال چیست و هدف اصلی و واقعی تلاشهای او کدام است؟!
اما نکته مهمتر، قانع نبودن انسان به هیچ حدی از علم و قدرت و ثروت و ...، آن هم به دلیل فطرت کمالجو و فزونخواه خود است.
بدان که در انسان ... به حسب فطرت، حب به کمال مطلق است ... و این حبّ، محال است از او جدا بشود و کمال مطلق، محال است دو باشد ... و کمال مطلق، حقّ- جلّ و علا- است. همه او را میخواهند... گرچه خود نمیدانند و در حجب ظلمت و نورند و با این حجب، پندارند چیزهای دیگر میخواهند و به هر کمال یا جمال یا قدرت یا مکانت که رسیدند، به آن حد قانع نیستند و گم شدة خود را در آن نمییابند... . علمطلبان به هر مرتبه از علم برسند، مافوق آن را میخواهند ... . طالب علوم، بلکه اگر شک کند که مقام دیگری ــ فوق آنچه داردــ هست، فطرت مطلق جوی او گوید: ای کاش بود و من هم قدرت تصرف در آن داشتم، یا سعة علم من آن را نیز شامل بود (امام خمینی 1371: 28ـ27).
انسان با این فطرت فزونخواه، اگر هدف و متعلَّق واقعی کمال را نشناسد و اهداف محدود و غیرخدایی را مدّنظر قرار دهد، پیوسته بر حجابهای خود میافزاید.
حجاب اکبر و جهاد اکبر
در بین تمامی علوم، بیشترین شِکوه امام، از فلسفه و حکمت و عرفان و علم توحید است، به طوری که آنها را «حجاب اکبر» میخواند و اینگونه حجاب، «جهاد اکبر» را میطلبد.
آنان که به علم فلسفه مـینـازنـد |
|
بـر علم دگـر به آشـکارا تـازند |
ترسم که در این حجاب اکبر، آخر |
|
سرگرم شوند و خویشتن را بازند |
|
|
(امام خمینی الف 1381 : 209) |
از دید ایشان، «علوم رسمی - هرچند فلسفه و علم توحید - خود، حجابند و هر چه بیشتر شوند، حجاب، غلیظتر و افزونتر گردد ... .» (امام خمینی 1371: 38) امام در تفاوت انبیا و اولیا با اهل برهان ابراز میدارد: «لسان دعوت انبیا(ع) و اولیای خُلّص(ع)، لسان فلسفه و برهان رایج نیست، بلکه آنان با جان و دل مردم سروکار دارند ... . فلاسفه و اهل براهین، حجابها را افزون کنند و انبیا(ع)، کوشش در رفع حجاب کنند. لهذا تربیتشدگان اینان، مؤمنان و دلباختگانند و تربیتشدگان و شاگردان آنان، اصحاب برهان و قیل و قالند ... .» (امام خمینی 1371: 39 ـ 38).
جز یاد تو در دلم قراری نبود |
ـ |
ای دوست بجز تو غمگساری نبود |
دیوانه شدم ز عقل بیزار شدم |
|
خواهان تو را به عقل کاری نبود |
|
|
(امام خمینی الف 1381 : 214) |
ایشان در این زمینه، با الفاظ گوناگون که همگی حاکی از درد و رنج و سوزِ درون است، ناله میکند و به بیان زیانهای وارده بر خود، در اثر این آفات جان بشر میپردازد:
علم و عرفان به خــرابات نــدارد راهــی |
|
کـــه بـــه منزلگه عشّاق، ره باطل نیست |
||
|
|
(امام خمینی الف 1381 : 67) |
||
گفتههای فیلسوف و صوفی و درویش و شیخ |
ـ |
در خورِ وصفِ جمالِ دلبرِ فرزانه نیست |
||
|
|
(امام خمینی الف 1381 : 71) |
||
شیخ را گو که درِ مدرسه بربند که من |
|
زین همه قال و مقالِ تو به جان آمدهام |
||
|
|
(امام خمینی الف 1381 : 214) |
||
این چند نمونه و نمونههای فراوان دیگر، حکایت از آن دارد که واقعا بازماندن از هدف و مطلوب حقیقی برای عاشقان و عارفان واقعی، غمی جانکاه است و عوامل این بازماندگی در نظر آنان، مذموم و پلید میباشد.
در اینجا سؤالی پیش میآید و آن اینکه به چه دلیل، این علوم، بیشترین نگرانی را در خاطر ایشان فراهم کرده است؟ و در پاسخ، آنچه به نظر میرسد، آن است که: شاید رمز مطلب، ماهیت این علوم باشد؛ چرا که انسان در این حوزه از معرفت بشری، با مسائل ماورایی و معارف الهی سروکار دارد، در حالیکه در سایر حوزهها، به بررسی موجودات مادی و کشف قوانین جزئی میپردازد. در نتیجه، تصوری که نسبت به متعلمان این علوم، هم توسط خود آنان و هم دیگران، وجود دارد آن است که آنها برتر از دیگران و سالکان الیالله و پویندگان راه حقیقت تلقی میشوند و همین تصور، نقطه آغازین فساد خواهد بود.
اما حقیقت جهاد اکبر چیست و چگونه است؟ پاسخ کوتاه که مفهوم آن با مباحث بعدی روشنتر خواهد شد این است که: «جهاد اکبر همانا نبرد عشق و عقل است، که اگر سالک از قید عقل مصطلح برهد و به عقل ناب که همان عشق به عبادت و سپس حصر آن در معبود است برسد، در جهاد اکبر پیروز شده است (امام خمینی ج 1381 مقدمه آیتالله جوادی آملی: 15).
مسئله آغازین به بیانی دیگر: علم یا عزلت؟
اکنون با عنایت به سیرة نظری و عملی راهنمایان دینی، از جمله امام، در مسئله تعلیم و تعلم و آن همه تأکید موجود در منابع مذهبی در این رابطه و در مقابل، برخورد تند رهبر فقیدمان با این موضوع – چنانکه تا حدودی از مطالبِ بالا روشن شد- به سؤال و مسئلهای که در آغاز بحث مطرح گردید، بازمیگردیم. این مسئله، عبارت از دشوار بودن تشخیص وظیفه برای انسانهای صاحبخردی است که اراده دارند به وظیفه دینی و وجدانی خویش عمل نمایند، اما در این وضعیت، بر سرِ دوراهی و در محذور عقلی قرار میگیرند که واقعاً تکلیف چیست؟ آیا باید به تحصیل علم و کسب معرفت روی آورد و در عوض، خود را از رسیدن به کمال مطلوب انسانی؛ یعنی درک جلوه و جمال حق محروم ساخت یا اینکه به منظور وصال معشوق و لقای یار و فارغ از هر فعالیتی، کنج خلوت را گُزید و به راز و نیاز و عبادت مشغول شد؟!
به نظر میآید که کنج خلوت گزیدن و به ذکر و ورد پرداختن، همچنین روی گرداندن از علوم - از جمله علوم استدلالی - نه سیره و روش عملی امام است و نه برنامه و هدف بعثت انبیا و امامت ائمه(ع)؛ چرا که خود امام در موارد زیادی با استناد به آیة شریفه «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید: 25) هدف بعثت را قیام لله و برپایی قسط و عدالت اجتماعی تفسیر میکند و خود نیز به پیروی از این مرام قرآنی و خدایی، تمام هستی خویش را در طبق اخلاص میگذارد تا به وظیفه عمل نماید. آن زمان که وظیفة خود را کسب علم و معرفت تشخیص میدهد، با تمام وجود در این راه تلاش میکند به طوری که بالاترین درجات علمی را به دست میآورد و آنگاه که مسئولیت و موقعیت را جهت حضور در صحنه اجتماع و اصلاح امت، مناسب تشخیص میدهد، یکتنه به میدان میآید و آنگونه عمل میکند که همه از آن آگاهیم. آیتالله جوادی آملی در توصیف این دو برهه از زندگی امام چنین میگوید: «یکی از چهرههای درخشان جمع بین «غیب» و «شهود» استاد عالیمقام، حضرت امام خمینی است... اگر دهة پربرکت 1357 تا 1368 را درخشش نشأة «شهادت» ایشان بدانیم، دهة مبارک 1347 تا 1358 ه. ق حتماً فروغ نشأة «غیب» آن حضرت خواهد بود؛ زیرا در این دهه بسیاری از نفایس غیبی از انفاس قدسی ایشان به نفوس سالکان مسلک صفا رسیده است» (امام خمینی ج 1381 مقدمه آیتالله جوادی آملی: 21ـ20).
علاوه بر سیرة عملی آن حکیم فرزانه، نصایح و وصایای ایشان نیز حاکی از همین معنا است. این استاد بزرگ در خلال ابراز نگرانیها از نتیجة قدم گذاردن در عرصة علم و معرفت، تذکر میدهد که: «نمیگویم از علم و عرفان و فلسفه بگریز و با جهل، عمر بگذران، که این انحراف است» (امام خمینی 1373: 33 ـ32) و در جای دیگر، روی گرداندن از علوم استدلالی را خیانت به عقل و استدلال و فلسفه میداند (امام خمینی 1371: 39) (به تعابیر دقت شود: انحراف، خیانت)[4]
ایشان به جهت اینکه ممکن است کجاندیشانی باشند که بریدن از خلق و کنارهگیری از اجتماع را برای خود ارزش تلقی کرده، از همنوعان خویش فاصله بگیرند، انزوا و اعتزال از خلق را نفی میکند و میفرماید:
آنان که به این مقام [عروج به قله کمال انسانیت] یا شبیه به آن رسیدهاند، اعتزال از خلق و انزوا اختیار نمیکنند؛ بلکه مأمور به آشنا نمودن و آشتی دادن گمراهان با این جلوهها هستند، اگرچه کم توفیق یافتهاند و آنان که با رسیدن به بعض مقامات و نوشیدن جرعهای از خود بیخود شدند و در صعق باقی ماندهاند، گرچه به کمالاتی بزرگ راه یافتهاند، لکن به کمال مطلوب نرسیدهاند. موسی کلیم(ع) که از تجلی حق به حال صعق افتاد، با عنایت خاصه، افاقه یافت و مأمور خدمت شد و رسولالله خاتم با رسیدن به مرتبة عالی انسانیت ... به مظهریت اسم جامع اعظم، با خطاب «یا ایها المدثر قم فأنذر» (مدثر: 2ـ1) مأمور هدایت شد (امام خمینی 1371: 25؛ 1385 ج 16: 210).
به این ترتیب میبینیم آن حکیم فرزانه، صِرفِ قدم گذاشتن در مسیر کسب علم و کمال را هم کافی نمیداند؛ بلکه با استناد به برنامه آغازینِ رسالت دو پیامبر اولوالعزم، حضور در جمع و مهمتر از آن، نشر آن کمالاتِ به دست آمده و ارشاد و هدایت همنوعان را از جمله شرایط لازم برای تکامل انسانی بیان میکند. ایشان، به علاوه، شرکت در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و به عبارتی، خدمت به خلق خدا را نیز در همین راستا میداند، با این تعبیر که «از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است چه که همه از اویند هیچگاه در خدمت به خلق الله خود را طلبکار مدان که آنان به حق منت بر ما دارند، که وسیله خدمت به او – جلّوعلا- میباشند.» (امام خمینی ج 1381 مقدمه آیت الله جوادی آملی: 30)
امام فرزند عزیزش را هم اینگونه پند میدهد که: «از جوانی خود استفاده کن و با یاد او – جلوعلا- و محبت به او و رجوع به فطرتالله بزیست و عمر را بگذران و این یاد محبوب، هیچ منافات با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در خدمت به دین او و بندگان او ندارد، بلکه تو را در راه او اعانت میکند.» (امام خمینی 1371: 40؛ 1385 ج 16: 221). و در جای دیگر دخالت در امور سیاسی سالم و اجتماعی و کمک به متصدیان امور و دولتمردان وفادار را یک وظیفه اسلامی – انسانی- ملی میداند (امام خمینی 1371: 25؛ 1385 ج 16: 224)، منتها با قصد خدمت به اسلام و جمهوری اسلامی و نه به خاطر ارضای شهوات» (امام خمینی 1380: مقدمه 12).
باید گفت: نمونة آشکار جمع این ویژگیها، وجود شریف خود آن عزیز راحل بود که اینگونه توصیف شده است: «و چون خصیصة رهبری و امامت در جان معظمله تعبیه شده بود، هرگز تفکر گروهی اندیشههای عرفانی ایشان را رها نمیکرد؛ زیرا عرفان او سبب نجات جامعه از انزوا شد، نه آنکه مایة انزوای خود عارف گرد» (امام خمینی ج 1381 مقدمه آیتالله جوادی آملی: 23) چه عرفان پربرکت و کاملی!
معرفت صحیح و واقعی: بایدها و نبایدها
اکنون که نظرگاه این حکیم الهی مبنی بر حجاب بودن علوم به ویژه علوم استدلالی و عقلی، و در مقابل، مسئولیت علمی و اجتماعی هر فرد وظیفهشناسی را دانستیم، به یقین نتیجه میگیریم که برای جمع این وظایف، باید رموز و اسراری در کار باشد که این پیر حکیم در اثر تجربیات نظری و عملی خویش بدانها رسیده و قطعاً این متفکر باسخاوت، رهروان دانش را در سرگردانی و حیرت باقی نمیگذارد.
بلی، به طور قطع همینگونه است؛ چرا که بیشترین حجم رهنمودهای اخلاقی و عرفانی او را همین مطالب تشکیل میدهد و در این نوشتار هم مهمترین قسمت و در واقع، هدف و نتیجه بحث که «راهِ درستِ معرفت یا شرایط معرفت واقعی» را مبرهن میسازد، همین بخش است.
امام در توضیح حدیث شریف «لیس العلم بکثرة التعلیم، بل هو نور یقذفه [الله] فی قلب مَن یشاء؛ علم به بسیاریِ آموختن نیست، بلکه آن نوری است که خدا آن را در قلب هر کس که بخواهد میاندازد»، میفرماید: «القای علوم و معارف، از عوالم غیبیه و تابع ارتباط نفوس است بدان... پس هر یک از نفوس که ارتباط به ملکوت اعلی ... پیدا کند، القائاتی که در آن شود، القای مَلَکی و علومی که به آن افاضه شود علوم حقیقیه ... است» (امام خمینی ب 1381: 372) اما «هر یک که ارتباط به ... عالم جن و شیطان و نفوس خبیثه پیدا کند، القائات آن القای شیطانی و از قبیل جهالات مرکبه [جهل مرکب] و حجب مظلمه است» (امام خمینی ب 1381: 372) همان حجابهایی که به قول امام، مانع سرازیر شدن چشمههای معارف قرآن به قلب و نیز ارتباط دل به صاحبدل و تشخیص کمال مطلق از نقص مطلق که اقتضای فطرت است، میشود. «گر چه قبل از رفع حجب طبیعت، حقیقت تاریک این القائات آشکار نیست؛ اما پس از بیداری از خواب سنگین ملک و طبیعت، معلوم شود که این علوم رسمیه سرتاسر حجب غلیظه ملکوتیه بوده» (امام خمینی ب 1381 : 373) یعنی: «حذر طبیعت، مانع شهود و احساس است» (امام خمینی 1373: 27).
ریشه این القائات شیطانی آن است که «نفس به واسطة توجه به تعمیر خود و مأکل و مشرب خویش و أنانیّت نفسانیه اشتغال به علوم پیدا کرد و غایت غیرالهی شد» (امام خمینی ب 1381: 373) پس حجاب بین انسان و خدا، نفس انسان و خود او است.
آن کس که ره معرفتالله پوید |
ــــــ |
پـیـوسـتـه ز هـر ذره خـدا مـیجــویـد |
تا هستی خویشتن فرامُش نکند |
ـــــــ |
خواهد که ز شرک، عطر وحدت بوید |
|
|
(امام خمینی الف 1381: 215) |
و «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ» این مربوط به رشد علمی به استثنای تهذیب است و در وصف او «اولئکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» آمده است (امام خمینی 1373: 27).
اگر در منابع اسلامی میخوانیم که: حب الدنیا رأس کل خطیئة، باید بدانیم که خطرناکتر از حب دنیا، حب نفس است و سرچشمة آن میباشد؛ چراکه عالم مُلک، بهخودیخود، نکوهش نشده، بلکه مظهر حق و مهبط ملائکةالله و عبادتگاه صلحا میباشد و حب به آن، اگر ناشی از حب به خدا باشد، موجب کمال است؛ اما اگر ناشی از حب نفس باشد، رأس همه خطاهاست. پس دنیای مذموم در خود انسان میباشد (امام خمینی 1371: 39) «این ارث شیطان است که به واسطة خودبینی و خودخواهی، از امر خدای تعالی به خضوع برای ولیّ و صفیّ او- جلّ وعلا- سرباز زد و ... تمام گرفتاریهای بنیآدم از این ارث شیطانی است که اصل اصول فتنه است و شاید آیة شریفة «و قاتِلوُهُمْ حَتّی لَاتَکُونَ فِتْنَةٌ»، در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشة فتنه که شیطان بزرگ و جنود آن، که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه دارد، باشد» (امام خمینی ج 1381 مقدمه آیتالله جوادی آملی 28).
به نظر امام خمینی، عامل این خودخواهی و خودپسندیِ شیطان و وارثان شیطان «غایت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است. اگر اندکی به عظمت خلقت ... تفکر شود، حقارت خود و همة منظومههای شمسی و کهکشانها را ادراک میکند و عظمت خالق آنها را اندکی میفهمد و از عُجب و خودبینی و خودپسندی خود اظهار خجلت و احساس جهالت مینماید. ... انسان که خود را محور خلقت میبیند، در نظر سایر موجودات معلوم نیست چنین باشد» (امام خمینی 1373: 27 ـ 26). در «قصة حضرت سلیمان نبیالله(ع) میخوانیم آنگاه که از وادی نمل میگذرد، ... نمله، سلیمان نبی با همراهانش را به عنوان «لایشعرون» توصیف کند» (امام خمینی 1373: 26). انسان اگر کمی توجه کند، میبیند که هیچ جایی برای خودبینی و خودپسندی وجود ندارد و اصلاً از خودش چیزی ندارد تا بدان بنازد.
این ما و منی، جمله، ز عقل است و عقال است |
|
در خلوت مستان، نه منی هست و نه مایی |
|
|
(امام خمینی الف 1381: 187) |
امام، یکی از نشانههای خالص نبودن کوشش علمی را کسب علم با هدف جمعآوری مقداری الفاظ و تعابیر و اصطلاحات و ساختن تعدادی قضیه و استدلال میداند. در این صورت، آن همه زحمت فقط وابسته به مجموعهای از اطلاعات است که آن هم در سنین پیری فراموش میشود و با مرگ، به کلی، از بین میرود و این، یعنی عرفان و معرفت مصطلح نه واقعی و اصیل. قضایا و استدلالات هم اگرچه به گمان استدلال کننده، نتیجه را اثبات میکنند؛ اما واقع امر، چیز دیگری است. نظر امام در این باره چنین است: بین اثبات برهانی و باور قلبی از زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد؛ چرا که باور قلبی به حقایق حاصل نمیشود، مگر با مجاهدت و تلقین. لذا فیلسوفان با براهین عقلیه ثابت میکنند حضور حقتعالی را در هر جا، لکن تا این حقیقت به دل نرسد و قلب به آن ایمان نیاورد، ادب حضور به جا نیاورد. برعکس، آنان که به حضور حقتعالی باور قلبی دارند، اگرچه با برهان سروکار نداشته باشند، ادب حضور بهجا خواهند آورد (امام خمینی 1371 : 38ـ37؛ 1385 ج 16: 219) و این یعنی برتری عاشق بیسواد بر فیلسوف و عارف غافل از محبوب (امام خمینی 1373: 33).
تا تکـیهگـهت عـصای برهان باشد |
ـ |
تا دیـدگهت کتاب عرفان باشد |
در هجر جمال دوست، تا آخر عمر |
|
قلب تو دگرگون و پریشان باشد |
|
|
(امام خمینی الف 1381: 207) |
«سرگرمی به علوم و اصطلاحات حتی عرفان و توحید، اگر برای انباشتن اصطلاحات و برای خود آن علوم باشد – که هست - جز حجاب اکبر چیزی نخواهد بود» (امام خمینی 1373: 25ـ26).
علمی که جز اصطلاح و الفاظ نبود |
|
جز تیرگی و حجاب، چیزی نفزود |
هر چند تو حکمت الهـی خوانیـش |
ـ |
راهی به سوی کعـبه عـاشـق ننـمود |
|
|
(امام خمینی الف 1381 : 212) |
باید متوجه بود که: «این اصطلاحات و استدلالات، خود، مقصد نیستند؛ بلکه وسیلهای برای رسیدن به مقصد اصلی میباشند، چون دنیا مزرعه آخرت است و اگر انسان را از رسیدن به مقصود اصلی محجوب کنند، هیچ ارزشی ندارند» (امام خمینی 1371: 39).
در این راه پرخطر، آفات بزرگ و کوچک دیگری نیز وجود دارد که عالم و عارف تهذیب نیافته را گرفتار خود میسازد؛ لذا باید سخت، مراقب حرکات و سکنات خود باشد که هر لحظه، خطر سقوط وجود دارد. امام جمع کتب عرفانی، عرضه داشتن معلومات در مجالس و دیگران را فریفتة معلوماتِ خود کردن و مجلسآرایی را از جملة این آفات و عوامل مؤثر در افزایش حجب و تبدیل حجب صغار به حجب کبار میداند (امام خمینی 1373: 32) همین معنا در حدیثی از حضرت صادق(ع) نیز آمده، آنجا که به بیان سه دسته از طالبان علم میپردازد و آفاتی که در اینجا از زبان امام راحل ذکر شد، با دستة اول از این اقسام مطابقت دارد. مضمون این قسمت از حدیث این است: یک صنف طلب میکنند علم را برای جهل و جدال که این دسته، آزاردهنده دیگران میباشند و اهل جدال؛ در محافل، سخنان عالمانه میگوید تا خود را عالم جلوه دهد و نیز خویشتن را به عنوان فردی حلیم و متواضع جا میزند، در حالی که هیچکدام از این صفات را ندارد و علمش، جهلی است به صورت دانش و حلمش نیز دروغین. آنگاه امام صادق(ع) چنین دعا میفرمایند که: خداوند بینی او را بکوبد و کمر او را دوتا کند – کنایه از اینکه به خاطر دارا بودن این صفات، او را در نهایت ذلت و خواری قرار دهد (امام خمینی ب 1381: 368، 370).
آن کس که به زعم خویش عارف باشد |
ـ |
غـوّاص بـه دریـای مـعـارف بـاشـد |
روزی اگـر از حــجــاب آزاد شــــود |
|
بیـند که به لاک خویش واقف باشد |
|
|
(امام خمینی الف 1381 الف : 206) |
آری، انسان در هر موقعیتی در معرض خطر است و هر چه موقعیتش حساستر باشد، خطرش بیشتر خواهد بود، حتی اگر خود، داننده اسرار الهی و نویسنده رموز عرفانی باشد که به قول امام «یافتن غیر از بافتن است و ساختن جدا از پرداختن، و این کتابها حجتی است از مولی بر ... عبد بیمایه و به خدای تعالی پناه میبریم از اینکه مشمول آیه شریفه کمرشکن «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ...» (صف: 3و2) باشیم[5] (امام خمینی 1380 : 13) .
تا بدینجا با سیری کوتاه در نصایح عارفانه و دلسوزانه مرشد راحلمان که خود نیز از معصومین(ع) الهام گرفته است، دانستیم که علم و معرفت صحیح و مفید، در هر حوزهای که باشد، ریشه الهی و ملکوتی دارد و مهم، نوع «معلوم» نیست، بلکه قلب پاک عالم است که ارزشمند است. و دانستیم که بزرگترین دشمن و عامل تباه کننده تلاشهای انسان، نفس او یعنی خودیت و خودبینی اوست که سایر آفات نیز از آن برمیخیزد.
و به دلیل اهمیت مطلب، بار دیگر، آموختههایمان از امام را مرور و نتیجهای را که تا بدینجا گرفتهایم، در معرض داوریِ خوانندگان نکتهسنج قرار میدهیم:
همة علوم و از جمله یا به خصوص، «عرفان» که همه ماهیت و هویتش را خراباتنشینی و عشق و سلوک تشکیل میدهد و همة ادعایش ره سپردن به سوی معشوق با پیمودن مراحل و منازل است، توسط امام به «باطل» توصیف شده و شایستة ایفا کردن هیچگونه نقشی در رسیدن به کمال مطلوب دانسته نشده است؛ حتی خطر آن در دور کردن انسان از خداوند و کمالات انسانی بیشتر است. امام به همة علوم از جمله عرفان نظری، به چشم شاخهای از دانشهای بشری مینگرد و آنچه در نظر ایشان برای رسیدن به مقام خلیفة اللهی از اعتبار برخوردار است، عرفان عملی است؛ اعم از اینکه برخاسته از دانش عرفانی و عرفان نظری باشد یا صرفاً به واسطة مبارزه با هواهای نفسانی به دست آمده باشد. بدین ترتیب در مکتب عشق و قرب الهی، یک فرد عامی بیسواد که به اقتضای فطرت پاک خویش و ایستادگی در برابر عوامل و خواستههای غیرخدایی، از عمل عارفانه بهرهمند باشد و یک فرد عالم به همه علوم که او نیز به چنین فیضی رسیده باشد، از ارزش یکسانی برخودار است.
البته تفاوت مهم آنها در زحمتهای گاه طاقتفرسای فرد اهل دانش، اندوختههای علمی وی و نیز ثمرات و فوایدی است که خودش و جامعه از دانش و تخصص او میبرند که در جای خود ارزشمند است و در حساب و میزان الهی هم وزن خاص خود را دارد؛ اما در ارزشگذاریهای عشق و کمال انسانی، ارزش آن برابر با «صفر» است، مگر به همان شرط. به بیان دیگر، این سخنان، به معنای تبلیغ علیه علم و دانش نیست. کسب دانش در هر رشتهای، از نیازهای ضروری هر جامعه از جمله جامعه اسلامی و مصداق فرمایشها و تأکیدهای اسلام و پیشوایان دینی است. انسان، به ویژه انسان و جامعة مسلمان، باید خود را به همة دانشها و تخصصها مجهز نماید. اگر بنا به «حکمت» الهی معتقدیم که خداوند کار عبث انجام نمیدهد، پس قطعاً استفاده از توانمندیهای خدادادی و حیرتانگیز جسمی و ذهنی انسان، همچنین کشف اسرار عالم ماده و غیر ماده – که تاکنون بشر، تنها، به سرِ سوزنی از آن دست یافته - از خواستههای الهی است. اتفاقاً گاهی همین تلاشها و اطلاعات باعث تدبر و تعمق هر چه بیشتر در حقیقت هستی است و راه را برای سوق یافتن به سوی مطلوب واقعی هموار و تسریع میکند.
فقط یک «نکته» دارد که هدف این نوشتار، همان «نکته» است.
این مطالب، هم تأملبرانگیز و هشداردهنده است هم امیدوار کننده. تأمل و هشدار برای آنان که دل در گرو محافل عرفانی و پند و اندرزهای مریدان و مرشدان دارند و با اکتفا به اصطلاحات و مباحث شیرین عرفانی، خود را «واصل» میدانند. این تلاشها اگر در عمل سالک تأثیر نگذارد و تهذیب و مبارزه با نفس – یعنی امّ المفاسد – در کار نباشد، فسادی که گریبانگیر میشود، بسی بزرگتر از دیگران خواهد بود. آری! حجاب خودبینی، بسیار سهلتر از افراد دیگر، عابدان و زاهدان و عارفان را به زیر میافکند و همچنین اهالی حکمت و فلسفه و عالمان دینی و شرکتکنندگان در مجالس دینی را که در هر مجلسی، علمی و مسئولیتی به آنها افزوده میشود.
و تأمل و هشدار و البته امید برای افرادی که دیگر شاخههای دانش، حتی دانشهای مرتبط با امور مادی و دنیایی، را برگزیدهاند. به آنان میگوید مأیوس نباشید و خود را از ساحت کبریایی خداوند دور ندانید. در این ساحت و با هر کسوتی، پاکیِ قلب و خلوص دل خریدار دارد. فقط نیازمندِ خواستن و حرکت و تلاش و معرفت است که اگر با رعایت شرایط خاص خود صورت گیرد، حتی در مراحل آغازین و اندک، بابهای عشق و معرفت حقیقی به روی انسان گشوده و برکات زیادی از سوی جواد و فیاض مطلق سرازیر میشود.
پس تنها کلید حل مشکل این است که: با به کار گیری توصیهها و تجربههای انسانهای کارآزموده، همچون امام خمینی «عالم بیعمل نباشیم».
راهکارهای رسیدن به معرفت صحیح و همراه با عمل
از شرایط مهمّ معرفت پسندیده و از راههای مبارزه با خودیت، اخلاص و تخلیصِ عمل برای خداست. البته عدم موفقیت در تحصیل این شرط هم برخاسته از هوای نفس است که اگر در آن میدان پیروزی حاصل شود، کامیابی در این عرصه نیز ممکن و یا حتمی خواهد شد و اگر غیر از این باشد، تأسفی ابدی و دائمی و غیرقابل جبران به بار خواهد آمد. در نامة عرفانی این عارف وارسته به خانم فاطمه طباطبایی[6] میخوانیم: «دخترم! شنیدم میگفتی میترسم ایام امتحان متأسف شوم که چرا کار نکردم در روزهای تعطیل. این تأسف و امثال آن هر چه هست سهل است و زودگذر. آن تأسف، دائمی و ابدی است که چون به خود آیی، توجّه کنی که همه چیز را میبینی جز او ...» (امام خمینی 1373: 34) «و از این جهت است که ارباب معارف ...، تصفیه نفوس و اخلاص نیات و تصحیح قصود [نیتها] را در تحصیل علوم، خصوصاً معارف حقه و علوم شرعیه، اول شرط میدانند» (امام خمینی ب 1381 :373- 372) و «تا این بت شکسته نشود، حجابهای ظلمانی [القائات شیطانی]، دریده و برداشته نشود» (امام خمینی 1371: 31).
[بنابراین] کل العلاج، در این است که انسان ... وارد هر علمی که شد مجاهده کند ... و قصد خود را تخلیص کند ... «من اخلص لله اربعین صباحاً جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» [هر کس خود را چهل روز برای خدا خالص گرداند، چشمههای حکمت از دل، بر زبانش جاری گردد]. اخلاص چهل روزه [اخلاص واقعی] این است آثار و فوایدش؛ پس شما که چهل سال یا بیشتر در جمع اصطلاحات و مفاهیم در هر علمی کوشیدید و خود را علامه در علوم میدانید ... و در قلب خود اثری از حکمت و در لسان خود قطرهای از آن نمیبینید، بدانید تحصیل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده، بلکه ... آنگاه این علوم و اخلاق برای ما چه ظلمتها و آتشها فراهم مینماید (امام خمینی ب 1381: 394).
عالم که به اخلاص، نـیاراسـته خــود را |
ــ |
علمش به حجابی شده تفسیر و دگر هیچ |
عارف که ز عرفان، کتبی چند فرا خواند |
|
بسته است به الفاظ و تعابیر و دگر هیچ |
|
|
(امام خمینی الف 1381: 74) |
سفارش دیگر این پیشوای نکتهسنج، خطاب به آنانی است که یا از مقام علمی و عرفانی بیبهرهاند و یا خویشتن را بینصیب میدانند و بیان مکرر این نکته، نشان اهمیت آن است. ایشان میفرماید: «سعی کن اگر از اهل مقامات معنوی نیستی، انکار مقامات روحانی و عرفانی را نکنی که از بزرگترین حیلههای شیطان و نفس اماره ...، واداری او است به انکار و احیاناً به استهزای سلوک الیالله که منجر به خصومت و ضدیت با آن شود» (امام خمینی 1371 : 23). ایشان این رویه را شیوة جهال دانسته و منکرین مقامات اولیا را قطاع طریق حق تلقی میکند (امام خمینی ج 1381: 28). این مطلب، به قدری در نظر امام مهم است که حتی نسبت به «معاشرت» با منکرین مقامات اولیا هشدار داده و همصحبتی با این قبیل افراد را نیز برای انسان جایز نمیداند (امام خمینی ج 1381: 28).
گر اهل نِهای ز اهلِ حق خرده مگیر |
ــ |
ای مُرده، چو خود، زندهدلان، مُرده مگیر |
برخیز از این خواب گران ای مهجور |
|
بــیـداردلان خـوابِ گـران بـُرده مـگـیـر |
|
|
(امام خمینی الف 1381: 216) |
علاوه بر مقامات الهی، در مورد علوم و صاحبان آنها نیز مطلب، همینگونه است. اگر انسان، خود، دارای علمی نیست، تکذیب آن علم و جسارت به صاحبانش نیز مورد غضب خداوند قرار خواهد گرفت؛ به این دلیل که نزد عقل سلیم، همانند تصدیق بیتصور، تکذیب بیتصور نیز از قبایح به شمار میآید. بنابراین قابل گذشت نیست اگر انسان بدون شناخت دقیق مطلبی و با مختصر اطلاعاتی، آن را انکار کند، به خصوص مطالبی که از دقایق و غوامض علمی هستند و فلاسفه یا سایر علما در طی چندین هزار سال روی آن زحمتها کشیدهاند و بحثها نمودهاند؛ مسلماً با مطالعه یک کتاب یا شعر مثنوی و با عقل ناقص نمیتوان آن را انکار کرد (امام خمینی ب 1381 : 390-389).
«علت این امر [انکار علوم و معارف دیگران]، خودخواهی شخص است. افراد خودخواه برای آنکه نمیخواهند جهل خود نسبت به مطلبی را قبول کنند برای آنکه به خودخواهیشان خدشهای وارد نیاید، آن را انکار میکنند و این، جز هوای نفس، چیز دیگری نیست» (امام خمینی 1373: 36) لذا «اول قدم، بیرون آمدن از حجاب ضخیم انکار است که مانع هر رشد و هر قدم مثبت است. این قدم، کمال نیست، لکن راهگشای به سوی آن است» (امام خمینی 1373: 36) بنابراین اهمیت این نکته اخلاقی اگر بیشتر از سایر موارد نباشد، کمتر نیست؛ هر چند ممکن است کوچک شمرده شود.
علاوه بر همة این راز و رمزها که در طی طریق به سوی مقصد نهفته است، از آنجا که این حکیم ژرفاندیش به تمامی اسرار این راه باریک و صراط لغزنده آگاه است، هشدار دیگری میدهد – اگرچه در بیشتر موارد، این نکات ظریف به چشم افراد معمولی نمیآید- و آن اینکه «به خدای بزرگ پناه میدهم تو را از آنکه مطالعه این اوراق بر تعلقات نفسانیهات نیفزاید... اگر از مطالعة این اوراق – خدای نخواسته- نتیجه حاصل نشود مگر خودنمایی و مجلسآرایی و سر توی سرها در آوردن، بهتر است از مطالعة آن صرف نظر بلکه احتراز کنی» (امام خمینی 1380 مقدمه: 14).
چنانکه از این بیان روشن است، نفس سرکش آدمی حتی به هنگام مطالعة مطالب اخلاقی و عرفانی نیز انسان را راحت نمیگذارد تا چه رسد به مرحلة عمل؛ به طوری که گاهی کار به جایی میرسد که بیخبری از این مسائل، سزاوارتر از تلاش برای آگاهی یافتن میگردد. پس تنها میتوان گفت: «اعوذ به من شرّ نفسی ان النفس لامّارةٌ بالسوء الّا ما رَحِم ربّی»
اما از آنجا که امکان دارد آگاهی یافتن از این همه نکات دقیق و شرایط سخت در راه تحصیل واقعی علم، افراد را با نومیدی و یأس مواجه سازد، به طوری که تلاشهای خود را تماماً بیهوده پندارند، این پدر دلسوز، فرزندان خود را دلداری داده، روزنة امیدی را میگشاید که آن، امیدواری به لطف خداوند و عفو و عطوفت او و یاری خواستن از خود اوست. ایشان در این رابطه، خود را مثال میزند و بیان میدارد که هیچ قدم خالصی برنداشته و از هوای نفسانی نجات نیافته (امام خمینی 1371: 20) به هیچیک از صفات اهل دل موصوف نیست (امام خمینی ج 1381: 30) و حتی به بارقهای از سلوک معنوی دست پیدا نکرده است (امام خمینی ج 1381: 27)؛ اما «از لطف و کرم خداوند مأیوس نیست»؛ چراکه «یأس نیز خود از اقفال بزرگ است» (امام خمینی 1373: 28)، به طوری که حتی احتمال موفقیت یک در صد در رسیدن به ذرهای از مقصد را نیز از بین میبرد.
ایشان در این مسیر سخت و پرپیچ و خم، به کامیابی جوانان، بسیار امیدوار است و پیری را از زمینههای عدم موفقیت و ریشهدار شدن قید و بندها میداند و میفرماید: «تا جوانی در دست تو است کوشش کن در عمل و در تهذیب قلب و در شکستن اقفال و رفع حجب، که هزاران جوان که به افق ملکوت نزدیکترند- موفق میشوند و یک پیر موفق نمیشود (امام خمینی 1373: 28).
در اینجا برای تأکید و کاملتر شدن بحث، فهرستی از راههای عملی (گفته شده و گفته نشده) برای غلبه بر دشمن درونی و رسیدن به موفقیت، از دید امام، ارائه میگردد: تهذیب اخلاق ذمیمه، مواظبت به اعمال صالحه از قبیل واجبات به طور کامل و مستحبات به قدر میسور (امام خمینی 1373: 26)، مراقبت و محاسبه (امام خمینی 1371: 41)، گذشتن از آفات ظاهر و باطن (امام خمینی 1373: 38)، کنار گذاشتن امیدهای شیطانی (امام خمینی 1373: 31)، حرکت در صراط مستقیم (امام خمینی 1380 مقدمه 12) که محتاج است به هدایت الهی (امام خمینی 1373: 25)، مدد جستن از خداوند (امام خمینی ج1381 مقدمه: 28) و ذکر حقیقی او (امام خمینی 1371: 28) بدین لحاظ که «آنچه همه را مطمئن میکند و آتش فروزان نفس سرکش و زیادتطلب را خاموش مینماید، وصول به او است و ذکر حقیقت او – جلوعلا- چون جلوه اوست، استغراق در آن، آرامشبخش است. «اَلا بذکر الله تطمئن القلوب» (رعد: 28) (امام خمینی 1371: 28).
نتیجهگیری
در این نوشتار، این پاسخ را از امامِ علم و عمل گرفتیم که: در دیار عشق و قرب الهی، معرفتی، معرفت است که الفاظ و اصطلاحات و گفتار و نوشتار، تنها، ظاهر و ابزار آن باشد نه همه چیزِ آن و باطن آن. باطن آن، فقط یک چیز باشد و آن «خدا» و گام نهادن در راه او؛ یعنی آنگونهبودنی که او میخواهد؛ یعنی یک انسان با صفات الهی؛ یعنی عالِمی عالِم (عالِم به حتیالامکان بیشترین الفاظ و اصطلاحات و نظریات علمی – هر علمی که باشد) و متخصص و مؤمن و عادل و عابد و کریم و رحیم و نوعدوست و متعهد و منظَّم و منظِّم و مؤدَّب و مؤدِّب و محسن و خیّر و خَدوم و مدیر و مدبّر و کیّس و هادی و ساتر و غفور و متواضع و جلیل و زاهد (استفاده کننده از دنیا نه دلبسته) و آمر و ناهی و سخیّ و امانتدار و مجاهد و صالح و مصلح و مبدِع.
تنها به یک شرط که: همه چیز، به خاطر او و به نیت او و در مسیر رسیدن به او باشد.
خاتمه
در پایان، بهتر آن است تا دعا نیز از زبان خود آن عاشق دلسوخته باشد، شاید خداوند عنایتی فرماید:
بارالها! پایان کار ما را به سعادت مقرون فرما؛ و سرانجام رشتة معرفت و خداخواهی را به دست ما بده؛ و دست تطاول دیو رجیم و شیطان را از قلب ما کوتاه فرما؛ و جذوهای از آتش محبت خود در دل ما افکن تا جذبهای حاصل آید، و خرمن خودی و خودپرستی ما را به نور نار عشقت بسوزان تا جز تو نبینیم و نخواهیم و جز سرِ کوی تو، بار قلوب را نیندازیم.
محبوبا، اکنون که از تو دوریم و از جمال جمیلت مهجور، مگر آنکه دست کریمانهات تصرّفی کند و حجابهای ضخیم را از میان بردارد تا در بقیة عمر، جبران ماسبق گردد (امام خمینی ج 1381: 117).
منابع
- امام خمینی، سید روحالله. (1380) آداب الصلوة، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ دهم.
- ـــــــــــــــــــ.. (1371) جلوههای رحمانی (نامه عرفانی حضرت امام خمینی(ره) به مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی)، خوشنویسی: ناصر نوروزیمنش، تهران: معاونت فرهنگی هنری بنیاد شهید انقلاب اسلامی، چاپ اول.
- ـــــــــــــــــــ.. (1373) ره عشق (نامة عرفانی حضرت امام خمینی(س))، خوشنویسی: ناصر جواهرپور، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ هفتم.
- ـــــــــــــــــــ.. (الف 1381) دیوان امام: سرودههای حضرت امام خمینی(س)، خوشنویسی: جلیل رسولی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ سی و هفتم.
- ـــــــــــــــــــ . (ب 1381) شرح چهل حدیث، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ بیست و پنجم.
- ـــــــــــــــــــ.. (ج1381) سرالصلوة، (معراج السالکین و صلوة العارفین)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ اول.
- ـــــــــــــــــــ. . (1385) صحیفة امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ چهارم.
[1].. E-mail:shariffakhr@yahoo.com
تاریخ دریافت: 21/11/1393 تاریخ پذیرش:15/1/1394
پژوهشنامه متین/سال هفدهم/شماره شصت و شش/ بهار 1394/صص 111-93
[2]. «و چشم دلهایمان را به فروغ نظر کردن به خودت روشن گردان، تا دیدگان دل، پردههای نورانی بدرد».
[3]. سعدی، دیباچه گلستان.
[4]. البته این مطالب، قابل حمل بر سایر علوم نیز هست؛ منتها چون بیشترین بحث و حساسیت امام روی علوم استدلالی بوده و خطر بیشتری هم متوجه این دانشها میباشد، دربارة آنها تأکید بیشتری نموده است.
[5]. چرا چیزی میگویید که به آن عمل نمیکنید؟ خدا را سخت به غضب میآورد اینکه سخنی بگویید و خلاف آن عمل کنید.
[6]. همسر مرحوم حاج سید احمد خمینی.