بررسی تبیین‌های پیش‌بینی‌ناپذیری انقلاب اسلامی ایران

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

عضو هیأت علمی گروه جامعه‌شناسی انقلاب پژوهشکدة امام خمینی و انقلاب اسلامی

چکیده

کلیة نظریه‌پردازان و محققان حوزة انقلاب در این نکته اتفاق‌نظر داشته‌اند که وقوع انقلاب در ایران، تقریباً همة ناظران را، از ژورنالیست‌ها و دیپلمات‌ها گرفته تا اندیشمندان ایرانی و دانش‌پژوهان حوزة انقلاب و جنبش‌های اجتماعی، به تحیّر افکند. بر این اساس، پرسشی مهم شکل می‌گیرد که چرا انقلاب اسلامی ایران موجب تحیّر و شگفت‌زدگی همة افراد- شامل بازیگران کلیدی، ناظران خبره و مطلع منطقه‌ای، و متخصصان انقلاب در علوم اجتماعی و سیاسی- شد؟ در پاسخ به این پرسش برخی دانشمندان علوم اجتماعی و سیاسی تبیین‌هایی را ارائه داده و استدلال‌هایی را اقامه نموده‌اند تا روشن نمایند که چرا انقلاب‌ ایران را هیچ‌کس پیش‌بینی نکرد. در این مقاله، تلاش گردیده که سه تبیین اصلی در خصوص غیرمترقبه‌بودن انقلاب ایران تشریح شود. هر یک از این تبیین‌ها استدلالشان را عمدتاً روی یک عامل کلیدی بنا نموده و بر اساس آن، مدلی تبیینی برای این شگفت‌زدگی ارائه کرده‌اند: تحریف ترجیح(تیمور کوران)، آشوبناکی فرآیند انقلاب(نیکی کدی)، و سردرگمی(چارلز کورزمن). چگونگی ساخت هر یک از این تبیین‌ها توسط دانش‌پژوهان مزبور به‌طور مبسوط مورد بحث قرار گرفته است

کلیدواژه‌ها


 

 

 

بررسی تبیین‌های پیش‌بینی‌ناپذیری

انقلاب اسلامی ایران

 

محمدرضا طالبان[1]

چکیده: کلیة نظریه‌پردازان و محققان حوزة انقلاب در این نکته اتفاق‌نظر داشته‌اند که وقوع انقلاب در ایران، تقریباً همة ناظران را، از ژورنالیست‌ها و دیپلمات‌ها گرفته تا اندیشمندان ایرانی و دانش‌پژوهان حوزة انقلاب و جنبش‌های اجتماعی، به تحیّر افکند. بر این اساس، پرسشی مهم شکل می‌گیرد که چرا انقلاب اسلامی ایران موجب تحیّر و شگفت‌زدگی همة افراد- شامل بازیگران کلیدی، ناظران خبره و مطلع منطقه‌ای، و متخصصان انقلاب در علوم اجتماعی و سیاسی- شد؟ در پاسخ به این پرسش برخی دانشمندان علوم اجتماعی و سیاسی تبیین‌هایی را ارائه داده و استدلال‌هایی را اقامه نموده‌اند تا روشن نمایند که چرا انقلاب‌ ایران را هیچ‌کس پیش‌بینی نکرد. در این مقاله، تلاش گردیده که سه تبیین اصلی در خصوص غیرمترقبه‌بودن انقلاب ایران تشریح شود. هر یک از این تبیین‌ها استدلالشان را عمدتاً روی یک عامل کلیدی بنا نموده و بر اساس آن، مدلی تبیینی برای این شگفت‌زدگی ارائه کرده‌اند: تحریف ترجیح(تیمور کوران)، آشوبناکی فرآیند انقلاب(نیکی کدی)، و سردرگمی(چارلز کورزمن). چگونگی ساخت هر یک از این تبیین‌ها توسط دانش‌پژوهان مزبور به‌طور مبسوط مورد بحث قرار گرفته است. 

کلیدواژه‌ها: انقلاب ایران، پیش‌بینی‌ناپذیری، تحریف ترجیح، تئوری آشوب، سردرگمی، تیمور کوران، نیکی کدی، چارلز کورزمن

طرح مسأله

تفاوت دیدگاه‌ها و چشم‌اندازهای مختلف در هر علمی، اختلاف‌نظر میان عالمان را به امری طبیعی تبدیل نموده است. از این رو، تعجبی ندارد که در خصوص وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز اختلافات متعددی در میان دانشمندان علوم اجتماعی به‌چشم بخورد. چیزی که عجیب و استثنایی است، اجماع و اتفاق‌نظر کلیة عالمان و دانش‌پژوهان حوزة انقلاب در این حقیقت بوده است که «انقلاب ایران، همه را شگفت‌زده و غافلگیر نمود». در حقیقت، با وجود تعداد نسبتاً زیاد تئوری‌ و مدل‌های نظری برای تبیین انقلابات، کلیة نظریه‌پردازان و محققان حوزة انقلاب در این نکته اتفاق‌نظر داشته‌اند که وقوع جنبش انقلابی در اواخر دهة 1970میلادی در ایران، تقریباً همة ناظران را، از ژورنالیست‌ها و دیپلمات‌ها گرفته تا اندیشمندان ایرانی و نظریه‌پردازان تغییرات اجتماعی جهان سوم، به تحیّر افکند (فوران 1375: 186).

در مهرماه 1356(سپتامبر 1977 میلادی)، یعنی فقط شانزده ماه قبل از فروپاشی حکومت سلطنتی ایران، سازمان اطلاعات آمریکا(سیا)، ایران را به عنوان یک جزیرة ثبات در یک دریای پرتلاطم ترسیم نمود. بر همین اساس، رئیس جمهور وقت امریکا(جیمی کارتر) نیز در 31 دسامبر 1977 (دیماه 1356) خطاب به شاه در تهران اظهار نمود:

ایران تحت رهبری با عظمت شاه، جزیرة ثبات در یکی از پرآشوب‌ترین مناطق جهان است. این امر مرهون شما اعلیحضرت و رهبری شما و احترام، ستایش و عشقی است که مردم شما نسبت به شما دارند (بیل 1371: 374).

 همچنین، تظاهرات‌های مردمی که در نهایت موجب خروج شاه از ایران شد در حال رشد و گسترش روزافزون بود ولی سازمان اطلاعات آمریکا(سیا) آنها را اختلالات ناچیز و بی‌اهمیتی در نظر گرفت که حکومت شاه به سادگی می‌تواند آنها را سرکوب‌ نماید[2]. شایان ذکر است که ارزیابی سایر سازمان‌های اطلاعاتی بزرگ دنیا نیز این بود که شاه این بحران را پشت‌سر خواهد گذاشت حتی اگر تظاهرات اعتراضی مردم با سرعت زیادی رشد کرده باشد. به همین دلیل بود که کلیة قدرت‌های بزرگ دنیا تقریباً تا انتها از شاه ایران حمایت کردند (هویدا 1374: 12 ؛ Zonis 1983: 602).

در همین راستا، سرشناس‌ترین مورخ خارجی انقلاب ایران(یعنی، نیکی کدی) تصریح می‌کند که علی‌رغم مدعاهای بازاندیشانه و پس‌ازوقوع، هیچ‌کس هر چقدر هم که از وضعیت ایران مطلع و در آن متخصص بود، نتوانست انقلاب ایران را قبل از وقوعش پیش‌بینی کند (Keddie 1995a: 5). وی همچنین تصریح می‌کند که هیچ دانشمند و محققی به ذهنش خطور نکرده بود که چیزی شبیه به یک انقلاب در ایرانِ سال‌های 79-1978میلادی رخ دهد و این مطلب در مورد دانش‌پژوهان علوم سیاسی که با صاحب‌منصبان حکومت شاه و مخالفان این رژیم مصاحبه نموده‌اند، اقتصاددانانی که در خصوص مشکلات جدی اقتصاد ایران مطلب نوشته‌اند، و انسانشناسان، جامعه‌شناسان و مورخانی که به مشاهده و گوش‌دادن حرف‌های اکثر طبقات مردم، اعم از شهری و روستایی، و همچنین روحانیون پرداخته‌اند عمومیت دارد (Keddie 1995 a: 3). کوران بر فهرست کدی، یک گروه دیگر را اضافه نمود و آن عبارت از دانش‌پژوهانی بود که با مخالفان مذهبی شاه در ایران نیز همدلی و همراهی داشتند. وی می‌نویسد:

حامد الگار، استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه برکلی، از مدت‌ها قبل دریافته بود که روحانیت شیعه تهدیدی علیه حکومت شاه است. با وجود این، در همان موقعی که قیام مردم ایران برای سرنگونی شاه در جریان بود وی نتوانست پیش‌بینی نماید که چه چیزی در حال وقوع است (Kuran 1997: 278).

به همین قیاس، یکی از مبرزترین تئوری‌پردازان ساختارگرای انقلاب یعنی تدا اسکاکپول اعتراف نمود که:

انقلاب ایران، موردی از انقلاب اجتماعی بود که غیرقابل انتظار و حیرت‌انگیز برای کلیة تئوری‌‌پردازان انقلاب بود. واقعیت این است که شما نمی‌توانید حتی یک تئوری‌پرداز را در هر مکتب و مرامی پیدا کنید که وقوع انقلاب ایران را پیش‌بینی کرده باشد (Skocpol 1986: 192).

همچنین، خودانتقادی‌های حکومت آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حکایت از ناتوانی این ابرقدرت از پیش‌بینی انقلاب در ایران داشته است. در این خصوص کورزمن می‌نویسد:

کمیسیون مرکزی سازمان اطلاعات آمریکا ضعف عملکردش را تا سقوط شاه بررسی نموده است که هنوز جزو گزارش‌های طبقه‌بندی‌شده می‌باشد. در ماه‌های بعد، کمیتة فرعی کنگرة آمریکا تقصیر را به گردن کانال‌های اطلاعاتی و سیاستمداران انداخت که ملتفت علائم هشداردهنده نشدند؛ و در تحلیل درونی وزارت امور خارجه آمریکا آمده بود که «ما آمادگی برای سقوط رژیم پهلوی نداشتیم چون نخواستیم این حقیقت را درک کنیم» و مناقشة تندی در میان سیاست‌مداران غربی درگرفت مبنی بر آن که مقصر اصلی از دست دادن ایران چه کسی بود (Kurzman 2004b: 340).

هویدا نیز تصریح دارد که جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا طی یادداشتی در مورخة یازدهم نوامبر 1979 خطاب به رئیس سازمان «سیا»، وزیر خارجه، و مشاور امنیت ملّی با لحنی تند از سستی‌هایی که در مورد آگاهی از اوضاع ایران صورت گرفته بود انتقاد کرد (هویدا 1374: 12).

در مقام توضیح چرایی این حیرت و شگفت‌زدگی عمومی از وقوع انقلاب ایران، تبیین‌های مختلفی متصور است ولی یک احتمال تبیینی که توسط برخی دانش‌پژوهان حوزة انقلاب مطرح شده تأکیدش بر این فرضیه است که انقلابات اساساً پیش‌بینی‌ناپذیر هستند. به عبارت دیگر، برای دانشمندان علوم اجتماعی و سیاسی، یا سایرین، اصولاً امکانپذیر نیست که پیش‌بینی کنند انقلابات در کجا و چه وقت رخ خواهند داد. در هر حال، این پرسشی مهم است که حقیقتاً چرا انقلاب اسلامی ایران موجب تحیر و شگفت‌زدگی همة افراد ــ شامل بازیگران کلیدی، ناظران خبره و مطلع منطقه‌ای، و متخصصان انقلاب در علوم اجتماعی و سیاسی ــ شد؟

در پاسخ به این پرسش برخی دانشمندان علوم اجتماعی و سیاسی تبیین‌هایی را ارائه داده و استدلال‌هایی را اقامه نموده‌اند تا روشن نمایند که چرا انقلاب‌ ایران را هیچ‌کس پیش‌بینی نکرد. در این مقاله، به سه تبیین مختلف در خصوص غیرمترقبه‌بودن انقلاب ایران می‌پردازیم. ابتدا از کوران آغاز می‌نماییم که معتقد است گزارة شخصیة «انقلاب ایران اساساً پیش‌بینی‌ناپذیر بود» زیرمجموعه یا یکی از مصادیق این گزارة کلیه است که «همة انقلابات، پیش‌بینی‌ناپذیرند». 

تحریف ترجیح

تیمور کوران[3] در مقالات متعددی پرسش‌های معماگونه‌ای را طرح نمود: چرا در کلیة انقلابات رخ‌داده، همة افراد (اعم از ناظران سیاسی خارجی، دانش‌پژوهان علوم اجتماعی و سیاسی، شهروندان داخلی، حاکمان و مسئولان اجرایی حکومت‌ها، و حتی مخالفانِ حکومت‌های دچار انقلاب‌ شده) همگی دچار تحیر و شگفت‌زدگی شده‌اند؟ چگونه انقلاب‌هایی که بر اساس درک پسینی و مابعدالوقوع به‌سادگی تبیین شده‌اند، عملاً پیش‌بینی نشده و این‌قدر غیرمترقبه بوده‌اند؟ چرا افراد هوشمند و مطلع که همه چیزشان را در انقلاب از دست می‌دهند یا همه چیز در انقلاب به‌دست می‌‌آورند نتوانسته‌اند ببینند که سیر حوادث به کجا می‌انجامد؟ چرا افرادی که بصیرت و شناخت عمیقی در درون یک کشور دارند، یا دسترسی ممتاز یا زیادی به اطلاعات مربوط به جریانات پنهان سیاسی ــ اجتماعی دارند نمی‌توانند انفجار انقلابی و در شرف وقوع را پیش‌بینی نمایند؟ چرا حتی تیزبین‌ترین، داناترین و آگاه‌ترین اعضای یک جامعه از تغییرات قریب‌الوقوع دوران‌ساز سیاسی‌شان ناآگاه هستند؟ این پرسش‌ها، بویژه پس از وقوع انقلابات، معمایی به نظر می‌رسند، چون با نگاهی به گذشته، به‌وضوح متوجه می‌شویم که علائم مختلفی از قریب و درشرف‌بودن انقلاب در آن جوامع آشکار و هویدا بوده است؛ ولی اگر این علائم و نشانه‌های تحول انقلابی هم‌اکنون این قدر روشن و واضح به نظر می‌رسند چرا کسی قبل از به جریان افتادن قطار انقلاب متوجة آنها نشده بود؟ چرا ادراک پسینی و مابعدوقوع انقلاب‌ها معمولاً نادرستی پیش‌بینی‌های‌ما را به‌طور گسترده ثابت می‌کند؟ خلاصه آنکه چه تبیینی می‌توان از شگفت‌زدگی‌های مکرر در وقوع انقلاب‌ها ارائه داد؟ 

در همین راستا، کوران اضافه می‌کند که دانشمندان علوم اجتماعی و سیاسی در خصوص پدیدة انقلاب مطالب نظری و تبیینی متعددی نگارش نموده‌اند، ولی هیچ‌یک از تئوری‌ها و مدل‌های تبیینی آنان در عمل موفقیت چندانی در پیش‌بینی انقلاب‌ها نشان نداده‌اند. هر انقلابی که به‌وقوع پیوست، دانشمندان علوم اجتماعی و سیاسی را، مثل سایرین، متعجب و متحیر ساخت. مدعای کوران این است که حیرت و شگفتی از وقوع انقلاب‌ها ادامه خواهد یافت حتی اگر برای دانشمندان علوم اجتماعی امکانپذیر باشد که کشورهایی را معین نمایند که احتمال وقوع بی‌ثباتی سیاسی در آنها بالاست. همچنین، همان‌طور که ناکامی اجتماع علمی در پیش‌بینی انقلاب ایران در اواخر دهة1970 میلادی تأثیر محسوسی روی حیرت‌زدایی از انقلابات اروپای شرقی در اواخر دهة1980 میلادی نداشت، کوران پیش‌بینی می‌کند که تبیین‌ها و توضیحات مربوط به شگفت‌زدگی از فروپاشی سریع بلوک شرق، باز هم  علوم اجتماعی و سیاسی را از حیث پیش‌بینی انقلاب‌ها دست‌نخورده باقی می‌گذارد[4]. در حقیقت، از نظر کوران علوم اجتماعی و سیاسی فقط قادرند که موضوعات مورد مطالعة خود را به‌طور دقیق، توصیف و تبیین نمایند و ارزش اصلی تئوری‌های علمی نیز در تبیین است و نه در پیش‌بینی(kuran 1995a: 1549).  

باری، همة تبیین کوران در خصوص پیش‌بینی‌ناپذیری انقلاب‌ها بر عامل کلیدی‌ای ابتنا دارد که وی آن را «تحریف ترجیح»[5]  نامیده است. در حقیقت، کوران مبتنی بر این عامل کلیدی بود که به‌طور پارادوکسیکال، پیش‌بینی‌ناپذیری انقلاب‌ها را به دقت پیش‌بینی نمود و مدعی شد که اساساً نمی‌توان انقلاب‌های آتی را پیش‌بینی کرد.

چون تحریف ترجیح همة جوامع را متأثر می‌کند، ولو اینکه از حیث نوع و درجه متفاوت باشند، مطمئناً از انقلابات آتی نیز متعجب خواهیم شد (Kuran 1995a:1538).

از آنجا که تحلیل و تبیین کوران از پیش‌بینی‌ناپذیری ذاتی انقلابات قائم بر مفهوم «تحریف ترجیح» است ابتدا از مفهوم‌سازی این اصطلاح نزد وی آغاز می‌نماییم. از دیدگاه کوران، افراد در هر موضوع و مسأله‌ای (چه آزادسازی تجاری باشد، چه قوانین سقط جنین، و چه مشروعیت یک رژیم سیاسی) واجد دو نوع ترجیح هستند: یک ترجیح خصوصی و یک ترجیح عمومی. ترجیح خصوصیِ فرد فقط برای خودش قابل شناسایی است[6] و ترجیح عمومی نمایانگر چیزی است که وی برای بروز دادن به دیگران انتخاب می‌نماید[7]. وقتی این دو ترجیح با یکدیگر تفاوت جدی پیدا نماید، به نحوی که فرد به خاطر ترس یا شرم، ترجیح خصوصی خویش را در عرصة عمومی کتمان کرده و در برابر دیگران وانمود به ترجیحی غیرواقعی به عنوان ترجیح عمومی‌اش می‌کند، وی گرفتار «تحریف ترجیح» شده است[8]. پس، برای تشخیص تحریف ترجیح باید مشخص نمود که فرد چه چیزی را برای آشکار کردن یا گفتن به دیگران برگزیده (ترجیح عمومی) و چه چیزی را فقط برای خودش نگاه داشته است (ترجیح خصوصی).

کوران، توزیع ترجیح عمومی و ترجیح خصوصی در میان یک جمعیت را به ترتیب «افکار خصوصی» و «افکار عمومی» می‌نامد. وی معتقد است که در عمل، ترجیح خصوصی فرد در قبال یک مسألة معین تحت تأثیر فشارهای اجتماعی ناشی از افکار عمومی است که خود افکار عمومی نیز چیزی نیست جز ترجیحات عمومی اعضای یک جامعه. در مدل کوران، ترجیح عمومی فرد تابع دو تعیین‌کنندة اصلی است: 1) ترجیح خصوصی وی؛ 2) مجموعة هزینه و مزایای مرتبط با نسخه‌های بدیل ترجیح عمومی.

در هر حال، اولین تعیین‌کنندة ترجیح عمومی فرد همانا ترجیح خصوصی‌اش است. فردی که رژیم حاکم را ظالم می‌شمارد و از آن بیزاری می‌جوید، با ثابت نگه‌داشتن سایر چیزها، احتمال بیشتری دارد که به تظاهرات و شورش‌های ضدحکومتی بپیوندد. تعیین‌کنندة دوم ترجیح عمومی فرد عبارت است از تراز هزینه و مزایای مرتبط با هر یک از شقوق انتخابی برای ترجیح عمومی. اگر هزینه یا بهای احتمالی پیوستن به تظاهرات و شورش‌های ضدحکومتی بالا و مزایایش پایین باشد (مثلاً، احتمال زندان رفتن یا طرد شدن توسط همآلان و همکاران) فرد را به سمت ابراز ترجیح محتاطانه و دست‌به‌عصارفتن سوق می‌دهد و می‌تواند منجر به کناره‌گیری و تماشاچی‌شدنش گردد. نکتة مهم آن است که هزینه و مزایای مزبور قائم بر انتخاب‌های دیگران است. اگر فقط معدودی از مردم جزو تظاهرکنندگان باشند و اکثریت قریب‌به‌اتفاق مردم حامی آن رژیم باشند، هزینه‌های مشارکت اعتراضی خیلی زیادتر از هنگامی است که صدها هزار نفر در خیابان‌ها دست به تظاهرات بزنند. در حالت دوم، هزینه‌های ابراز ترجیحات خصوصی افراد کاهش پیدا کرده و مردم به سادگی و به سرعت از وفاداری‌های دروغین خویش از رژیم دست برمی‌دارند.

از نظر کوران، وضعیت‌های انقلابی هنگامی به وجود می‌آیند که رژیم‌های سیاسی مشروعیت‌ خود را از دست می‌دهند و شهروندان خواهان تغییر حاکمان و نظام سیاسی می‌شوند. مع‌الوصف، ترس از مجازات‌ها باعث می‌گردد که این ترجیحات حقیقی، خصوصی و شخصی باقی بمانند و فقط شکل دروغین آن به‌عنوان ترجیحات عمومیِ مردم توسط دیگران قابل مشاهده‌ باشد. از این رو، در مدل تبیینی کوران در خصوص شگفتی‌آفرینی انقلاب‌ها، به نظر می‌رسد شرط لازم، وجود یک رژیم استبدادی است که نه‌تنها مخالفانش را به شدت سرکوب کرده، بلکه قدرت سرکوبگری‌اش در سرتاسر جامعه به نحوی پخش و پراکنده شده است که مردم همیشه و همه جا احساس می‌کنند که در معرض دستگاه سرکوب حکومت قرار دارند. در یک چنین وضعیتی، بدیهی است که آشکارسازی صادقانة ترجیحات خصوصی از نوع مخالفت سیاسی توسط افراد، هزینه‌اش بسیار زیاد ارزیابی می‌شود و به همین دلیل معمولاًٌ کتمان گردیده و عموماً مشاهده‌ناپذیر باقی می‌مانند[9]. از این رو، یک چنین جامعه‌ای می‌تواند در آستانة وقوع یک آشوب عظیم یا ناآرامی انقلابی باشد بدون آنکه کسی از آن خبر داشته باشد و هر فردی این اعتقاد را بروز دهد که جامعه در وضعیتی باثبات است. در اینچنین وضعی، وقوع یک حادثة کوچک و ذاتاً غیرمهم می‌تواند کافی باشد تا «قطار/ارابة انقلابی»[10] به راه بیفتد و به صورت گلوله‌برفی که تبدیل به بهمن عظیمی می‌شود کل نظام سیاسی را واژگون سازد. این مکانیسم توضیح می‌دهد که چرا انقلاب، جلوه‌ای غیرمنتظره برای همه افراد(اعم از کنشگران داخلی و ناظران خارجی) پیدا می‌کند و حیرت و شگفتی همگانی را به ارمغان می‌آورد.

البته، کوران مدعی نیست که تحریف ترجیح فقط مانعی در شناختن وجود مخالفان وسیع در یک رژیم سیاسی است. وی تصریح می‌کند که واسلاو هاول[11] یک رهبر مهم مخالف چکسلواکی در سال 1989میلادی به‌صورت خیلی فصیحانه‌ای وجود تحریف ترجیح وسیع یا نارضایتی گسترده کتمان‌شدة مردمی در رژیم‌های کمونیستی را تصدیق نموده بود؛ و مطمئناً هیچ راز نامکشوفی وجود نداشت که سایر دانش‌پژوهان و کارشناسان منطقه‌ای بفهمند که دیکتاتورهایی مثل بن‌علی در تونس، مبارک در مصر، و قذافی در لیبی به‌طور گسترده‌ای مورد انزجار عمومی بوده‌اند؛ هرچند که درک میزان گستردگی این انزجار تا قبل از آغاز فرآیند انقلابی به‌دلیل وجود تحریف ترجیح وسیع در این کشورها دشوار بوده است. چیزی که استدلال اصلی کوران را تشکیل می‌دهد آن است که تحریف ترجیح، تشخیص «توزیع دقیق آستانه‌های انقلابی افراد» را دشوار می‌سازد. منظور کوران از این بیان، آن است که اکثر مردم مخالف یک رژیم، احتمالاً فقط به‌‌شرطی به جنبش‌های علیه آن رژیم می‌پیوندند که تعداد معینی از افراد دیگر نیز این کار را انجام دهند. در این راستا، کوران نشان می‌دهد که حتی یک تغییر ناچیز در توزیع آستانه‌های انقلابی افراد یک جامعه که می‌تواند از یک حادثة کوچک و ذاتاً بی‌اهمیت به‌وجود آید می‌تواند برای به راه انداختن یک قطار یا ارابة انقلابی شرط کافی شود که وقتی به‌راه افتاد از طریق تشویق به امنیت نسبی و گمنام‌بودن در میان انبوه بزرگی از مردم، افراد بیشتر و بیشتری را به خیابان‌ها می‌کشاند.

پس اگر علائم نزدیکی یک انقلاب آن باشد که مردم به‌طور علنی رژیم سیاسی‌ خود را مردود بشمارند مردم یک چنین کشورهایی دلایل خوبی برای کتمان کردن آن تا لحظات آخر خواهند داشت؛ یعنی هنگامی که زوال رژیم‌هایشان ناگهان برای همه آشکار شود. در حقیقت، به دلیل وجود عامل کلیدی تحریف ترجیح است که انقلابات ذاتاً پیش‌بینی‌ناپذیر هستند و همواره موجب حیرت و تعجب می‌شوند. در نهایت، کوران نتیجه می‌گیرد که با حرکت  این قطار/ارابة انقلابی همان‌طور که جنبش انقلابی از حامیانش لبریز می‌شود، حتی افرادی که حقیقتاً از رژیم حاکم حمایت می‌نمودند نیز به‌خاطر ترس از امنیت آتی‌ خود به این جنبش مخالف رژیم می‌پیوندند و مدعی می‌شوند که در تمام این مدت در خفا مخالف رژیم بوده‌اند.

خلاصه آنکه، در جامعه‌ای که ثبات سیاسی‌ آن مرهون تحریف ترجیح است، مردمی وجود دارند که منتظر فرصت مناسب هستند تا برای تغییر سیاسی و اجتماعی دست به قیام بزنند. برخی وقایع برانگیزاننده یا یک تحول آشکار در کاهش فشارهای اجتماعی و سرکوب سیاسی می‌تواند موجب شود تا مخالفت عمومی علنی شود. از آنجا که ترجیحات عمومی افراد به‌یکدیگر وابسته‌اند، یک جهش کوچک در علنی‌شدن مخالفت عمومی می‌تواند خودافزایشی باشد. تحت شرایط مناسب، هر جهشی برانگیزانندة جهش‌های بعدی خواهد بود.

از سویی دیگر، پتانسیل برای تغییر اجتماعی به‌طور کامل مشاهده‌پذیر نیست. هرگز به‌طور دقیق نمی‌توان فهمید که چگونه یک حادثة معین توسط مردم تفسیر خواهد شد، یا چقدر طول می‌کشد تا افکار عمومی علیه وضع موجود چرخش کند. یک چنین محدودیت‌هایی در پیش‌بینی دلالت بر آن دارد که تحولات در افکار عمومی، به‌ویژه تحولات بزرگ، می‌تواند همه را متحیر و متعجب سازد. مع‌هذا، این تحول پیش‌بینی‌نشده در افکار عمومی می‌تواند بعدها به‌سادگی مورد تبیین قرار گیرد. از نظر کوران، مورد ایران فراهم کننده نمونه‌ای از یک انقلاب پیش‌بینی‌نشده است که هم‌اکنون، بعد از وقوع، مشکل اندکی در تبیین آن وجود دارد. هیچ‌یک از سازمان‌های عمدة اطلاعاتی جنگ سرد (سیا، و ک.گ.ب) انتظار نداشتند که حکومت سلطنتی ایران در طول سال‌های 79-1978 میلادی سقوط کند. تا زمان وقوع انقلاب، همه آنها انتظار داشتند که شاه ایران این طوفان سهمگین را پشت سر خواهد گذاشت. مع‌هذا، در شناخت پسینی یا پس‌بینی[12]، انقلاب ایران هر چیزی به نظر می‌رسد جز یک حادثة غافلگیرکننده و حیرت‌انگیز. این انقلاب، کلکسیونی از تبیین‌ها را به‌وجود آورده است که متضمن محوریت عواملی همچون محرومیت‌ها، ناتوانی‌های حکومت، کشمکش‌های طبقاتی، استعمار و استثمار خارجی، چرخش‌های معکوس اقتصادی، و مبارزه‌جویی اسلامی بوده است. با وجود آنکه برخی از این تبیین‌ها، موجه و متقاعدکننده به نظر می‌رسند هیچکدام روشن نکرده‌اند که چرا درک پسینی(پس‌بینی) و پیش‌بینی باید این‌قدر متفاوت باشند.

 

آشوبناکی تحول انقلابی[13]

نیکی کدی[14] استدلال  نمود که انقلاب اسلامی ایران نه پیش‌بینی شده‌ بود و نه اساساً پیش‌بینی‌پذیر بوده ‌است و این دیدگاهی نادرست است که اگر اعضای سفارت آمریکا در ایران فقط به گزارشات ادارة اطلاعات و جاسوسان داخلی اتکا نمی‌کردند و با تعداد بیشتری از مردم ایران تماس برقرار کرده و از طرز فکر و نحوة رفتارشان گزارش تهیه می‌کردند می‌توانستند انقلاب اسلامی ایران را، حداقل در حد یک احتمال موجه، پیش‌بینی کنند. کدی در رد این دیدگاه می‌نویسد: بهترین گروه کنترل، محققان آمریکایی ایرانِ معاصر هستند که تحقیقات متعددی در دهة 1970 میلادی در خصوص جامعة ایران انجام داده‌اند، ولی هیچ‌یک از آنان پیش‌بینی ننمود که چیزی شبیه به  انقلاب در ایران رخ خواهد داد. این محققان که تا حدود زیادی تمایل به مخالفت با رژیم شاه داشتند و همانند نمایندگان سفارت آمریکا در ایران حامی این رژیم نبودند می‌بایست، اگر می‌شد، پیش‌بینی‌هایی از بحران‌های خطیر در کشور ایران ارائه می‌دادند؛ ولی آنها نیز این کار را انجام ندادند. مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران که توسط این گروه از محققان مطرح شده بود(مثل، اصلاحات ارضی شاه به دهقانان کمتر از چیزی که ادعا می‌شد کمک کرده بود، انبوه مهاجرین روستایی در شهرها زندگی سختی را می‌گذرانند و اقتصاد مبتنی بر نفت آکنده و مملو از مشکلات است) به همین شکل در تعداد دیگری از کشورهای نفت‌خیز یا صادر کنندة نفتی صدق می‌کرد که هیچ انقلابی را تجربه ننموده‌اند. همچنین، هنگامی که طبقات مختلف ایرانیان توسط محققان مزبور مورد مشاهده و مصاحبه قرار گرفتند، نتایج به‌دست‌آمده اساساً انقلاب قریب‌الوقوعی را قابل پیش‌بینی نمی‌ساخت؛ لذا، تماس بیشتر جاسوسان و مأموران اطلاعات آمریکا با ایرانیان عادی، فقط ممکن بود که آنها را نسبت به رژیم شاه منتقدتر نماید، و احتمال بسیار اندکی داشت تا آنان را به درک از وجود یک بحران قریب‌الوقوع، چه رسد به یک انقلاب[15]، نائل می‌کرد. در مجموع، اگرچه درجات بی‌اطلاعی در میان افراد مختلف، متفاوت بود؛ ولی حقیقتاً همه از آمدن انقلاب در ایران بی‌اطلاع بودند و این شامل کلیة طبقات ایرانیان و مطلع‌ترین خارجی‌ها می‌شد. پس، علی‌رغم مدعاهای پسینی یا بازاندیشانه، هیچ‌کس هر چقدر هم کاملاً مطلع و دانا بوده باشد انقلاب موفق در ایران را قبل از وقوع آن در سال 1979 میلادی پیش‌بینی نکرده بود.

کدی همین استدلال را برای حوادث انقلابی سال 1989 میلادی در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی ارائه داد که مجموعه‌ای وسیع از متخصصان و کارشناسان منطقه‌ای، نخبگان محلی، و ژورنالیست‌هایی که دانش و شناخت عمیقی از این کشورها داشتند کاملاً ناتوان و عاجز بودند که آمدن این تحولات سیاسی را پیش‌بینی نمایند. همچنین، کدی بعد از وقوع انقلاب‌های(بهار) عربی اینگونه جمع‌بندی می‌کند که حداقل در طول 32 سال اخیر یعنی از انقلاب اسلامی ایران تا انقلاب‌های (بهار) عربی (یعنی از سال 1979 تا 2011 میلادی) هیچ جنبش انقلابی (اعم از موفق و ناموفق) نبوده است که به‌درستی پیش‌بینی شده باشد (Keddie 2012:150). پس اگر در اکثر انقلابات عمدة جهان مدرن اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان و متخصصان تاکنون نتوانسته‌اند آمدن آنها را ببینند احتمالاً چیزی در ماهیت پدیدة انقلاب یا تحول انقلابی است که مانع از پیش‌بینی آن می‌شود.

دومین و اصلی‌ترین استدلال کدی، با استعانت از تئوری آشوب[16] مبتنی بر نواقص ذاتی در مشاهده‌پذیری اینگونه پدیده‌هاست، به نحوی که اطلاعات مورد نیاز برای پیش‌بینی یک انقلاب به‌خاطر ماهیت آشوبناک یا بی‌نظم[17] اینگونه تغییرات اجتماعی(که تغییرات ناچیز اولیه می‌توانند تغییرات بسیار بزرگی را در نتیجة سیستم به‌وجود آورند) و وابستگی‌ آن به انبوه رفتارهای سیاسی در طول یک دورة زمانی بلندمدت حتی برای ناظران باتجربه و خبره نیز به‌دست‌نیامدنی است. کدی بر اساس یافته‌های تئوری آشوب در علم هواشناسی نتیجه می‌گیرد که چون تغییرات کوچک اولیه می‌توانند منجر به نتایج بزرگ شوند، اکثر انقلابات را نمی‌توان پیش‌بینی نمود. استدلال کدی آن است که برخی سیستم‌های طبیعی مثل آب‌وهوا را نمی‌توان خیلی زیاد و به‌طور دقیق پیش‌بینی نمود چون تغییرات جزیی در شرایط، که آنقدر ناچیزند که تن به سنجش نمی‌دهند، می‌توانند متعاقباً تغییرات شگرفی را در رفتار آن سیستم به‌وجود آورند. اگر سیستم‌های اجتماعی نیز همانند سیستم‌های آب‌وهوایی باشند در آن صورت، هر دوی آنها اساساً و به‌طور بنیادین پیش‌بینی‌ناپذیرند مگر در چهارچوب‌های زمانی کوتاه‌مدت و محدود. از این رو، به‌سادگی نمی‌توانیم پیش‌بینی نماییم که چگونه و تا چه حد تغییرات کوچک، مثلاً در کنش‌های افراد مؤثر در فرآیند انقلابی، می‌توانند دگرگونی‌های عظیمی در سطح سیستم اجتماعی به‌بار آورند. در خصوص انقلابات، این بدان معنی است که دو دولت می‌توانند از هر حیثی که قابل سنجش است کاملاً مشابه یکدیگر باشند، ولی یک دولت ممکن است فقط در چیز بسیار کوچکی از دومی تفاوت ‌پذیرد که همان منجر به انقلاب گردد. لذا، کشوری که یک انقلاب را تجربه نموده‌است در شیوه‌هایی که بتوان در آن زمان مورد سنجش قرار داد نسبت به کشورهایی که فاقد انقلاب هستند ضرورتاً نمود متفاوت‌تر یا ظاهر انقلابی‌تری ندارد.

کدی تصریح نمود که گرچه می‌توان برای وقوع انقلاب ایران به مجموعه‌ای از علل همچون، افزایش و سپس کاهش انتظارات بعد از افزایش قیمت نفت در سال 1973 میلادی و رکود بعد از آن، مهاجرت شدید روستاییان به شهرها، بیگانگی فرهنگی، استبداد سیاسی، خصومت مردم با وابستگی به آمریکا و غیره استناد نمود؛ ولی اکثر این علل در سایر کشورهای نفت‌خیز جهان سوم نیز موجود بوده و منجر به انقلاب نشده‌اند. حتی تأثیرات رشد سریع و سپس سقوط قیمت نفت که پس از سال 1979 میلادی در سایر کشورهای نفتی احساس شد خیلی بیشتر و شدیدتر از وضعیت ایران در قبل از انقلاب اسلامی بود، ولی به‌هیچ‌وجه علّتی برای شورش یا انقلاب در آن کشورها نگردید. همچنین، اگرچه ایران از حیث تعدادی از ویژگی‌ها و روش‌های حکومتی متفاوت از سایر کشورهای جهان سوم بود؛ ولی اکثر قریب به اتفاق کشورها با یکدیگر تفاوت دارند و دلیلی وجود ندارد تا فکر کنیم که این تفاوت‌ها منجر به انقلاب می‌شوند. وجود استبداد سیاسی به همراه احساس انزجار گستردة مردم از حاکم سیاسی، منحصر به ایران نبوده است. همچنین است اتکای بیش از حد به درآمد نفت، مهاجرت وسیع روستاییان به شهرها، رشد شکاف در توزیع درآمد، شکنجه کردن زندانیان سیاسی، یا خصومت مردم با وابستگی به آمریکا.

به نظر کدی، کلید درک و شناخت یک حادثة مهم مثل انقلاب آن است که مشخص نماییم تفاوت اصلی کشورهایی که انقلاب را تجربه کرده‌اند با کشورهایی که انقلاب نکرده‌اند در چیست. البته، این تفاوت‌ها، همیشه و به‌طور عام به‌عنوان عوامل انقلابی درنظر گرفته نمی‌شوند؛ ولی به‌صورت پسینی واجد این مزیت تبیینی هستند که ما را قادر می‌سازند تا چگونگی پیشرفت امور را تا وقوع انقلاب ردیابی نماییم. در حقیقت، با بازگشت به گذشتة کشورهای انقلابی و غیرانقلابی این امکان فراهم می‌آید تا مشاهده کنیم که عوامل کلیدی که یک کشور را انقلابی نموده و سایر کشورها را ننموده چه بوده است. کدی در پاسخ  به این پرسش که چه چیزی ایران را از سایر کشورهای اسلامی متمایز نمود تا برخلاف آنها انقلاب موفقی را از سر بگذراند به سه عامل کلیدی اشاره می‌نماید:

1ـ تحولات روحانیت شیعه در ایران که یک امام خمینی قدرتمند و شبکة ارتباطی‌اش را امکانپذیر ساخت؛

2ـ ویژگی‌های خاص شاه و شیوة حکومت کردن وی؛ (و شاید مهم‌ترین عامل)

3ـ تعارض و ناسازگاری میان یک ساختار سیاسی به غایت استبدادی، قدرتمند و نابرابر با تغییرات سریع و شتابان اقتصادی ـ اجتماعی که به درجات متفاوت کلیة طبقات اجتماعی در جامعه را دچار بیگانگی نمود.

از نظر کدی، گرچه هر سه این عوامل در طول زمان با یکدیگر تعامل داشته و دچار تغییر و تحول شده‌اند، ولی سومین عامل که جامعه را به‌عنوان یک کل تحت تأثیر قرار داده است از حیث اجتماعی، بنیانکن‌ترین عامل بوده است. مع‌هذا، این عامل ساختاری در کشورهای دیگر هم وجود داشته است و نمی‌تواند تنها تبیین‌کنندة این مطلب باشد که چرا ایران، متفاوت و انقلابی شد. همین‌طور، فرمانبرداری و خوش‌خدمتی شاه به قدرت‌های خارجی یک عامل بلندمدت است که فقط در حضور سایر عوامل حالت انقلابی پیدا می‌کند. یک چنین عناصری فقط در ترکیب‌ یا تلاقی‌های مناسب است که انقلابی می‌شوند. این عناصر اگرچه در ایران به چرخشی مهم انجامید ولی اهمیت علّی آنها را نمی‌توان بر اساس تجربة گذشتة تاریخ بشری چنان دقیق ارزیابی نمود که به پیش‌بینی انقلاب منتهی گردد. هیچ چیزی در تجربة تاریخی ایران یا سایر کشورها وجود ندارد تا فرد را به این فکر بیندازد که یک روحانی مذهبی  می‌تواند انقلاب بزرگی را با موفقیت برپا سازد و به حکومت متعاقبش برسد. هیچ‌کس نمی‌تواند تصور کند که اگر یک روحانی شبیه به امام خمینی در کشور دیگری پیدا شود او نیز می‌تواند یک انقلاب موفق را به سرانجام برساند. از آن طرف، بسیاری از خطاها و ضعف‌های شاه ایران به‌خوبی شناخته شده‌ بودند، ولی بر اساس چیزهایی که افراد از گذشتة انسان‌ها یا حتی رویدادهای گذشتة ایران می‌دانستند، دلیلی وجود نداشت تا گمان کنند که شاه بایستی با یک انقلابی مواجه می‌شد که همه‌چیزش را از دست دهد.

کدی در ادامه، استدلال می‌کند که اگر در یک مقطع زمانی خاص تفاوتی ناچیز و غیرقابل سنجش در وضعیت‌های اولیه می‌تواند منجر به نتایج ناهمگون و متباعد برای دولت‌های ظاهراً مشابه شود، مشکل پیش‌بینی به‌سرعت مضاعف می‌شود وقتی بدانیم که انقلابات، حوادث منفرد و ایستایی نیستند که فقط در یک زمان معین رخ دهند؛ بلکه فرآیندهایی هستند که در آن، نتایج و پیامدها عمدتاً بر اساس ترکیب و تعامل پیچیده‌ای از حوادث در طول یک دورة بلندمدت انقلابی تعیین می‌شوند. در طول دورة این فرآیند، تغییرات کوچک و ناچیز در برخی متغیرها می‌تواند کل مسیر تحولات یک کشور را عوض کرده و آن را به یک مسیر متفاوت بیندازد. پس، از آنجا که در طول سالیان بسیج و منازعة انقلابی، فرصت‌های بی‌شماری برای رخ دادن حوادث کوچک به‌وجود می‌آید تا مسیر سیاسی کشور را تغییر دهد، راهی وجود ندارد که برای پیش‌بینی حوادث یا نتایجی که در زمان آتی رخ خواهند داد، تحلیلی معتبر ارائه داد. به عنوان مثال، بازیگران مهم سیاسی معمولاً با وضعیت‌هایی روبرو می‌شوند که باید از میان چند کنش یا واکنش، یکی را انتخاب نمایند و هر نوع انتخاب آنها اثر متفاوتی روی مسیر آتی تحولات اجتماعی باقی می‌گذارد. با توجه به کثرت و تعدد تصمیمات هر روزة این گروه از بازیگران سیاسی، تعداد مسیرهای محتمل آتی حتی در طول یک دورة کوتاه زمانی به میلیون‌ها تصمیم احتمالی می‌رسد که در تمامی جهات گسترده می‌شود. به عنوان مثال، فرض نمایید که حکومت این تصمیم را بگیرد که بر تظاهرکنندگانِ معترض سخت گرفته و آنها را قلع و قمع کند. این تصمیم حکومت می‌تواند منجر به زنجیره‌ای از واکنش‌ها شود که پس از ماه‌ها یا حتی سال‌ها حکومت بر جامعه را در وضعیتی کاملاً متفاوت قرار می‌دهد در مقایسه با زمانی که تصمیم حکومت آن باشد که تظاهرات مزبور بدون هرگونه مداخله و برخورد نیروهای حکومتی ادامه یابد. مضافاً بر اینکه، هرگز نمی‌توان بدون خطا و اشتباه پیش‌بینی نمود که چگونه کنشگران سیاسی به وضعیت‌های خاص آتی‌شان پاسخ می‌دهند. از این رو، تفاوت‌های کوچک در انتخاب آنها می‌تواند از طریق زنجیره‌ای از انتخاب‌های بعدی، تفاوت‌های بزرگی را در نتایج سیاسی و اجتماعی به‌بار آورد. این بدان معنی است که توانایی ما برای پیش‌بینی اینگونه تحولات اجتماعی بسیار اندک و محدود است.

کدی تلاش می‌کند تا این مشکل را در انقلاب ایران نشان دهد و تصریح می‌کند که حتی اگر ما فقط یک متغیر را در حوادث و رخدادهای میان شروع فرآیند انقلاب تا دستیابی امام خمینی به قدرت درنظر بگیریم قادر خواهیم بود پیچیدگی عظیم یک چنین تحولی را درک کنیم. برای ارائه نمای کلی این واقعیت می‌توان فقط یک متغیر را به‌صورت جداگانه در نظر گرفت- تصمیمات گرفته‌شده توسط شاه و رژیم وی- و یک وضعیت سادة دوگانه‌ای را فرض نمود: این که شاه یا رژیم وی تصمیمی را گرفت یا نگرفت. اگرچه وجه منفی یا «آن تصمیم را نگرفتن» آشکارا دامنه‌ای از احتمالات بدیل را باز می‌کند، ولی برای ساده‌سازی، آنها را به دو حالتِ تصمیم‌گرفتن و تصمیم ‌نگرفتن تقلیل داده‌ایم. برای معین کردن عناصر این مدل انتزاعی می‌توان به تصمیمات کلیدی رژیم شاه در ایجاد فضای باز سیاسی در سال 1977 میلادی اشاره نمود که به مخالفان اجازة بیان خواسته‌هایشان داده شد و تصمیم گرفته شد که  نسبت به اعتراضات میانه‌روها سخت‌گیری نشود و امثالهم. در ژانویه 1978میلادی از سوی شاه یک تصمیم کلیدی مبنی بر انتشار مقاله‌ای هتاکانه علیه امام خمینی گرفته شدکه منجر به اولین تظاهرات در چرخة تظاهرات ادواری آن سال شد که به‌دنبال آن تصمیم گرفته شد برای مقابله با تظاهرات بعدی به‌صورت محدود از زور استفاده شود. همچنین، در بهار و تابستان اقدامات مختلفی برای آزاد‌سازی فضای سیاسی انجام گرفت که با حکومت نظامی در آخر سال 1978 به سر آمد. سرکوب خونین تظاهرات گسترده در پاییز همان سال یک تصمیم کلیدی دیگر بود، همان‌گونه که تصمیم به عدم‌استفاده از نیروهای نظامی برای سرکوب خونین مردم نیز یک تصمیم مهم بود. برخی اوقات، تصمیمات بدیل در هر نقطه‌ای می‌توانست وضعیت کلی تحولات را به‌طور بنیادین تحت تأثیر قرار دهد. حتی با دوبرابر کردن سادة تصمیمات بدیل که غالباً احتمال سه‌گانه یا بیشتر دارند و با مقایسه تعداد کوچکی از تصمیمات، یک میلیون بدیل در فوریة 1979 میلادی فقط توسط تصمیمات رژیم به‌دست می‌آید. هنگامی که فرد متغیرهایی مثل جنبش‌های مردمی، اعتصابات فلج‌کنندة اواخر سال 1978 میلادی، و کنش‌های بازیگران اصلی خارجی را به موارد قبل اضافه کند، میزان این احتمالات بلافاصله از میلیون هم می‌گذرد. تعدادی از این احتمالات، نتایج و پیامدهای اساساً متفاوتی را به دنبال می‌آورند و صرفاً بخش قلیلی از آنها واقعاً به همان نتایج و پیامدها منتهی می‌شوند. کدی با ارائة  نمودار زیر تلاش نموده تا همین مسأله را به تصویر بکشاند. در حقیقت، هر یک از این سه عامل کنشگر(امام خمینی، مردم، و رژیم شاه) اگر به‌صورت مستقل عمل کنند و فقط یک تصمیم سادة دوگانة بله یا خیر بگیرند بعد از 20 تصمیم به یک میلیون بدیل می‌رسند که اگر تعامل‌ها را نیز در نظر بگیریم این بدیل‌ها به میلیاردها یا تریلیون‌ نیز خواهند رسید (Keddie 1995a:21).

 

البته، کدی معتقد است که در جهان واقعی راه‌هایی که می‌توانند در واقعیت اتفاق بیفتند به میلیاردها یا میلیون‌ها مسیرهای مختلف یا ده‌ها مسیر یا حتی دو مسیر نمی‌رسند. اعتقاد کدی آن است که وقایع فقط و فقط می‌توانستند مسیری را اتخاذ کنند که کرده‌اند. هر تحول یا تصمیمی واجد یک یا چند دلیل است که چرا آن رخ داد و سایر احتمالات رخ نداد. اما مشکل آن است که این دلایل غالباً و ضرورتاً برای معاصران نامعلوم و ناپیداست و حتی ممکن است در مقایسه با نیروهای بزرگ‌تر امری ناچیز و جزیی یا اتفاقی به نظر برسند (مثل بیماری شاه که برای انقلاب ایران در حد یک علّت درنظر گرفته شده است در صورتی که این علّت در مقایسه با نیروهای عمومی تاریخی یک اتفاق محسوب می‌شود). از این رو، ترکیبی از تعاملات پیچیده و عدم‌امکان پیش‌بینی بسیاری از حوادث فردی، مشکلات پیش‌بینی نمودن انقلابات دیرپا و نتایج آنها را چندین برابر می‌کند. مع‌الوصف، هر گاه آنها رخ دهند، امکانپذیر است که کلیة راه‌ها یا طریقه‌های عملاً اتخاذ نشده را حذف نمود و به مطالعة نیروهایی پرداخت که این حادثه را به‌وجود آورده‌اند.

سردرگمی[18]

چالرز کورزمن[19] در کتاب مهم‌ خود با عنوان «انقلاب غیرقابل‌تصور در ایران»[20] (Kurzman 2004 a) [21]  با تبیینی متفاوت که برآمده از شواهد مربوط به انقلاب سال 1979 میلادی در ایران بوده به این نتیجه رسیده است که «انقلابات همواره پیش‌بینی‌ناپذیر باقی می‌مانند» (Kurzman 2004 a:170). همان‌طور که از مفاد عنوان کتاب کورزمن نیز قابل استنباط است، وی با ارائة شواهد تجربی متعدد، ولی غیرسیستماتیک از مردم ایران، این حقیقت را به‌طور مستند نشان داد که تا قبل از شروع فرآیند انقلاب در سال 1978 میلادی تصور و پنداشت تقریباً همة ایرانیان این بود که انقلاب علیه شاه غیرقابل‌تصور یا ناممکن است. در واقع، کلیة شواهد حاکی از آن بود که ایرانیان حتی نمی‌توانستند تصور کنند که جنبشی مردمی بتواند علیه شاه به‌وجود بیاید چه رسد به اینکه آن جنبش بتواند طومار رژیم سلطنتی را درهم بپیچد. کورزمن در این کتاب ضمن انتقاد از کلیة تبیین‌های انقلاب ایران که همگی با اعوجاجات و ناسازگاری‌های مشاهده‌ای مهمی روبرو می‌باشند مدعی است که فهم این انقلاب منوط به بازسازی تجربة زیسته ایرانیان در برهة انقلابی است. از نگاه کورزمن، برهة انقلابی به‌طور کلی بر اساس ویژگی‌هایی همچون سردرگمی، سیالیت[22]، بی‌ثباتی[23]، و پیش‌بینی‌ناپذیری[24] مشخص می‌شود. داعیة اصلی کورزمن در این کتاب آن است که در شرایط عادی جامعة ایران، آمدن انقلاب برای اکثریت مردم، امری نشدنی و غیرقابل‌تصور بود و وظیفة تحلیلی وی آن است که با تمرکز بر  برهة انقلابی ایران (79-1978میلادی) نشان دهد که چگونه «انقلاب» به‌عنوان امری نشدنی و غیرقابل‌تصور در ذهن مردم تبدیل به یک امر «شدنی» و «قابل‌تصور» در ذهن آنان و سپس مشارکت‌ عملی‌ آنان گردید. کورزمن تصریح دارد که در برهه‌های انقلابی، اکثر قریب به اتفاق مردم سردرگمی عمیقی را تجربه می‌کنند که این حالت درونیِ زیست‌شده موجب می‌شود آنان دچار تغییر شده، در مواضع‌ خود تجدید نظر کرده، یا اولویت‌های ترجیحی‌خویش را جابه‌جا نمایند. در حقیقت، تجربة زیستة انقلاب تحت سیطرة سردرگمی است و وظیفة یک جامعه‌شناس عبارت است از شناخت و درک گوناگونیِ پاسخ‌ها به این سردرگمی (Kurzman 2004 a: 166). از این رو، کورزمن بر پایة مورد انقلاب ایران پرسش «چرایی» را به نفع پرسش «چگونگی» کنار می‌گذارد و کل تحلیل خود را بر پایة این پرسش محوری سازمان می‌دهد که چگونه بخش عظیمی از مردم ایران شروع به فکر کردن دربارة انجام این مسألة غیرقابل‌تصور(انقلاب) نمودند؛ چون، تا زمانی که انقلاب، امری غیرقابل‌تصور نزد اکثریت مردم باقی بماند، دست‌نیافتنی و نشدنی باقی خواهد ماند (Kurzman 2004a: 172). وقتی بخش بزرگی از مردم به فکر انجام این امر غیرقابل‌تصور افتادند، انقلاب به سمت تحقق و پیروزی حرکت می‌کند، حتی اگر هیچ‌کس آن را پیش‌بینی نکرده باشد. لذا، امکانپذیری یا شدنی‌بودن[25] اصطلاح کلیدی کورزمن در تحلیل است. مردم هنگامی خود را درگیر یک جنبش انقلابی می‌کنند که آن را امکانپذیر یا شدنی بدانند؛ یعنی برای آن، بخت واقعی جهت موفقیت قائل باشند که این مسأله نیز به ارزیابی افراد از دامنه و وسعت جنبش اعتراضی وابسته است (Kurzman 2004a: 136). از نظر کورزمن، مشخصة برهة انقلابی در ایران عبارت از دوره‌ای کاملاً سیال، بی‌ثبات، و مبتنی بر کنش‌های غیرقابل‌پیش‌بینی بازیگران مختلف بوده است و به همین دلیل برای همه، غیرمنتظره و تحیرآفرین جلوه نمود.    

در مجموع، استدلال کورزمن در اثبات پیش‌بینی‌ناپذیری انقلاب را می‌توان در پنج گزارة کلی به‌شرح ذیل خلاصه نمود (Kurzman 2004a):

 1) کلیة تبیین‌ها متضمن بیان مکانیسم‌های علّی هستند.

 2) تمامی مکانیسم‌های علّی(یا تبیین‌ها) در علوم اجتماعی دلالت ضمنی بر حالات درونی معینی در افراد دارند.

 3) تجربة انقلاب در یک جامعه با حالت درونیِ سردرگمی افراد آن جامعه عجین است.

 4) مردمی که خواه‌ناخواه درگیر فرآیند انقلاب درون جامعه‌ خود می‌شوند جهت‌گیری کنشی ایشان عمدتاً مبتنی بر حدس آنها دربارة این مطلب است که دیگران چگونه عمل می‌نمایند.

 5) این حدس‌ها و جهت‌گیری کنشی آنقدر به‌سرعت و به‌طرز فوق‌العاده‌ای تغییر می‌یابند که هم مشارکت‌کنندگان و هم ناظران نمی‌توانند آن را پیش‌بینی‌ نمایند.

حال، به تشریح تفصیلی استدلال‌های کورزمن در محورهای فوق‌الذکر می‌پردازیم[26].

در علوم اجتماعی، مکانیسم‌های علّی عموماً به‌عنوان «اسم فعل»[27] تئوری‌پردازی شده‌اند و اسم فعل‌ها از حیث گرامری اشاره به فرآیندها دارند که مستلزم وجود افراد و کنش آنهاست. مثلاً، مکانیسم «حل تعارض شناختی» دلالت بر فرآیند کاهش ناهماهنگی شناختی توسط افراد دارد. البته تئوری‌پردازان معتقد به تبیین‌های مبتنی بر مکانیسم‌های علّی، در خصوص واحد تحلیل مناسب با یکدیگر توافقی ندارند: برخی روی فردگرایی روش‌شناختی است  تأکید دارند (Elster 1989: 3-10; Hedstrom and Wedberg 1998: 11-13)، در حالی که دیگران این موضع را به‌دلیل آنکه خیلی محدودکننده است، رد می‌کنند. این گروه بجز عوامل سطح فردی، عوامل سطح سیستمی و جمعی را نیز مورد ملاحظه قرار می‌دهند، عواملی همچون توزیع اجبارهای بیرونی (Bunge 1999: 88-91)، مکانیسم‌هایی که دربردارندة فرآیندهای جمعی است  (McAdum, Tarrow and Tilly 2001: 25)، و پدیده‌های نهادی یا فرهنگی که رفتار فردی را شکل می‌دهند (Stinchcombe 1991: 372-380). با وجود این، فرضیات مربوط به مکانیسم‌های سیستمی یا جمعی ضرورتاً استلزام‌های سطح خُرد را با خود حمل و منتقل می‌کند. به‌قول بانگ  (Bunge 1999: 62) «روابط اجتماعی از مسیر سرهای اشخاص می‌گذرد». بانگ مثال‌های متعددی در جامعه‌شناسی کلان ارائه می‌دهد تا نشان دهد که همة این مکانیسم‌های علّی بر وجود حالات درونی معینی در میان تعدادی کافی از افراد ابتنا دارند.

اصطلاح «حالات درونی»[28] جعل شده تا دامنة وسیعی از ساختارها و فرآیندهای ذهنی، از ساختار ترجیحات گرفته تا انگیزش‌ها و احساسات را پوشش دهد. برخی از آنها ممکن است آگاهانه باشند یا به محض تأمل به سطح خودآگاهی بیایند، در حالی که برخی دیگر ممکن است این طور نباشند. مع‌هذا در همة موردها، علّیت در حیات اجتماعی انسان‌ها از طریق این حالات درونی عمل می‌کند. در نتیجه، حالات درونی افراد آزمون‌گاهی را برای فرضیات تبیینی در علوم اجتماعی تشکیل می‌دهند. کلیة گونه‌های تبیین در علوم اجتماعی باید به‌طور موجه و معقولی برای این حالات درونی افراد که نقش علّی دارند توضیحی ارائه دهند. از این رو، «تجربة آگاهانه»[29] به‌عنوان شکلی از حالات درونی افراد، یک آزمون محکمه‌پسند برای  فرضیات تبیینی در علوم اجتماعی است. البته، شناخت یا درک این تجربه نمی‌تواند کل شقوق ممکن حالات درونی انسان را پوشش دهد، چون برخی از آنها مستقل و خارج از تجربة آگاهانه هستند. ولی اگر در برخی موردها، شواهد تجربی نتوانستند حالات درونی را که آن تبیین انتظار داشته است تأیید کنند، در آن صورت باز نیاز به تبیینی است تا آن را توضیح دهد.

نکتة دوم اینکه، تبیین‌ها نیازمند توجه به تفهم هستند. فرض کنید که افراد درون یک جامعة خیلی نابرابر انکار نمایند که ناکامی یا محرومیت نسبی را احساس می‌کنند و شواهدی وجود دارد تا باور نماییم که آنها احساسات حقیقی خویش را گزارش داده‌اند. با وجود این، هنوز می‌توانیم این تجربیات آگاهانة آنان را با ارائة شواهدی از ناکامی یا محرومیت نسبی ناخودآگاهانة آنان نپذیرفته و رد نماییم. ولی در هر مورد، شواهد تجربی مورد نیاز است تا آنها را با برخی صورت‌های دیگر از شواهد حالات درونی افراد مقابله داد. در مواردی مثل وقایع و رخدادهای مربوط به ستیزه‌های حاد اجتماعی (همچون، انقلاب ایران) از یک سو، روش تفهمی شواهدی فراهم می‌آورد مبنی بر آن که ایرانیان در طول دورة انقلابی واجد سردرگمی گسترده‌ای بودند و به همین دلیل، نمی‌توانستند حتی رفتارهای آتی خودشان را به‌درستی پیش‌بینی کنند. از سویی دیگر، روش تبیینی اقتضا دارد که به‌دنبال شروط مقدمی باشیم که موجب یا مسبب رفتارهای ایرانیان در طول همین دوره شده است. ابتدا، از روش تفهمی برای اثبات این گزاره آغاز می‌کنیم که تجربة انقلاب تحت سلطه یا سیطرة سردرگمی است.

گزارش‌ها، توضیحات و خاطرات کسانی که درگیر تجربة انقلاب در ایران بودند همگی بر این نکته تأکید داشته که درجة بالای سردرگمی، خصیصة تجربة انقلابی بوده است. محمود گلابدره‌ای نوشت: هر زمان که دو یا سه نفر از مردم به یکدیگر می‌رسیدند شروع به بحث می‌کردند. گرچه واژه‌ها، دیدگاه‌ها، و نظرات همگی از بالا تا پایین متفاوت بود ولی این نکتة مشترک وجود داشت که اصلاً  روشن نبود که چه رخ خواهد داد. کورزمن گفتگوی زیر از گلابدره‌ای را شاهد می‌آورد:

مادر من می‌ترسید. پدرم خواب بود. برادرم تلفن زد و به مادرم گفت: «به بچه‌ها بگو که فردا از خانه خارج نشوند. آنها قصد دارند فردا، مثل 17 شهریور، همه را بکشند. آنها قصد دارند از پشت‌بام‌ها و هلی‌کوپترها به مردم شلیک نمایند». مادرم شروع به گریه کردن نمود. او به برادرم گفت: «خودت هم گوش کن و به خانه بیا» و گوشی تلفن را به من داد. من گفتم: «سلام» سپس، «بله، می‌دانم»، و «خداحافظ». الآن من هم وحشت‌زده هستم. همه رفته‌اند که بخوابند. من نمی‌توانم بخوابم  (Kurzman 2004b: 333).

در همین دورة زمانی، یعنی دسامبر 1978 میلادی، مجلة «خواندنی‌ها» این سؤال عمومی در ایران را مطرح کرد که «آیا زمانی خواهد آمد که این وضعیت پرهرج و مرج سامان پذیرد؟» و در جواب آورد: «پاسخ این سؤال روشن نیست.» حتی در اوایل فوریة 1979، یعنی فقط چند روز مانده به سقوط رژیم سلطنتی، روزنامة آیندگان نوشت:

در تهران، گفتگوها و مکالمات عمومی محدود به این مطلب شده است: چگونه این انقلاب که به نیمه‌راهش رسیده است با قدرت اصلی حکومت مواجه می‌شود؟ آیا تسلیم خواهند شد؟ آیا شاهد جنگی داخلی خواهیم بود؟ و این جنگ تا کجا ادامه می‌یابد؟

به نظر می‌رسید که فقط تعداد انگشت‌شماری از انقلابیون متعهد و جان‌برکف با اطمینان کافی پیش‌بینی می‌کردند که رژیم سلطنتی به‌زودی نابود خواهد شد. حتی، مهدی بازرگان از مخالفان لیبرال قدیمی رژیم شاه کمتر از چهار ماه پیش از آنکه رژیم سلطنتی ساقط شود به این مطلب باور نداشت. در 22 اکتبر 1978 بازرگان به ملاقات امام خمینی در ویلایی خارج از پاریس رفت و در خصوص استراتژی انقلاب با ایشان گفتگو نمود. هدف بازرگان متقاعد کردن امام خمینی بود مبنی بر اینکه مخالفان باید پیشنهاد شاه را در خصوص برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه در پاییز همان سال بپذیرند. بازرگان استدلال نمود که با استفاده از این مبنای قانونی و تریبون عمومی، جنبشِ به‌وجود آمده می‌تواند در گام بعدی قدرت اجرایی کشور را نیز تصرف نماید. بازرگان این سیاست را «سیاست گام ‌به ‌گام» نامید. مع‌هذا، امام خمینی به هیچ‌یک از این توصیه‌ها گوش نکرد و در عوض، تأکید نمود که جنبش انقلابی به‌زودی به موفقیت نهایی می‌رسد. بازرگان اعتراض کرد که آمریکایی‌ها نمی‌گذارند. امام خمینی پاسخ داد: «آمریکایی‌ها مخالف ما نیستند، چون ما حقیقت را می‌گوییم». بازرگان تلاش نمود که به امام خمینی در خصوص سیاست جهانی درس دهد: «عالم سیاست و محیط بین‌المللی شبیه به بحث‌های طلبگی در نجف و قم نیست که منطق و حقیقت کفایت کند. ما با هزاران مشکل و مسأله روبروییم و آنها طرح‌ها و برنامه‌های ما را درهم می‌شکنند. آنها فقط به‌خاطر اینکه ما از حقیقت صحبت می‌کنیم تسلیم نمی‌شوند». ولی بازرگان چیزی عایدش نشد؛ چون امام خمینی مسأله را پایان‌یافته در نظر گرفته بود. وی به بازرگان گفت: «وقتی شاه رفت و من به ایران بازگشتم، مردم نمایندگان مجلس و سپس حکومت را انتخاب خواهند نمود». بازرگان از این مواجهة امام خمینی مبهوت و متحیر مانده بود. «خونسردی و بی‌اعتنایی امام خمینی به مشکلات آشکار سیاسی و اجرایی در پیشبرد نهضت، من را متأثر ساخت». وی یادآوری کرد «در همان زمان که من متحیر بودم و امام خمینی را تحسین می‌کردم که چقدر امور را ساده می‌نگرد، وی اطمینان قلبی داشت که پیروزی نزدیک است.» (Chehabi 1990: 242).

البته امام خمینی نیز، با همة اعتماد به نفسی که داشت، قریب‌الوقوعی انقلاب را به این سرعت انتظار نداشت[30]. اطمینان قلبی امام خمینی نسبت به پیروزی جنبش انقلابی احتمالاً ناشی از توکل یا تسلیم الهی وی نسبت به هر نتیجه‌ای بوده است تا اینکه حاکی از انتظار تغییر قریب‌الوقوع رژیم شاه نزد وی باشد. در دسامبر 1978 میلادی یک ملاقات‌کننده از امام خمینی پرسید: «آیا شما فکر می‌کنید ادامة راه فعلی عاقلانه و خردمندانه است؟ چه اتفاقی رخ خواهد داد اگر ارتش دست به کشتار مردم بزند؟ آیا مردم دیر یا زود خسته و ناامید نمی‌شوند؟». امام خمینی «کاملاً آرام پاسخ داد که تکلیف ما مبارزه به این شیوه است و نتیجه با خداست» (lgar 1983: 59َA). در برابر  تقدیرگرایی الهی امام خمینی، نمایندگان وی در تهران که در شورای انقلاب منصوب شده بودند و تلاش می‌کردند تا جنبش اعتراضی را سازمان دهند بحد کافی محتاط و دوراندیش بودند که تا بعد از پیروزی انقلاب هیچ گزارش یا سند نوشته‌شده‌ای را به‌جا نگذارند، ضمن آنکه نگران توانایی‌های رژیم سلطنتی برای تداوم آن به هر قیمت بودند[31].

من، حالت درونی افرادی همچون گلابدره‌ای، بازرگان، نمایندگان امام خمینی ــ نه خود امام خمینی ــ را «سردرگمی» می‌نامم که از نااطمینانی متداول که خصیصة بخش بزرگی از حیات اجتماعی روزمرة ماست، متمایز می‌باشد. شاید، هر بخش از روزنامه‌ها را که بخوانیم ــ اخبار، حوادث، ورزش، تجارت و غیره ــ حول‌وحوش بخشی از نااطمینانی نهادینه‌شده سازمان داده شده‌است؛ یعنی، حوزه‌ای که فرد انتظار ندارد که بداند فردا چه اتفاقی رخ خواهد داد. در حقیقت، ما همواره با این نوع از نااطمینانی سروکار داشته و زندگی می‌کنیم. به عبارت بهتر، تا جایی که قواعد بازی در حیات اجتماعی نسبتاً ثابت باقی مانده است، ما هنوز انتظار چیزهای غیرمنتظره را در بازی داریم؛ ولی، وقتی می‌فهمیم که قواعد بازی به‌ناگهان تغییر یافته است و ما دیگر نمی‌دانیم که چه چیزی را باید انتظار داشته باشیم، این همانا سردرگمی است. یک تعریف صوری‌تر از سردرگمی عبارت است از به رسمیت شناختن نانهادینگی یا تصدیق غیرنهادینگی[32].

از سویی دیگر، مردمی که خواه‌ناخواه درگیر فرآیند انقلاب در درون جامعه‌ خود می‌شوند جهت‌گیری کنشی‌ آنان عمدتاً مبتنی بر حدس ایشان است مبنی بر آنکه دیگران چگونه عمل می‌نمایند. مجموعه‌ای وسیع از آزمایش‌های روانشناسی اجتماعی نشان داده‌اند که افراد تحت شرایط ابهام و عدم‌قطعیت گرایش دارند تا قضاوت‌هایشان را با دیگران همنوا سازند[33] (Sherif 1935; Spencer and Houston 1993). اگرچه آزمودنی‌ها در شرایط آزمایشی معمولاً نسبت به این فرآیند آگاه نبوده‌اند؛ ولی در شرایط غیرآزمایشگاهی و وضعیت‌هایی که سردرگمی وسیعی حاکم است دلایل موجهی وجود دارد تا باور کنیم که این فرآیند معمولاً آگاهانه است. در مطالعة جنبش‌های اجتماعی نیز غالباً روی بین‌الاذهانی بودن تصمیم‌گیری‌ها تأکید شده است؛ یعنی اهمیت برآوردهای افراد از اینکه سایرین چگونه می‌خواهند عمل کنند. یک جنبه از این بین‌الاذهانی بودن عبارت است از حدس یا برآورد کنش‌های متعلق به دشمن ــ برای مثال، آیا سربازان به روی معترضان آتش می‌گشایند؟ جنبة دیگر که ممکن است بر جنبة اولی پیشی گیرد عبارت است از حدس یا برآورد کنش‌های همیاری‌کننده. به عنوان نمونه، ایرانیان فقط اگر اطمینان خاطر می‌یافتند که دیگران هم مثل آنها به اعتراض برمی‌خیزند، در تظاهرات اعتراضی شرکت می‌کردند (Kurzman 1996: 160-164). از این حیث، یعنی حدس و برآورد از کنش‌های همیاری‌کننده تمایزی اساسی بین دو رویکرد عمده در مطالعة جنبش‌های اجتماعی ــ یعنی، کنش جمعی و تودة معترض[34] ــ وجود دارد: هرچه یک جنبش اجتماعی، تعداد بیشتری از مشارکت‌کنندگان را جذب نماید و نیرویش افزایش یابد و به‌دنبال آن این تصور به‌وجود آید که حقیقتاً موفق خواهد شد، مدل کنش جمعی انتظار دارد که افراد غیرمشارکت‌کننده هنوز در حالت سواری مجانی[35] باقی بمانند (یعنی این اعتقاد که اگر این جنبش اجتماعی بدون آنها در حال پیروز شدن است چرا آنها باید زحمت پیوستن به آن را بکشند؟). پس، انتظار مدل کنش جمعی در این گزاره خلاصه می‌شود که احتمال کمی وجود دارد که افراد غیرمشارکت‌کننده‌ به این جنبش اجتماعی بپیوندند. ولی مدل تودة معترض انتظار دارد که افرادی که هنوز غیرمشارکت‌کننده باقی مانده‌اند به احتمال زیاد به این جنبش می‌پیوندند، چون وقتی جمعیت معترض بزرگ شود از سویی آنها به‌خاطر گمنامی در میان انبوه جمعیت در امان خواهند بود و از سویی دیگر، این بخت را پیدا می‌کنند که با فعالیت‌ خود، تاریخ‌ساز شوند.

مطمئناً هر دو فرآیند ممکن است رخ دهند، اگرچه شواهد تجربی مربوط به سواری مجانی که به‌طور کلی استنباطی تحلیلی است معمولاً تصدیق نمی‌شود. شواهد مربوط به حرکت قطاری یا ارابه‌ای توده‌ها که مبتنی بر مدل تودة معترض است، متقن‌تر می‌باشد. براساس پیمایش‌های انجام گرفته در خصوص جنبش اتحادیة هلند در دهة1970 (Klandermans 1984: 592-596)، جنبش ضدسلاح‌های هسته‌ای آلمان‌ غربی در دهة 1980 (Opp 1988)، و انقلاب 1989 آلمان شرقی (Opp ,Voss and Gern 1995: 196-202) این نتیجه به‌دست آمد: افرادی که  انتظار افزایش خیلی زیاد تعداد معترضان را داشتند، احتمال آنکه درگیر کنش اعتراضی شوند بسیار بیشتر از سایر گروه‌ها بود. این یافته‌ها با شواهد گفتگویی متعددی که در انقلاب ایران وجود داشته و همچنین مصاحبه‌های من با ایرانیانی که در انقلاب مشارکت داشته‌اند (Kurzman 1996: 166-167) مطابقت دارد.

ممکن است این استدلال را دوری بدانیم که جنبش‌های اعتراضی، مشارکت‌کنندگانشان را از طریق افزایش مشارکت‌کننده به‌خود جذب می‌کنند. ولی، مشارکت‌کنندگان اولیه در آن زمان دقیقاً نمی‌دانند که چه اتفاق خواهد افتاد. در لحظه‌ای که آنها تصمیم می‌گیرند در جنبش اعتراضی مشارکت کنند یا نکنند نمی‌توانند مطمئن باشند که چقدر از افراد دیگر می‌خواهند به این جنبش بپیوندند. این تصمیم در بافت یا زمینه‌ای از شنیده‌ها، شایعه‌ها، هیاهوها، پیش‌بینی‌های متعارض، و مکالمات و مباحثات داغ و پرشور که خصیصة دوره‌های سردرگمی گسترده است، ساخته می‌شود. این مکالمات و مباحثات را می‌توان به‌عنوان شکلی از علوم اجتماعی غیرحرفه‌ای نگریست. افراد همیشه از خانواده، دوستان، آشنایان خود، و غریبه‌ها می‌پرسند «چه خبر؟»، «چکار می‌کنی یا چکار می‌خواهی بکنی؟»، «چی می‌شود اگر ...؟». هرچه وضعیت غیرعادی‌تر باشد، نتیجة این پرسش‌ها برای ما از اهمیت بیشتری برخوردار می‌شود. هنگامی که امور غیرعادی می‌شوند، ما حقیقتاً نیاز داریم تا بدانیم که مردم چکار می‌کنند، در آن‌صورت است که ما می‌توانیم بفهمیم که باید چکار کنیم. در سال‌های 1979-1978 میلادی یعنی زمانی که مردم ایران درگیر تجربة انقلاب شده بودند، صحبت‌کردن در بارة موضوعات عادی و روزمره که دیگر احمقانه و بیهوده به نظر می‌آمد، متوقف شد و مردم به‌طور وسواس‌گونه‌ای فقط دربارة سیاست صحبت می‌کردند. در نوامبر 1978 میلادی، هنگامی که شایعة ناآرامی‌هایی در میان نیروهای مسلح و نظامی در سرتاسر ایران پخش شد، پلیس امنیتی شاه گزارش نمود: «هر کس از دیگری می‌پرسید که چه اتفاق خواهد افتاد؟».

مع‌الوصف، این حدس‌ها، ترجیحات و واکنش‌های مردم آنقدر به‌سرعت و به‌طور فوق‌العاده‌ای تغییر می‌کنند که هم مشارکت‌کنندگان و هم ناظران هیچ‌یک قادر به پیش‌بینی آن نمی‌باشند. در واقع، مردمی که قبلاً نمی‌خواستند از شاه خلع‌ید کنند، ناگهان تصمیم گرفتند که شاه را از قدرت پایین کشیده و از کشور بیرون کنند. در همین راستا می‌توان به گفته‌های یک زن چپ‌گرای ناشناس استناد نمود که پس از مشارکت در یک تظاهرات عظیم مردمی دچار تحول روحی و فکری شده بود: «دو هفته پیش، نخستین تظاهرات عظیم مردمی با مشارکت میلیون‌ها نفر انجام گرفت. من بسیار متعجب و خوشحال شدم و دریافتم که اسلام، دینی بزرگ است چون می‌تواند غیرممکن را ممکن سازد». مردی از تهران نیز تحول شگرف همسرش را که تبدیل به یک نیروی فعال اسلامی شده بود چنین توصیف می‌کند: «زنی که تا سال پیش هیچ دغدغة دینی و سیاسی نداشت و بزرگ‌ترین مشکلش عبارت بود از لباس‌ها و لوازم بهداشتی ـ آرایشی که از لندن برایش بفرستند».

باری، برای برخی از مردم تغییردادن ترجیح و دیدگاهشان از طریق فراهم نمودن احساس جدیدی از خاطرجمعی به عاقبت کار(چه به‌طور الهی چه غیرالهی) احساس سردرگمی‌ آنها را حل می‌کرد. برای نمونه یک کارگر قزوینی در خصوص این چرخش عقیدة مردمی در سپتامبر 1978 میلادی چنین می‌گوید: «در آن زمان مردم می‌دانستند که این انقلاب پیروز خواهد شد، صددرصد». برای برخی دیگر از مردم ایران، گرچه احساس سردرگمی تا پایان باقی ماند، ولی مانع مشارکت ایشان در اعتراضات انقلابی نشد. در هر مورد، به نظر می‌رسد که دوره‌های ناآرامی اجتماعی، محیط‌های گشتاوری بالایی[36] برای ترجیحات به‌وجود می‌آورند: نانهادینگی می‌تواند ترجیحات را در معرض فشارها یا تنش‌هایی قرار دهد که به‌طور معمول در شرایط عادی وجود ندارد.

در هر حال، این مردم نمی‌توانند تحولات شخصی خود را پیش‌بینی کنند، همان‌طور که نمی‌توانند شرایطی را که ذیل آنها یک چنین تحولاتی رخ خواهد داد، پیش‌بینی کنند. به همین جهت، قبل از آنکه به‌نظر برسد که تقریباً کل کشور علیه رژیم شاه قیام کرده، بی‌معنی بود که از ایرانیان بپرسیم «چکار می‌کنید اگر به‌نظر برسد که کل کشور علیه رژیم شاه قیام نموده است؟». یک چنین سؤالی را در زمان فعلی کشورتان تصور کنید. آیا می‌توانید یک پاسخ معناداری به آن ارائه دهید؟ من که نمی‌توانم. حتی من که دربارة جنبش‌ها و انقلاب‌ها مطالعه و تحقیق می‌کنم نمی‌توانم واقعاً تصور کنم که در طول زندگی‌ام در کشورم انقلابی رخ دهد. البته، من جزو افراد نادر جامعه‌ام نیستم، حدس می‌زنم که فقط انقلابیون حرفه‌ای و آدم‌های کله‌گنده‌ای که استراتژی‌ آنها خروج از رژیم فعلی است در خصوص یک چنین احتمالات بعید و غریبی، زیاد فکر می‌کنند.

از سویی دیگر، حتی در وضعیت‌های عادی نیز مردم به‌خوبی نمی‌توانند رفتار آتی خود را پیش‌بینی نمایند. ادبیات قابل ملاحظه‌ای در حوزة روانشناسی وجود دارد که این مطلب را به‌طور مکرر اثبات نموده است. هرچه موقعیت تصوری، کمتر عادی و معمولی باشد، تجسم آن موقعیت فرضی دشوارتر است. دشوارتر از تجسم آن موقعیت فرضی، پیش‌بینی آن است که چگونه یک فرد در آن موقعیت عمل خواهد کرد. و اگر افراد نتوانند رفتار خود را پیش‌بینی کنند در آنصورت استراتژی پیمایش از مردم اصولاً مثمرثمر نخواهد بود. فقط می‌توان پیش‌بینی کرد که در هنگام به‌هم‌ریختگی وضعیت عادی جامعه، بسیاری از پاسخگویان پیمایش‌ها بگویند: «نمی‌دانم» یا «بستگی دارد».

در پایان، کورزمن به تشریح تفاوت «تبیین» با «پیش‌بینی» می‌پردازد. در این رابطه،کورزمن تصریح دارد که دانشمندان علوم اجتماعی به سراغ حوادث غیرمنتظره می‌روند و تلاش می‌کنند بعد از وقوع و در مقام درک آنها، غیرمنتظره‌بودنشان را کاهش دهند. کورزمن معتقد است که «تبیین» ماده یا موضوع پیش‌بینی عطف‌بماسبق/واپس‌نگر[37] است: اگر A، B، و C را از قبل می‌دانستیم انتظار وقوع آن حادثه را می‌داشتیم (Kurzman 2004a: 4). مدعای وی آن است که کلیة تبیین‌ها، مستلزم یا متضمن پیش‌بینی عطف‌بماسبق/واپس‌نگر هستند. اهمیتی ندارد که این «تبیین‌ها» جبرگرایانه یا احتمال‌گرایانه، جهانشمول یا در قلمروی محدود، متمرکز بر مکانیسم‌ها/ فرآیندها یا قوانین، پهن‌دامنه یا خُرد‌دامنه باشند. مع‌الوصف، تبیین یا پیش‌بینی عطف‌بماسبق/واپس‌نگر متفاوت از پیش‌بینی آینده است: خیلی اوقات ما از قبل، شناختی از A، B، و C نداریم، یا حتی ممکن است آنها پیشاپیش شناختنی نباشند؛ بلکه فقط بعد از وقوع است که شناختنی می‌شوند. از این رو، انقلابات یا پدیده‌های اجتماعی به‌طور کلی (Elster 1989: 8-10)) به‌صورت پسینی (پس از وقوع) تبیین‌پذیرند؛ ولی به‌صورت پیشینی (قبل از وقوع) ذاتاً پیش‌بینی ‌ناپذیرند. به عقیدة کورزمن «پیش‌بینی» و «تبیین» فعالیت‌های کاملاً متفاوت و متمایزی هستند و برخی وقایع همچون جنگ‌ها و انقلابات، به‌صورت پسینی و بازاندیشانه تبیین‌پذیرند، ولو آنکه ذاتاً غیرقابل‌پیش‌بینی باشند (Kurzman 2004b: 344).

استنباط‌های مقایسه‌ای

در این مقاله، سه تبیین اصلی در خصوص غیرمترقبه‌بودن انقلاب ایران تشریح و نشان داده شد که چگونه هر یک از این تحلیل‌گران بر اساس یک عامل کلیدی، مدلی تبیینی برای توضیح عدم‌پیش‌بینی این انقلاب و شگفت‌زدگی از وقوع آن ارائه کرده‌اند. اگرچه تفاوت این عوامل کلیدی، کار مقایسة دیدگاه‌های مذکور را دشوار می‌سازد ولی می‌توان تا حدودی با مقایسة استدلال‌های این دانش‌پژوهان برخی همگرایی‌ها و واگرایی‌ها را استنباط نمود. 

اولاً، گرچه استدلال اصلی کدی، کوران و کورزمن معطوف به اثبات این مدعا بود که انقلاب اسلامی ایران نه پیش‌بینی شده‌ و نه اساساً پیش‌بینی‌پذیر بود، ولی هر سه این دانش‌پژوهان از حیث تحلیلی معتقد به پیش‌بینی‌ناپذیری انقلابات بوده‌اند و انقلاب ایران را فقط به‌عنوان مصداقی مؤید برای این قضیة تحلیلی مطرح نموده‌اند. مع‌الوصف، تفاوتی میان دیدگاه کدی با دو دانش‌پژوه دیگر وجود دارد. کدی، همانند کوران و کورزمن این قضیه را تصدیق می‌کند که «انقلاب، ذاتاً پیش‌بینی‌ناپذیر است» (Keddie 1995d:4) ولی تفاوتش با کوران و کورزمن در صور این قضیه است. کوران و کورزمن این قضیه را به‌صورت «موجبة کلیه» قبول داشتند، بدین معنا که کلیة انقلاب‌ها پیش‌بینی‌ناپذیر بوده‌اند و خواهند بود. در صورتی که کدی قضیة مذکور را به‌صورت «موجبة جزییه» قبول کرده و می‌گوید: «اکثر انقلابات نه پیش‌بینی شده‌اند نه پیش‌بینی‌پذیر بوده‌اند»(Keddie 1995c: 36) . در این راستا، وی ابتدا انقلاب اکتبر 1917 روسیه را شاهد آورده و مدعی می‌شود که به دلیل وجود بحران اجتماعی عمومی و گسترده به همراه یک جنبش انقلابی، برخی ناظران ساکن در خود روسیه (برخلاف ساکنین در کشورهای غربی) توانسته بودند این انقلاب را پیش‌بینی نمایند (Keddie 1995a:8). البته، پس از محاجة کوران (Kuran 1995 b) که از کدی می‌خواهد مدرک مستندی را نشان دهد که انقلاب روسیه پیش‌بینی شده بود، کدی بدون ارائة مدرک یا شاهدی تجربی در پاسخ کوران می‌نویسد:

اگر مورد انقلاب روسیه را نمی‌پذیرید، می‌توانید به انقلاب‌های چین و کوبا نگاه کنید که قبل از آنکه وضعیت کشورشان به‌عنوان یک انقلاب درنظر گرفته شود نیروهای انقلابی توانسته بودند کنترل بخش بزرگی از کشور و نیروهای نظامی را به‌دست آورند. در این کشورها، وقتی که بخش‌های مهمی از قلمروی سرزمینی تحت کنترل و تصرف انقلابیون درآمده بود، موفقیت انقلاب به‌طور گسترده‌ای پیش‌بینی می‌شد (keddie 1995 c: 36).

البته، کدی تصریح دارد که تعداد بسیار قلیلی از تحولات انقلابی و انقلابات وجود داشته‌اند که قابل پیش‌بینی بوده‌اند (Keddie 1995 b: 67) و در آخرین موضع‌گیری خویش تصدیق نمود که حداقل در طول 32 سال اخیر یعنی از انقلاب اسلامی ایران تا انقلاب‌های (بهار) عربی (1979 تا 2011 میلادی) هیچ جنبش انقلابی (اعم از موفق و ناموفق) نبوده است که بدرستی پیش‌بینی شده باشد (Keddie 2012: 150).

ثانیاً، از مقایسة دیدگاه کوران با کورزمن می‌توان نکتة دیگری را استنباط نمود. به عبارت دیگر، با تأمل در مفاد تحلیل این دو دانش‌پژوه در تبیین پیش‌بینی‌ناپذیری انقلابات استنباط می‌شود که علی‌رغم توافقی آشکار، تفاوتی ظریف نیز میان استدلال آنان وجود دارد. در حقیقت، این نکته در تحلیل کوران و کورزمن مشترک است که افراد درون یک جامعه به احتمال زیاد در حرکت انقلابی مشارکت می‌کنند اگر و فقط اگر احساس کنند که بسیاری از افراد دیگر نیز این کار را انجام می‌دهند. همان‌طور که گفته شد، کورزمن نشان داد بسیاری از ایرانیان مقدار زیادی از وقت و انرژی خود را در تلاش برای مشخص نمودن اینکه آیا دیگران نیز در تظاهرات اعتراضی علیه شاه مشارکت می‌کنند، صرف نمودند. ولی، از نظر کورزمن، برآوردهای افراد از اینکه چند نفر از ایرانیان ممکن است به یک تظاهرات اعتراضی بپیوندند خیلی متفاوت بود؛ بخشی به دلیل چیزی که کوران آن را تحریف ترجیح نامید، و بخش بیشتری به‌خاطر آنکه اشتیاق افراد در پیوستن به یک تظاهرات اعتراضی بر اساس همین حدس‌ها رقم می‌خورد. اینجاست که به اختلافی ظریف و مهم بین تحلیل کوران و کورزمن برمی‌خوریم. کوران معتقد است که اگر افراد ترجیح خصوصی معینی داشته که از دیگران پنهانش کرده باشند در صورتی به یک جنبش انقلابی می‌پیوندند که برای مثال ببینند 50 نفر یا شاید 500 نفر از مردم دیگر نیز این کار را انجام می‌دهند (Kuran 1995a: 1548). ولی عقیدة کورزمن آن است که بسیاری از مردم، خودشان نیز به‌سادگی نمی‌دانند که اگر 50، 500، یا حتی5000 نفر را ببینند که علیه رژیم حاکم دست به تظاهرات اعتراض‌آمیز زده‌اند چگونه واکنش انجام خواهند داد. از نظر کورزمن، واکنش آنان بلاتردید کاملاً منوط است به اینکه آن معترضان چه کسانی هستند و رژیم چگونه به آنها پاسخ می‌دهد و همچنین متکی بر حدس‌ها و برآوردهایی که محصول شایعات درهم‌برهم، احساسات به‌شدت برانگیخته شده، و احساسات ضد و نقیض مربوط به انجام تکلیف است. بنا به نظر کورزمن این حدس‌ها و برآوردها نمی‌تواند از قبل شناخته شوند، همین‌طور که نمی‌توانند تمایل به مشارکت را از قبل معلوم دارند. آنها به مقتضای وضعیت‌های غیرعادی می‌توانند به‌شدت تغییر کنند. این تغییرات موجب می‌شود تا پیش‌بینی با عطف به گذشته اساساً امکان‌ناپذیر شود. لذا، حتی کامل‌ترین پیمایش‌ها نیز نمی‌توانند چیزی در بارة آینده را پیش‌بینی کنند و انقلابات همواره پیش‌بینی‌ناپذیر باقی می‌مانند (Kurzman 2004 a: 170). به عبارت دقیق‌تر، کورزمن برخلاف کوران معتقد است که حتی اگر در حالت عادی یک جامعه، مردم آمادة جوابگویی کامل در خصوص ترجیحات خصوصی‌ خود به دیگران (اعم از پیمایشگران،  نظرسنجان و ...) باشند، در وضعیت غیرعادیِ انقلابی، پیش‌بینی کنش‌های آنان برای دیگران و حتی خودشان ناممکن است. این نه‌تنها شامل افرادی می‌شود که ممکن است به یک جنبش انقلابی بپیوندند بلکه همچنین شامل آنهایی نیز می‌شود که کارشان سرکوب انقلابات است، یعنی افسران و سربازان نظامی و انتظامی.

البته، در خصوص این مسأله به نظر می‌رسد که کدی نیز با کورزمن موافق و با کوران مخالف باشد؛ چون کدی (Keddie 1995 c: 37) تصریح دارد که گرچه عامل تبیینی کوران در پیش‌بینی ‌ناپذیری انقلابات، یعنی تحریف ترجیح، بویژه در کشورهای سرکوبگر خیلی مهم و پراهمیت است ولی نباید از این نکتة کلیدی غفلت شود که ترجیحات افراد، پدیده‌ای ایستا و ساکن نیست. برای مثال، مردم زیادی، و شاید اکثر آنها، که در انقلاب ایران مشارکت نموده بودند در یک سال قبل از پیوستن به این جنبش انقلابی واقعاً خود را خیلی ناراضی محسوب نمی‌کردند. فقط هنگامی که قطار انقلابی در ایران به‌راه ‌افتاد بسیاری از مردم که واجد مشکلاتی بوده ولی احساس آزردگی زیادی نمی‌کردند تبدیل به افرادی شدند که ستمدیدگی شدیدی را حس می‌کردند به اندازه‌ای که آنها را سوق داد تا به جنبش‌های اعتراضی توده‌ای بپیوندند. به همین دلیل، برخلاف دیدگاه کوران، یک نظرسنجی کاملاً صحیح از اینکه ایرانیان، روسی‌ها، یا چینی‌ها در نزدیکی به وضعیت انقلابی کشورشان، ولی قبل از راه‌افتادن قطار انقلاب، چه فکر و احساسی داشتند نمی‌توانست تمایلات انقلابی آتی آنان را، آنطور که در واقعیت رخ داد، آشکار نماید. همین پدیده نیز باعث می‌گردد تا مشکل پیش‌بینی انقلابات مضاعف شود (Keddie 1995 c: 37).

در پایان، باید توجه داشت که عمدة استدلال‌های این دانش‌پژوهان را باید مکمل، و نه بدیل یکدیگر در نظر گرفت.

 

 

منابع

ـ           ارونسون، الیوت. (1369) روانشناسی اجتماعی، ترجمه حسین شکرکن، تهران: انتشارات رشد.

ـ           بیل، جیمز. (1371) عقاب و شیر: تراژدی روابط ایران و آمریکا، ترجمة مهوش غلامی، تهران: نشر کوبه.

ـ           فوران، جان. (زمستان 1375) «انقلاب ایران، چالشی بر تئوری اجتماعی»،فصلنامة حضور، شمارة 18، صص: 207- 184  .

ـ           هویدا، فریدون. (1374)سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران، تهران: انتشارات اطلاعات.

ـ    Algar, Hamid. (1983) The Roots of the Islamic Revolution. London: Open Press.

ـ    Ashtiany, Mohsen. (2005) "The Unthinkable Revolution in Iran by Charles Kurzman", Political Science Quarterly, 120 (1): 177-178

ـ    Bunge, Mario. (1999) The Sociology-Philosophy connection. New Brunswick, NJ: Transaction.

ـ    Chehabi, Houchang. (1990) Iranian Politics and Religious Modernism: The liberation movement of Iran under the shah and Khomeini. Ithaca, NY: Cornell University Press.

ـ    Elster, Jon. (1989) Nuts and Bolts for the Social Sciences. Cambridge, UK: Cambridge University Press.

ـ    Ermakoff, Ivan. (2007) "The Unthinkable Revolution in Iran by Charles Kurzman", American Journal of Sociology,113 (3): 879-881

ـ    Farhi, Farideh. (2005) "The Unthinkable Revolution in Iran by Charles Kurzman", Iranian Studies, 38(4): 683-686

ـ    Foran, John. (2005) "The Unthinkable Revolution in Iran by Charles Kurzman", Social Forces, 83 (4): 1774-1776

ـ    Goodwin, Jeff. (2011) "Why We Were Surprised (Again) by the Arab Spring", Swiss Political Science Review, 17(4): 452–456

ـ    Hedström, Peter, and Richard S Wedberg, eds. (1998) "Social mechanisms: An introductory essay" In Social Mechanisms: An analytical approach to social theory, Cambridge, UK: Cambridge University Press, PP: 1-31.

ـ    Keddie, Nikki R. (1995a) "Can Revolutions be Predicted; Can their Causes be Understood?" In: Debating Revolutions, edited by Nikki R. Keddie, New York University Press, PP: 3-26.

ـ    ــــــــــــــــــ . (1995b) "Response To Goldstone" In: Debating Revolutions, edited by Nikki R. Keddie, New York University Press, PP: 65-76.

ـ    ــــــــــــــــــ . (1995c) "Response To Kuran"  In: Debating Revolutions, edited by Nikki R. Keddie, New York University Press, PP: 36-38.

ـ    ــــــــــــــــــ . (1995d) Iran and the Muslim World: Resistance and Revolution, New York University Press.

ـ    ــــــــــــــــــ . (2012) "Arab and Iranian Revolts 1979–2011: Influences or Similar Causes?", International Journal of Middle East Studies, 44 (1) 150-152

ـ    Klandermans, Bert. (1984) "Mobilization and Participation: Social-Psychological Expansions of Resource Mobilization Theory", American Sociological Review, 49: 583-600.

ـ    Kuran, Timur. (1995a) "The Inevitability of Future Revolutionary Surprises", American Journal of Sociology, 100(6): 1528–51.

ـ    ــــــــــــــــــ . (1995b) "Why Revolution are Better Understood Than Predicted?" In: Debating Revolutions, edited by Nikki R. Keddie, New York University Press, PP: 27-35.

ـ    ــــــــــــــــــ . (1997) Private truths, public lies: The social consequences of preference falsification. Cambridge, MA: Harvard University Press.

ـ    Kurzman, Charles. (1996) "Structural Opportunities and Perceived Opportunities in Social-Movement Theory: Evidence from the Iranian Revolution of 1979", American Sociological Review, 61:153-70.

ـ    ــــــــــــــــــ . (2004a) The Unthinkable Revolution in Iran. Cambridge, MA: Harvard University Press.

ـ    ــــــــــــــــــ . (2004b) "Can Understanding Undermine Explanation? The Confused Experience of Revolution", Philosophy of the Social Sciences, 34 (3) 328-351

ـ    McAdam, Doug; Sidney, Tarrow, and Charles Tilly. (2001) Dynamics of Contention. Cambridge, UK: Cambridge University Press

ـ    Opp, Karl-Dieter. (1988) "Community Integration and Incentives for Political Protest",

ـ    International Social Movement Research 1:83-101.

ـ    Opp, Karl-Dieter, Peter Voss, and Christiane Gern. (1995) Origins of a Spontaneous Revolution:East Germany, 1989. Ann Arbor: University of Michigan Press.

ـ    Sherif, Muzafer. (1935) "A Study of some Social Factors in Perception", Archives of Psychology, 27 (187) 1-60.

ـ    Spencer, Roger, and John Houston. (1993) "Rational Forecasts: On Confirming Ambiguity as the Mother of Conformity", Journal of Economic Psychology, 14, 697-709

ـ    Skocpol, Theda. (1986) "Analyzing Causal Configurations in History: A Rejoinder to Nicols", Comparative Social Research , 9 : 187-194

ـ    Stinchcombe, Arthur L. (1991) The Conditions of Fruitfulness of  Theorizing about Mechanisms in Social Sciences, Philosophy of the Social Sciences, 21,367-88

ـ    Zonis, Marvin. (1983) "Iran: A Theory of  Revolution from Accounts of the Revolution, World Politics, 35, 602.

 



[1] . عضو هیأت علمی گروه جامعه‌شناسی انقلاب پژوهشکدة امام خمینی و انقلاب اسلامی

e-mail:mrtaleban@ri-khomeini.com

این مقاله در تاریخ 30/2/1392 دریافت و در تاریخ 18/4/1392 پذیرفته شد.

[2]. سازمان سیا در اوت 1977 (مرداد 1356) یک گزارش تحقیقی شصت صفحه‌ای تهیه کرد که در آن، این جمله ذکر شده بود: «شاه تا دهة 1980 نیز شریک فعالی در حیات ایران خواهد بود». و «شیوة سیاسی ایران در آیندة نزدیک، تغییر رادیکال مهمی انجام نخواهد شد». آژانس ضداطلاعاتی دفاعی در 28 سپتامبر 1978 (7 مهر 1357) گزارش داد که «شاه در ده سال بعدی به‌طور فعال در رأس قدرت باقی خواهد ماند». کارتر نیز مرتباً این ارزیابی خوش‌بینانه را تکرار می‌کرد. وی در 28 اکتبر 1978 (7 آبان 1357) گفت: «ما با ایران دوستی تاریخی داریم، به نظر من آنها یک نیروی باثبات بزرگ در آن بخش از جهان هستند». و در 30 نوامبر 1978 (9 آذر 1357) گفت: «ما اطمینان داریم شاه ثبات را در ایران حفظ می‌کند، روند دموکراتیزه‌سازی را ادامه می‌دهد و تغییرات ترقی‌خواهانه را در ساختار اقتصادی و اجتماعی ایران ادامه خواهد داد ... ما به شاه اعتماد داریم». کارتر در 12 دسامبر همان سال (21 آذر 1357) گفت: «من کاملاً پیش‌بینی می‌کنم که شاه قدرت در ایران را حفظ خواهد کرد و مشکلات فعلی نیز حل می‌شوند». بعدها، کارتر در یک کنفرانس مطبوعاتی در پاسخ به سؤال یکی از خبرنگاران که پرسید: رئیس جمهوری که یک ماه قبلß àاعلام کرده شاه قدرت را حفظ می‌کند چگونه می‌توانسته تا این اندازه اشتباه کرده باشد؟ پاسخ داد: «تا جایی که من اطلاع دارم، هیچ‌کس این تغییر سریع جریانات در ایران را پیش‌بینی نکرده است» (بیل1371: 413). 

[3]. Timur Kuran

.[4] انقلاب‌های عربی در سال 2011 میلادی صحت پیش‌بینی کوران را نشان داد. همانطورکه گودوین تصریح نموده است هیچ دانشمند علوم اجتماعی یا تحلیلگر سیاسی چه در غرب چه در خود جهان عرب ادعا نکرده است که انقلابات عربی قبلاً پیش‌بینی شده بودند. حتی، هیچ‌یک از سازمان‌های اطلاعاتی غربی یا عربی نیز آنها را پیش‌بینی نکرده‌ بود. در حقیقت، بسیاری از مردمی که در این ناآرامی‌ها مشارکت داشته‌اند از جمله فعالان سیاسی باسابقه نیز به نظر نمی‌رسد که این انقلابات را پیش‌بینی کرده‌بودند. حقیقتاً همه، شگفت‌زده و متحیر شدند (Goodwin 2011: 452).

[5]. Preference Falsification

[6] .چیزی شبیه به علم حضوری

[7] .چیزی شبیه به علم حصولی

[8] . اصطلاح «تحریف ترجیح» نزد کوران از بسیاری جهات شبیه به مفهوم «تقیّه» در فرهنگ اسلامی و «خودسانسوری» در فرهنگ عامه است.

[9] . البته، کوران تصریح دارد که تحریف ترجیح در کشورهای دموکراتیک نیز وجود دارد ولی عمدتاً معطوف به حاکمان و نظام سیاسی نیست. از نظر وی، بسیاری از امور یا مسائل مهمی که در جوامع دموکراتیک بسیار حساسیت‌برانگیز پنداشته و جزو خطوط قرمز قلمداد شده‌اند دچار تحریف ترجیح می‌شوند . کوران یکی از این امور را به‌ویژه در آمریکا مسألة «تبعیض نژادی» می‌داند و با ارائه شواهد تجربی متعدد نشان می‌دهد که ترس از داغ ننگ یا بدنامی «نژادپرست‌بودن» در آمریکا به حدی قدرتمند است که مردم در مسائلی که آشکارا بُعدی نژادی دارد در خصوص ابراز احساسات خویش به نظرسنجان یا پیمایشگران به‌راحتی دروغ می‌گویند (Kuran 1995a).

[10]. Revolutionary Bandwagon

[11]. Vaclav Havel

[12]. Hindsight

[13] . استدلال‌های اصلی در این بخش از (Keddie 1995a) اخذ شده است.

[14]. Nikki Keddie

[15] .کدی تصریح دارد که: « «انقلاب ایران» کل دورة زمانی از ژانویة 1978 تا فوریه 1979 میلادی را پوشش می‌دهد و فقط به مرحلة نهایی آن اطلاق نمی‌شود که در اواخر سال 1978 میلادی قابل پیش‌بینی شد» (Keddie 1995a:4).

[16]. Chaos

[17]. Chaotic

[18]. Confusion

[19]. Charles Kurzman

[20]. The Unthinkable Revolution in Iran

[21] . جان فوران ـ مهم‌ترین پژوهشگر تطبیقی انقلاب ایران ـ تصدیق و تصریح نموده است که کتاب کورزمن بهترین اثری است که تاکنون در خصوص انقلاب ایران به زبان انگلیسی منتشر شده است (Foran 2005: 1774) (جهت مرور انتقادی به کتاب کورزمن همچنین ر. ک:(Farhi 2005; Ashtiany 2005; Ermakoff 2007)

[22] . Fluidity

[23] . Instability

[24] . Unpredictability

[25]. Viability

.[26] اقتباس از: (Kurzman 2004a, 2004b)

[27] .Verbal Noun 

[28]. Inner states

[29]. Conscious experience

[30] . البته، این عقیدة کورزمن است، ضمن آنکه شواهد متقنی برای اثبات این  مدعایش ارائه نداده است.

[31] .کورزمن (Kurzman 2004 b: 334) در اینجا به کتاب «دوران مبارزات» نوشتة هاشمی رفسنجانی ارجاع می‌دهد.

[32]. Recognition of deinstitutionalization

[33] . طبق نظر لئون فستینگر هنگامی که «واقعیت طبیعی» به‌طور فزاینده‌ای نامعین و مبهم می‌گردد، مردم اتکای بیشتری به «واقعیت اجتماعی» پیدا می‌کنند و به احتمال قوی با آنچه که دیگران انجام می‌دهند همرنگی می‌کنند.... افراد در موقعیت‌های مبهم، عمل دیگران را به‌عنوان معیاری برای رفتار خود به‌کار می‌برند (ارونسون 1369: 29 ـ 28).

[34]. Collective action and critical mass approaches

[35] . Free rider

[36]. High-torque environments

[37].  Retroactive prediction

ـ           ارونسون، الیوت. (1369) روانشناسی اجتماعی، ترجمه حسین شکرکن، تهران: انتشارات رشد.
ـ           بیل، جیمز. (1371) عقاب و شیر: تراژدی روابط ایران و آمریکا، ترجمة مهوش غلامی، تهران: نشر کوبه.
ـ           فوران، جان. (زمستان 1375) «انقلاب ایران، چالشی بر تئوری اجتماعی»،فصلنامة حضور، شمارة 18، صص: 207- 184  .