عضو هیأت علمی گروه جامعهشناسی پژوهشکدة امام خمینی و انقلاب اسلامی
چکیده
نویسنده در این مقاله تلاش نموده است تا از طرفی علل اجتماعی ـ اقتصادی، و از طرف دیگر آرا و نظریاتی (داخلی / خارجی) را در خصوص انقلاب سفید و بویژه اصلاحات ارضی تحلیل نماید. اشرف با اشاره به فشارهای مختلفی که در خصوص انجام اصلاحات بر دولت شاه وارد میشد، اساساً بنیان تفکر مبتنی بر انجام اصلاحات را در بیرون از دولت محمدرضا پهلوی جستجو مینماید. وی در این مقاله به بررسی روابط دهقانی / زمینداری در ایران پیش از اصلاحات میپردازد و بر اساس این بررسی مختصر جامعهشناختی بر آن است تا اثرات برنامههای اصلاحی شاه را بر طبقات اجتماعی ایران و بالاخص روستاییان ارزیابی کند. رونق شهرها، رشد جمعیت، مهاجرت فزاینده از روستاها به شهرها، از بین رفتن تنظیمات و ترتیبات اجتماعی پیشین در مناطق روستایی و بسیاری تحولات و دگرگونیهای دیگر منجر به تغییراتی در ساختار اجتماعی و طبقاتی جامعة ایران شد که مهمترین آنها شکلگیری اقشار و طبقات جدیدی بود که نقش آنها در تحولات اجتماعی بعدی قابل توجه گردید. بنابراین اجرای برنامههای اصلاحات موجب تغییرات وسیعی در حوزههای مختلف اجتماعی / اقتصادی جامعة ایران شد. با این حال، گرچه انقلاب سفید به بنیانهای سنّتی اقتدار پاتریمونیالیستی (علما، بازار و طبقات زمیندار) که ارتباط بین الیگارشی پیشین و نیز بین آنها و تودههای شهری، روستایی و قبیلهای را برقرار میکردند، خاتمه داد؛ اما در دهة 1970 منجر به شکلگیری اتحادهای انقلابی جدیدی شد که از ترکیب گروههای کوچک علمای انقلابی، پیروان بازاری آنها و فعالان فکری به وجود آمده و از منابع سرشار انسانی، مالی و فرهنگی بازار، مسجد و شبکههای مدرسه / دانشگاه برخودار بودند. و از سوی دیگر نیز دولت اتوکراتیک رانتیر مواجه با بحران فقدان اراده برای اعمال قدرت در ایام بحرانی بود. روی هم رفته مجموعة این عوامل به همراه ضعفهای ساختاری طبقات متوسط جدید منجر به سقوط رژیم شاه شد.